در نماز جمعه هفته گذشته، رهبری شهادتین را برای مخالفت با حرکت مردمی مردم ایران بر زبان جاری کرد. تا آنروز مخاطب مردم دولت نهم بود که با دستکاری در نتایج انتخابات ۲۲ خرداد سعی بر حفظ خود در مسند قدرت کرده بود. با موضعگیری رهبری، ایشان در جایگاه مخاطب مردم معترض قرار گرفته و اعلام نمودند که مخالفت با این انتخابات و نتایج آن مخالفت با نظر من (بخوانید نظام) و همراهی با دشمنان خارجی است.
نکته ای که در این اظهارات و اظهار نظرهای همصدا با آن مشاهده می شود این است که اولا افرادی که در کوچه و خیابان اعتراض می کنند، دسته ای با انگیزه های سیاسی خاص خوانده می شوند که قصد پیشبرد اهداف گروههای سیاسی خاصی را دارند یا مزدور افرادی نظیر جورج سورس که در گذشته به قول آقایان با تزریق پول در اپوزیسیون کشوری نظیر گرجستان انقلابی آرام را سازمان دهی نموده اند. در این میان گروه اپوزیسیون داخلی به نا حق جناح اصلاحطلب شناخته شده و عده ای را بازداشت کرده اند تا در تایید این سناریو از آنها اعتراف بگیرند، نظیر آنچه در بازداشت همکاران و همسر سعید امامی شاهد بودیم که در تایید فرمایشات رهبری مبنی بر ارتباط این افراد با سازمتنهای جاسوسی بیگانه با آن افتضاح که همگان مشاهده نمودند از آنها اعتراف تحت فشار گرفتند. دوم اینکه، دیدگاهی که مردم را خس و خاشاک یا فریب خورده می نامد، باور نداد که این مردم به صورت خودجوش و به دلیل اعمال سیاست های غلط در ۴ سال گذشته و نا امید کردن آنها در ۸ سال دوران اصلاحات با هر ۹ روز یک بحران آفریدن، کاسه صبرشان لبریز شده و در خیابان ها جاری شده اند. واقعا غیر از این نیز مگر انتظاری می شود داشت. اینان یا خود را خیلی دستکم می گیرند یا مخالفین قانونی خود، اصلاحطلبان، را خیلی دست بالا فرض می کنند که ایشان بتوانند همچین حرکتی بزرگ را طراحی و به اجرا در آورند. آیا شما فکر می کنید اگر در طول این ۱۲ سال اینقدر خرابکاری و خودکامگی نداشتید، امروز مردم با شعارهای میرحسین که خیلی هم چنگی به دل نمی زد دسته دسته و فوج فوج به حرکت سبز می گرویدند؟
دیکتاتور تنها موجودیست که با افزایش سنش نرخ تجربه کمتری را تجربه می کند زیر هر روز باورش به خود و قدرتش بیشتر می شود و آینه های بیشتری را می شکند تا نبیند که چه زشت است این قامت. دیکتاتور ایران نیز در عوض شنیدن صدای مردم، پنجره ها را می بندد تا نشنود ظنین الله اکبر را تا بیاد نیاورد خاطراتش را از سرنگونی محمدرضا پهلوی که همین الله اکبر ها و جمعیتی کمتر از معترضین امروز، حکومتی را به زمین افکندند که از نظر موقعیت نظامی و اقتصادی و سیاسی در شرایطی به مراتب محکمتر از امروز ایران ایستاده بود.
ولی دیکتاتور اگر پنجره را باز می کرد شاید می شنید مردم را که فقط آراء شان را مطالبه می کنند نه کوچ او را از قدرت. ولی تمامیتخواه دائم می پندارد که مردم نیز تمام را می خواهند و هیچوقت به فقط یک انتخابات رضایت نمی دهند. این آخرین فرصت رهبری برای بازگشت به آغوش جامعه و تضمین آینده حکومتش بود که هنوز نیز برای نوشیدن پادزهر دیکتاتوری دیر نشده.
0 نظرات:
ارسال یک نظر