به یاد هادی قابل

هادی قابل را یکبار ملاقات کرده ام، آن هم در سال 83 بود که با جمعی از دوستان وب لاگ نویس قمی که از آن ها تنها نام عباس کوشا را به یاد می آورم، همراه حنیف مزروعی و مصطفی تاج زاده با قالیباف که در آن زمان هنوز فرمانده نیروی انتظامی بود دیدار داشتیم.
به یاد دارم که در آن دیدار ایشان به شرح ماجرای دستگیری بچه ها در قم می پرداختند و با صراحت، مسئولین انتظامی قم را محکوم می کردند. آن روز بحث آن بود که آن جوانان را گرفته اند و با شکنجه سعی نموده اند تا اعتراف بگیرند که قابل ما را گمراه کرده و امروز خود ایشان گرفتار شده است.
در همان دیدار نکته ای که در شخصیت ایشان برای من جالب بود، آتشی بود که در هنگام سخن در گفتارشان موج می زد. امروز دوباره وقتی نامه احمد قابل (برادر) خطاب به رهبری را در سایت خبری پیک نت می خواندم ناخودآگاه یاد برادر در بند آقا هادی افتادم که مانند این نامه، پر آتش سخن می گفتند.
در روزگار ما، زندان، حکم گریزناپذیر زندگی سیاسی یک روشنفکر ایرانی است و اکنون هادی قابل در آن گرفتار آمده. از خدا می خواهیم که به این روحانی آزاداندیش توان مقاومت ارزانی دارد تا با شعله های کلام خود، آتشی بر دل کوردلان و زندانبانان خود بیافکند. که قابل ها را عاشقانی اینچنینی یافتم.

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتها ی پر آتش زهر سویی بر انگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فرو سوزد
دو صد دریا بشوراند زموج بحر نگریزد

چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید
به جز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

هادی قابل

شهر فرنگ

چند وقت پیش با دوست عزیزم میثم با استفاده از یاهو مسنجر (دام ضله) چت می کردیم. بحث رسید به آنجا که میثم از من پرسید چند تا از نکاتی را که در این خارجی ها دیدی و برایت تعجب بر انگیز بود بگو که در ادامه به آنها می پردازم ولی نکته جالب اینجاست که دقیقا در هنگام ورود او به فرنگ نیز دقیقا همین مسائل که مطرح می کنم برایش تعجب برانگیز بود.
اولین موضوعی که برای من تعجب برانگیز بود و است هنگام غذا خوردنشان است. طرف داره با تو می گه، می خنده ولی خیلی شیک میره میشینه سر غذاش، حتی اشاره ای هم به تو نمی کنه که بفرما. اولین بار گفتم بی ادب است ولی بعدا دیدم همشون همینجورین. وقتی این ماجرا را برای میثم تعریف کردم او هم گفت دقیقا اولین چیزی که توی ذوق من خورد همین بود و خاطره ای برایم تعریف کرد که شاید ذکر آن برای خوانندگان جالب باشد. گفت یک روز دو تا از دوستای خارجیش میان به اتاقش تا بازی فوتبال با هم ببینند، یکی از آنها با خودش ظرفی حاوی بستنی همراه می آورد و می خورد ولی بستنی تمام نمی شود و از میثم می خواهد باقیمانده آن را در یخچال قرار دهد و بعد از بازی هنگام خروج به او می گوید بستنی من را بده میخواهم بروم، یعنی حتی از باقیمانده بستنی خود نیز در جایی که مهمان بوده، نمی گذرد!!!!!!
دومین نکته ای که به میثم گفتم، این بود که چرا این ها اینقدر غیر خطی هستند؟ مثلا شخصی را که دیروز دیده ای و کلی با تو به گرمی برخورد کرده امروز طوری برخورد می کند که انگار اصلا تو را نمی شناسد و یه جورایی میگه برو مزاحمم نشو!!! که دومین چیزی که در زندگی غربی باعث تعجب دوستم شده بود دقیقا همین بود.
در هیچ یک از این موارد به حقوق من هیچگونه تجاوزی نشد ولی این رفتارها را اخلاقی نمی دانم. البته نمی توانم این جمله را به قطعیت بگویم زیرا مقوله اخلاق خود پیچیده تر از آن است که اینگونه قابل بررسی باشد ولی قاطغانه می گویم که در قاموس ایرانی نمی گنجد.
یادم می آید که در آخرین سخنرانی ای که از دکتر سروش با عنوان "وجدان شرمگین" گوش می دادم، این بزرگوار اشاره کردند به وقت ایراد سخنرانی در ایران، سعی می کنند، موضوعاتی را انتخاب کنند که طی آن، شنوندگان را به حقوق خود آگاه کنند زیرا در ایران حقوق انسان است که فراموش شده است و سالهاست که برای ایرانی از وظایف او به طرق مختلف سخن گفته اند، ولی در هنگام سخنرانی در مغرب زمین قصد دارد، بیشتر به وظایف بشر بپردازد زیرا در این خطه انسانها بیشتر از حقوق خود آگاهی یافته اند و در همه روابط به دنبال حقوق خود می گردند، حال اینکه وظایفشان را باید به عنوان بشر به آنها یادآوری کنیم.
من فکر می کنم، شاید وظیفه ما به عنوان یک ایرانی با فرهنگی کهن و وظیفه مدارانه این است که با رفتار و کردار خود، تا آنجا که در توان داریم، اخلاقیاتی اینچنینی را به اقلیتی که از این فرهنگ با آنها برخورد داریم، یادآور شویم. [به قول مرحوم دکتر شریعتی] بدینسان بشکنیم دائم سکوت مرگبارمان [غربت] را.
این مطلب را با یادی از علامه اقبال لاهوری به پایان می رسانم:

از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ
عقل تا بال گشودست گرفتارتر است

عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری
عجب این است که بیمار تو بیمارتر است

دانش اندوخته ای دل ز کف انداخته ای
ای از آن نقد گرانمایه که در باخته ای

شهر فرنگ

فرا رسیدن ماه رمضان بر تمامی مسلمین مبارک باد

یاد افطاری های دانشگاه علم و صنعت بخیر که با علی شهزادی سر و کله می زدم که نیم ساعت بعد از اذان بریم و اون می گفت قبل از اذان بریم. یاد آش های سازمان هم به خیر که هر سال کمتر می شد. یاد سحری های خونمون هم به خیر که فقط بیدار می شدیم و می خوردیم و غر هم می زدیم. یادم میاد که مادرم همیشه می گفت "بذار تنها زندگی کنی اون موقع می فهمی همه چیز حاضر و آماده باشه یعنی چی؟". یاد شب های احیا در کانون توحید به خیر که با مازیار نیکوکار می رفتیم و بعدشم می رفتیم سید مهدی و حلیم می خوردیم.
خدا یا، در این ماه به ما توفیق تقرب عطا فرما،
خدا یا، به تمام کسانی را که بخاطر عقیده و دگر اندیشی خود در زندان های ایران به ناحق به سر می برند و خانوادهایشان، صبر و مقاومت عطا فرما و موجبات آزادی آنها را فراهم فرما.

در سجودت کاش رو گردانیی
معنی سبحان ربی دانیی
کای سجودم چون وجودم ناسزا
مر بدی را تو نکویی ده جزا

رمضان 1386

طالقانی، ابوذر زمان

امروز سالروز درگذشت ابوذر زمان، آیت الله محمود طالقانی است. به همین مناسبت بر آن شدم تا سیری در دنیای اینترنت داشته باشم و مجموعه ای از سخنرانی ها یا مصاحبه های این بزرگوار را پیدا کنم و گوش کنم. ولی متاسفانه بعد از 2 ساعت جستجو حتی یک فایل صوتی یا تصویری در مورد ایشان یافت نکردم. فقط تنها موردی که یافت شد خبر خبرگزاری ایسکا نیوز بود که از قول نشر شاهد نوشته بود که قرار است به زودی زندگینامه، سخنرانی ها و دیگر آثار آن مجاهد نستوه را در قالب یک لوح فشرده عرضه نماید ولی اکثر دوستان می دانند که این به زودی ها خود بسیار دیر فرا می رسند یا اصلا فرا نمی رسند. از همه این ها گذشته، در دنیایی که تئوریسین های دیکتاتوری مثل مصباح یزدی، در آن سایت اختصاصی دارند و به ترویج افکار شیطانی خود می پردازند، مجاهدی که تمام عمر خود را در راه مبارزه برای آزادی و مردم سالاری صرف کرده و مدافع بزرگ دموکراتیک ترین زیر مجموعه نظام جمهوری اسلامی ایران، شوراها، می باشد، فاقد وب سایت اینترنتی اختصاصی می باشد.
از این واقعیت بسیار شرمگین هستم و خود و امثال خود را در این زمینه مسئول می دانم. لذا از تمامی دوستانم در ایران که این مطلب را می خوانند و به طریقی با خانواده آن مرحوم ارتباط دارند، می خواهم که با ایشان تماس گرفته و آمادگی بنده را برای راه اندازی یک وب سایت برای آیت الله طالقانی اعلام نمایند تا با همکاری ایشان بتوانیم به این مهم دست یابیم و با حفظ و عرضه چهرهای اصیل و آزاده انقلاب اسلامی ایران، اجازه ندهیم بیرق این انقلاب توسط مرتجعین و کوردلان افراشته شود.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

آیت الله طالقانی

ملک کیست؟ مالک کیست؟

محمود احمدی ‌نژاد در آخرین سخنرانی خود در جمع طلاب به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، حمله شدیدی را به مخالفان خود و احزاب سیاسی انجام داد. در این سخنان ایشان احزاب را به مالکین مردم تشبیه کرده اند و گفته اند که حتی یک ریال هم به آنها باج نخواهند داد.
در این راستا یادآوری چند نکته را ضروری می دانم:
- کسانی خود را مالک مردم می دانند که با قیمومیت به مردم و سرنوشت ایشان می نگرند، آنانی که حاضر نیستند صدای اعتراض اکثریت جامعه را به سیاست های داخلی و خارجی ایشان بشنوند و همانند کبک سر در اقلیت 5 میلیونی خود فرو برده اند و برای اکثریت تصمیم گیری می کنند.
- کسانی خود را مالک مردم می دانند که جلوی دسترسی آزاد رعیت خود را به اطلاعات می گیرند و مطبوعات را تعطیل می کنند یا هیچ اعتراضی در برابر این حرکت نامشروع نشان نمی دهند.
- مالکین این ملک بزرگ کسانی هستند که بی توجه به معیشت رعیت بیچاره که در این ملک می زیند در قمارخانه های بین المللی بر سر این ملک بازی می کنند.
- اربابان ملت آنانند که فرزندانشان را بی هیچ گناهی در بند می کنند و زیر شکنجه می خواهند اعراف کنند که بگویید "ماییم اربابان شما".
- ارباب است که برای نوکر خود نوع پوشش و لباس تعیین می کند و اگر باب میلش نپوشند و نگویند و حتی فکر نکنند، طرح ارتقای امنیت اجتماعی را به اجرا می گذارد.
- تنها والی و ولی ملت می تواند ملوان های انگلیسی و هاله اسفندیاری را با مالیخولیای جاسوسی دستگیر کند و پس از کوتاه مدتی و بدون هیچ گونه توضیحی به رعیت، آنها را آزاد کرده و با سلام و صلوات به دیار خود راهی کند و رعیت بیچاره حق ندارد بپرسد که چگونه عدالتی است که جاسوس و برانداز را بعد از چند ماه آزاد می کنید ولی دانشجویان آزاده را هنوز آزاد نکرده اید (شاید سبیل سناتور آمریکایی برای گرو گذاشتن نزد آقایان با ارزش تر از شفاعت نیروهای داخلی است!!!)
- تنها مالک این ملک می تواند، گاز این مملکت را که ارث پدریش است زیر قیمت محاسبه شده در سه دهه پیش به همسایگان بفروشد و تضمین بسته شدن قرارداد را خودش بدهد.
- و در نهایت ارباب است که وقتی از او می خواهند دربرابر قدرتی که در اختیار دارد، پاسخگو باشد، بر نمی تابد و پاچه احزاب را می گیرد.
آری محمود جان، دنبال مالکی با این مشخصات بگرد. احزاب بی چاره اگر مالک این ملک بودند که دنبال باج یک ریالی از شما نبودند. شما یارانه مصوب آنها را بدهید باج پیشکش.

ahmadinejad

خداحافظ لوچیانو

امروز لوچیانو پاواروتی، خواننده برجسته و نامدار اپرا در سن 71 سالگی بر اثر عارضه سرطان فوت کرد. اولین بار پاوارتی را در اجرایی که با سلین دیون داشت شناختم و بسیار شیفته صدای او شدم و آخرین کاری که از او به یاد می آورم در افتتاحیه المپیک زمستانی در سال 2006 است.
به نظر من، او روحی شاد و آرام خواهد داشت زیرا روح های زیادی را شاد و آرام کرد.
خدایش بیآمرزاد
Luciano Pavarotti