تئوری توطئه راه دررو برای بازندگان سیاسی

اخیرا سه تن از بنیادگراهای آمریکایی ادعا کرده اند که بحران های اقتصادی اخیرا توطئه دموکرات ها برای پیروزی اوباما در انتخابات ریاست حمهوری بوده است که توسط گروهی از روزنامه نگاران و با طراحی سناتور دموکرات نیویورک، چاک شومر، تحقق یافته است.
البته این اولین بار نیست که همچین ادعاهایی از جانب این گروه مطرح می شود. در سال 2004 نیز، جورج سوروس متهم شد که با طراحی یک بحران اقتصادی قصد شکست بوش در انتخابات دور دوم ریاست جمهوریش را داشته است. جالب اینجاست این همان جورج سوروسی است که در ایران نیز توسط فیلم تهیه شده از هاله اسفندیاری متهم شد که قصد برپایی انقلاب مخملی در ایران را داشته است.
شباهت بسیار نزدیکی که در میان مدعین توطئه با مدل ایرانی و آمریکایی به چشم می خورد، شکست سیاست های ایشان می باشد. جورج بوش با هزاران مشکل بین المللی و داخلی کاخ ریاست جمهوری را ترک می کند و در ایران نیز شاهد مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بسیاری هستیم.

شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست

دیروز صبح خانوادم تماس گرفتند (شب یلدا بود توی ایران). همه دور هم جم بودند و فال حافظ هم براه بود. گفتند که برای تو هم فال گرفتیم و این شعر درآمد:

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو
دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
اين همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو

میهمان ناخوانده

در سفر اخیر بوش به عراق، یک خبرنگار عراقی کفش های خود را به سمت بوش و مالکی که در یک کنفرانس خبری در کنار هم قرار داشتند، پرتاب کرده و او را «سگ» خطاب کرده است. اگر به زمان حکومت صدام حسین بر عراق برگردیم، هیچگاه خبرنگاری به خود جرات نمی داد تا با همه ظلم ها و جنایت هایی که دیکتاتور بر عراق روا می داشت، کوچکترین اعتراضی کند و در چشم ناظر خارجی شاید همین صحنه نشانه ای از آزادی بیان در کشوری با تجربه دیکتاتوری مخوف صدام حسین باشد. اما روی دیگر سکه که در عمق کینه خبرنگار به بوش نهفته است، همانی نا امنی حاکم بر عراق است. کشوری که هر هفته شاهد یک بمب گذاری و کشتار ده ها نفر شهروند بی گناه می باشد که حتی تصور آن هم برای لحظه ای دشوار است. هر لحظه زندگی در عراق با ترس و دلهره یک انفجار و کشتار می گذرد. تصور کنید وقتی یکی از اعضای خانواده از خانه خارج می شود مطمئن نیستند که آیا دوباره او را خواهند دید؟ البته عراقی ها حتما خود را با این شرایط وفق داده اند؛ مانند لبنانی های زمان جنگ های داخلی. حتما برای عراق هم این التهاب و ترس جزو روزمرگی زندگی شده ولی هنوز زمان آن فرا نرسیده که آثار آن مشخص شود. آثار آن وقتی آشکار می شود که این شرایط پایان یابد و عراقی ها به گذشته بازگردند و مرور کنند که چه باخته اند و در کجا قرار دارند و آنگاه است که انگار روی زخمهای کهنه شان نمک می ریزند و آن روز به قطع خواهند گفت: «بهار دیگری آمده است آری، اما برای آن زمستان ها که گذشت، نامی نیست».
این حرف درستی است که عراقی ها اگر چه در زمان صدام آزادی نداشتند و سایه دیکتاتور تمام زندگیشان را فرا گرفته بود ولی امنیت داشتند. امنیت سیاسی نبود ولی امنیت اجتماعی بود. همچنین این که آزادی بدون پرداخت هزینه میسر نیت نیز حرف درستی است ولی درد دل مردم عراق این است که با میل و رقبت و آگاهی خود این پرداخت این هزینه را تقبل نکردند، این هزینه ایست که توسط بوش و هامیانش بر مردم عراق تحمیل شده است و پرتاب آن کفش نیز نشان از بغضی دارد که در دل مردم عراق و گلوی آن خبرنگار عراقی، از تحمیل آن هزینه ناخواسته، جمع شده است.