به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ / وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ
مگر نمى‏داند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد / و آنچه در سينه‏هاست فاش شود

العاديات (آیات ۹ و ۱۰)


کاش هر لحظه زندگی کسی این دو آیه را برام تکرار کنه. تا یادم نرود که خاک بی ارزش پذیرای وجودم با تمام پستی و جلالش خواهد بود. تا یادم نرود در دل چرک انبار نکنم. تا یادم نرود که روزی در آنسوی آستانه، همانسویی که شاملو گفت هیچ نیست، داوری بی ردای شوم قاضیان نشسته و تمام ریاکاری ها و بد دلی هایم را آشکار می کند. حتی لحظه ای باورش هم ترسناک است. می شکند پشت غرور و جبروتت را. می شکند تمام منیتت را. منیتی که با زبان برای خود ساختم و با قلم برای خود نوشتم ... روزی همه و همه به بانگ صور فرو می ریزد. خوشا آنان که دل و زبان و قلم را هیچوقت از هم جدا نکردند.