وازه چدید قطعنامه دان

امروز با دوستی بحث این بود که این جمله احمدی نژاد که "آنقدر قطعنامه بدهید که قطعنامه دانتان پاره شود" چه جوری در گزارش های خبری شبکه های خارجی ترجمه شده است. در نهایت عبارت زیر مورد توافق قرار گرفت:
"Issue sanction resolutions as many as your resolution holder gets ripped"
البته هرچه گشتم نتوانستم خبری روی google news بیابم. معلوم است که خیلی جدی گرفته شده!!!

نیویورک تایمز

امشب داشتم برای دوستی قدیمی اولین مرحله روشنفکری در North America را توضیح می دادم که با مطالعه نیویورک تایمز شروع می شود. هر چند من برای مزاح این مطلب را تعریف کردم ولی بعدا دیدم که دور از واقعیت هم نیست. این هم مثل مجله کیان می ماند که شاید روزی و روزگاری می توانست نماد روشنفکری ایرانی باشد.

بچرخ تا بچرخیم

دیروز ایمیلی دریافت کردم با این محتوا:

شركت مخابرات ايران از تاريخ 20 آبان ماه امسال به تمامي افرادي كه از Yahoo در داخل ايران استفاده مي‌كنند يك ايميل خواهد زد با عنوان "Carte internet majani". هنگامي كه اين ايميل را باز كنيد يك KeyLogger با حجم 32 كيلوبايت روي دستگاه شما نصب مي‌شود و از اين پس هر متني را كه تايپ كنيد در هر 20 دقيقه به آدرس ايميل research@irantelecom.ir فرستاده خواهد شد كه كاملاً قابل خواندن است.
به هيچ وجه اين ايميل را باز نكنيد.
اين پيغام را به دوستان خود نيز برسانيد.

یک روی سکه این پیام با براداشت ساده از متن مذکور حاصل می شود و آن چیزی نیست به جز همراهی و با هم برای حفظ حریم خصوصیمان دربرابر دولتی که به تجاوز به حریم خصوصی افراد در جامعه متهم است. شاید اکثر کسانی که این پیام را دریافت می کنند بدون هیچ سئوالی این پیام را برای دوستان خود ارسال نمایند تا همان زنجیره معروف به مقاومت مدنی را کامل کنند. شاید کمتر کسی از خود بپرسد که آیا این حقیقت دارد؟ معمولا کارنامه حکومت در این زمینه اینقدر سیاه است که مثل چوپان دروغگو وقتی راست هم بگویدکسی باور نمی کند. اگرچه با شناختی که از زیر ساختهای مورد نیاز برای آرشیو کردن این اطلاعات دارم، تقریبا چنین کاری را غیر ممکن می دانم و این نکته ایست که کمی از روی دیگر سکه را نمایان می سازد.
به نظر من این گونه ایمیل ها که در بعضی موارد با مقاصد خیرخواهانه و گاهی دوست مدارانه و در بعضی موارد هم با انگیزه اقتصادی به گردش دعوت می شوند، چنبه های کاملا آماری دارند. و دقیقا سوژه مورد بررسی آماری در این تحقیق همان انگیزه به چرخش درآرودن ایمیل می باشد.
فرض کنید برای بررسی میزان اعتماد مردم به حکومت و میزان آمادگی کاربران اینترنتی در مقاومت های مدنی، ایمیلی با محتوای درج شده در ابتدای مطلب، تولید شود و از دوستان خود بخواهیم که این ایمیل را برای دوستانشان بفرستند.
اگر من به عنوان یک محقق در یک موسسه آماری این قصد را داشته باشم، به یکی از بانکهای اطلاعاتی ایمیل کاربران اینترنتی مراجعه می کنم و با تقسیم ایمیلها به N گروه تصادفی ایمیل مذکور را برای این گروههای مستقل ارسال می کنم و در نهایت منتظر بازگشت ایمیل ارسال شده به M ایمیل باکس شناخته شده خودم می شوم. در نهایت با متوسط گیری روی تعداد بازگشت ها به تعداد ارسال ها می توانیم معیارهای آماری خوبی برای پاسخ به سوژه مورد بررسی داشته باشیم.
حال می ماند که این آمار مورد علاقه چه گروهی می باشد. خیلی از گروهها و سرویس های اطلاعاتی می توانند برای مدلل کردن تحلیل های خود دست به اینگونه تحقیقات بزنند. اما آن دسته ای که من بسیار مایلم آنها به دنبال این تحقیقات باشند، همان حکومت جمهوری اسلامی ایران است که شاید با دیدن این آمار کمی هم به فکر فرو روند و در سیاست های فرهنگی و اطلاعاتی خود تجدید نظر نمایند.
برای ارسال این پیام مهم به حاکمان، من هم ایمیل مذکور را برای دوستان خود ارسال می کنم.

کاتب هم رفت


احمد آقالو از بین ما رفت. اولین نقشی که از اون بیاد آوردم در یک تله تئاتر با ژاندر معمایی بود. البته بعدشم یاد سلطان و شبان افتادم و با هم خونم نشستیم چند تا قسمتش رو روی یوتیوب تماشا کردیم و از بازی آقالو در نقش کاتب دربار لذت بردیم.
هنرمندانی مثل او آنقدر از خود می گذارند که هیچگاه فراموششان نمی کنیم.
روحش شاد.

در ارتباط با بازداشت درخشان

وقتی از وطن دوری نمی دونی که کدوم خبر رو باید باور کنی و کدوم رو نباید؟
چند وقته که از بازداشت حسین درخشان می نویسند ولی هیچکدوم رسمی نیست. تا که امروز ابراهیم نبوی در سایت خودش مطلبی نوشت در محکومیت بازداشت درخشان.
هر چند که حسین درخشان چماقی بود که گاهی خودش میزد توی سر منتقدین عملکرد دولت و گاهی هم طرفداران دولت از آن برای کوبیدن بر سر منتقدان استفاده می کردند ولی این باعث نمیشه که از حقوق انسانیش دفاع نکنیم.
البته من اینجا از یک جنبه دیگر هم می خواهم به این بازداشت نگاه کنم. بیایید بپذیریم که درخشان با اراده و خواست خود در نقد تفکر سابقش قلم می زد، در اینصورت می توان پذیرفت که این تغییر برای همراهان جدیدش اینقدر غیر قابل هضم است که تصمیم به بازداشت او گرفته اند. همراهان جدید درخشان همیشه بر آن بوده اند که این تفکرات بدون انفرادی امکان ندارد در کسی رسوخ کند پس همان سوال همفکران سابق درخشان را می پرسند؟ و وقتی جوابی پیدا نمی شود، همانطور که همفکران سابق او را جاسوس و نفوذی جمهوری اسلامی معرفی می کردند،همراهان مبهوت مانده حال حاضر هم گزینه ای جز جاسوسی اسراییل پیش روی خود نمی بینند. البته اگر در حین این بازداشت قانع شوند که درخشان قابل استفاده خواهد بود، آنگاه موضوع بازداشت به کلی منتفی است و همانطور که ابراهیم نبوی اشاره کرده، درخشان در بازگشت خود اعلام می کند که رفته بوده سر کوچه ماست بخرد و هیچ اتفاقی نیافتاده ....
ولی روزگار غریبیست، اگر واقعا درخشان در تحولی فکری به این نتیجه رسیده که در گذشته اشتباه می نوشته، پس چرا مدافعان آزادی عقیده در ایران و خارج از کشور این را باور نمی کنند؟!!! کجای کارش مشکل داره؟

اقتدارگرایی آشکار در دولت نهم

سردبیر محترم نشریه شهروند امروز در سرمقاله اخیر خود با عنوان «سکولاریسم پنهان» نکاتی را در تفکر عرفی گرایی مستتر در دولت نهم بیان داشته اند که در ادامه به نقد بندهای اصلی آن پرداخته شده است.
۱- احمدی نژاد و روحانیت
در سرمقاله، به مقایسه روابط و پیونده های روسای جمهور سابق جمهوری اسلامی ایران با قشر روحانی و بالخصوص مراجع اشاره شده است و در نتیجه گیری، احمدی نژاد سستترین رییس جمهور در ارتباط با روحانیت در تاریخ جمهوری اسلامی معرفی شده است (البته به رابطه ایشان با مصباح یزدی به عنوان یک روحانی غیر مرجع اشاره شده است).
در نقد این موضع، لازم به یاد آوریست که این دولت و شخص احمدی نژاد از ابتدا از حمایت های بی دریغ رهبری و دیگر روحانیون پر نفوذ همچون آقای جنتی و مصباح یزدی برخوردار بوده است. اگر به فاصله دولت با دیگر روحانیونی که مد نظر سردبیر است (و از دولت حمایت نمی کنند یا در بعضی مواقع منتقد دولت هستند) دقیقتر نگاه کنیم، در میابیم که این هزینه ایست که دولت برای برخورداری از حمایت قشر قدرمتند روحانیون پرداخت می کند و این فاصله دقیقا بین دو قشر روحانی بدون وجود دولت نیز وجود داشته است. در رابطه با خواستگاه احمدی نژاد هم که از یک خانواده غیر روحانی می باشد با ایشان موافق هستم که احمدی نژاد اولین شخصی است که بدون روابط نسبی و سببی در معرض انتخاب مردم قرار گرفته و به ریاست جمهوری برگزیده شد. دور از ذهن نیست که در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری دور نهم وقتی در کنار هاشمی به رقابت پرداخت به دلیل همین غیر روحانی بدون (ظاهری، سببی، نسبی) درصدی از آرا را به خود اختصاص داد. البته به نظر نویسنده، روابط خویشاوندی اگر چه می تواند شرطی از شروط گذر از فیلتر شورای نگهبان باشد ولی بسیاری از روحانی تبارها هستند که شروط اصلی تر شورا را که مجری بودن است نداشتند، حال که در این مقوله احمدی نژاد پیشتاز بود.
۲- دولت و عرفی گرایی
دیگر ناروا خصلتی که به دولت نهم اتلاق شده عرفی گرا بودن آن نسبت به دولت های گذشته می باشد. از سردبیر محترم می پرسم که با هر چهار تعریف ارایه شده از دولت های عرفی گرا، دولتی که به قول ایشان رییس جمهور آن مافوق انسان با خصایل ماورای طبیعی معرفی می شود، با اعلام آمار دروغ مشکلات را وارونه جلوه می دهد، با پخش پول نقد در سفرهای استانی خود مشکلات اقتصادی جامعه را حل می کند و ... چگونه اینچونین دولتی عرفی گرا معرفی می شود. باید بسیار ساده بیاندیشیم که حرکت هایی نظیر اجازه حضور زنان در ورزشگاه را نشانه روحانی ستیزی و عرفی گرایی دولت بدانیم که سردبیر شهروند امروز نیز می داند که این گونه حرکت ها برای فراموشی موقت مشکلاتی بزرگتر است که پیشتر با بی درایتی بر مردم تحمیل شده است.
۳- مثلث مشایی - کردان - بهبهانی
در جای دیگر این سرمقاله، از سخنان رحیم مشایی برداشت بر تابوشکنی شده است و حمایت های دولت از ایشان و کردان را در راستای دور شدن دولت از شعارهای اصولگرایانه و نزدیک شدن دولت به عرفی گرایی دانسته اند. اما آیا می توان مواضعی را که به قول سردبیر محترم هر روز که نه هر ساعت تکذیب می شود و تغییر می کند، به عنوان یک استراتژی منسجم بپذیریم تا بر آن اساس بخواهیم حکمی در مورد عرفی بودن آن صادر کنیم؟ برای یادآوری بد نیست گوشه چشمی به اخبار جنجال ساز سفر رحیم مشایی به ترکیه و تحدید خبرنگاران پس از علنی شدن ماجرا بیاندازیم. در آنجا نیز مانند همین ماجرای اسراییل، به تکذیب و تغییر ادعاها و عملکرد خود پرداختند. در ماجرای دوستی با مردم اسراییل نیز دیدیم که به تبیین دوباره مواضع خود پرداختند و جنجال را از کژ فهمی، کژ فهمان دانستند. آیا مواضعی که چون بید لرزان است نتیجه عرفی کردن حکومت است یا اثر مستقیم بی کفایتی مسولین است؟
در ماجرای کردان گیت هم با شرایطی مشابه روبرو بودیم که با دروغ و رشوه و تهدید سعی بر ابقای کردان شد تا بی کفایت ترین فرد شناخته شد در انظار عمومی، حساس ترین مسولیت را که برگزاری انتخابات باشد برعهده بگیرد. از سردبیر محترم سوال می کنم، که این ماجرا با کدامیک از تعاریف ارایه شده از عرفی گرایی سازگار است؟ البته در سرمقاله نوع چهرمی از عرفی گرایی معرفی شده است که متاسفانه هیچ سنخیتی با عرف ندارد. تعریف ارایه شده همان تعریف اقتدارگراییست که شایسته ترین واژه برای رفتارهای مشاهده شده می باشد.
۴- جدایی دین از فردیت انسانها
چرا با رفتارهای غیر اخلاقی دولت دین از فردیت انسانها جدا می شود؟ پاسخ این است که مردم باور کرده اند که این حکومت نمایندگان خداوند به روی زمین است. زیرا روشنفکر دینی ما بجای اشتقاق این رفتارهای غیر اخلاقی از دین و باز پسگیری عناوین قصب شده دینی، آرزوی آن را به سر دارد تا در مجلس هشتم به استیضاح کردان رای کبود می داد تا مثلث مشایی-کردان- بهبهانی به عنوان سمبول رسوخ سکولاریسم پنهان در دولتی با شعار اصولگرایی در اذهان جامعه باقی بماند.

اگر با واژگان بازی نکنیم و عرفی شدن را درست معنا کنیم (بکار گیری عرف در امور حکومتی)، آنگاه خواننده متوجه می شود که هیچ ارتباطی بین رفتارهای دولت نهم و عرفی کردن امور وجود ندارد.

دلارام

نمی دونم تا کی زندگی این فرصت رو بهمون می ده که به خاطراتمون فکر کنیم . اکنون فرصتی است که باید مغتنم شمردش. مثلا وقتی یک آهنگ با خودش نسیمی به پا می کنه که وزشش می تونه دفترچه نیمه باز خاطرات را ۱۰ سال ورق بزنه. از فرصت زندگی است که این دفترچه نیمه باز مونده. یه موقعهایی توی زندگی بوده که اونو انداختیم زیر هزار تا کتاب و جزوه .... ولی امروز باز بود و ورق خورد. جالبش اینه که کتابچه هرکسی واسه خودش عبرت آموز نیست، اینقدر جذب فضای عاطفی اون می شی که برای همه درس های تلخش هم دلت تنگ میشه، برای همه اون ها دلتنگ میشی ... غریب دفتریست این خاطرات که غریبتر هم می شود و در نهایت با همین غربت است که می رویم. از خودم پرسیدم که دوست داری اسم این دفترچه را چه بگذاری؟ گفتم: «دلارام». به حکمت آنکه:
هر كه‌ دلارام‌ ديد از دلش‌ آرام‌ رفت‌
چشم‌ ندارد خلاص‌ هر كه‌ در این دام رفت

قانون

چندی پیش در یکی از جلسات درس، اتفاق جالبی افتاد که ناخودآگاه ذهن مرا به مقایسه ای هدایت کرد.
استاد قصد داشت که در هفته های باقی مانده به انتهای ترم تحصیلی، غیبتهای گذشته خود را جبران کرده و کلاس های جبرانی برگزار نماید. قبلا جویا شده بود که اتاق مورد نظر در ساعت ۱:۳۰ روز جمعه آزاد است و این ساعت برای خود او هم مناسب بود. پس از دانشجویان پرسید که آیا این ساعت برای شما مناسب است؟ به غیر از ۲ دانشجوی سعودی تبار این ساعت برای همه مناسب بود و این دانشجویان نیز اعلام کردند که این ساعت دقیقا ساعت نماز جمعه در عبادتگاه دانشگاه می باشد و آنان به علت تمایل به حضور در این مراسم با زمان پیشنهادی موافق نیستند.
در این هنگام استاد بدون هیچ صحبتی ساعات دیگری را مطرح کرد و قرار شد که محل کلاس را پس از مشخص شدن اعلام نماید.
با دیدن این صحنه، از خودم پرسیدم که حالا اگر در ایران همین موضوع اتفاق می افتاد، آیا رفتاری متشابه را شاهد بودیم؟ آیا با اما اگر استاد و دیگر دانشجویان، سعی بر متقاعد کردن آن دو دانشجو برای همراهی با دیگران نمی شد؟ این شک را از آنجا دارم که در مواردی مشابه در دوران تحصیلم در ایران به یاد دارم که رفتارهای متشابه را در غالب شوخی و مزاح شاهد بوده ام.
البته این نه به معنای احترام این جماعت به دین و اعتقادات است و نه به معنای بی حرمتی و بی توجهی آن جماعت به آن. این تنها و تنها نتیجه قانونی دقیق است که از جانب اساتید و دانشجویان با هر دیدگاه و نظری مورد احترام واقع می شود. قانون می گوید که در صورت تداخل کلاس ها با مراسم مذهبی دانشجویان، آنها می توانند ۲ هفته جلوتر به استاد مربوطه اطلاع دهند و استاد موظف است که تغییرات لازم را برای سهولت امور، اعمال نماید.
با همین مثال کوچک در یک محیط کوچک مشاهده می شود که چگونه می توان در یک حکومت تماما عرفی با احترام به یک قانون دقیق، از اعتقادات مذهبی انسانها دفاع کرد. بدون هیچ پاسبان و بگیر و ببند و شعاری.

راضیند به رضای او!!!!

ایالات متحده آمریکا با قانون اساسی ۲۲۰ ساله خود اولین رییس جمهور سیاهپوست خود را انتخاب کرد. پیروزی باراک اوباما در انتخابات اخیر همانطور که خودش در سخنرانی پسا انتخاباتی خود اعلام کرد همان پیام تغییر بود که به آمریکا وعده داده بود. اوباما در دور اول مبارزات انتخاباتی که با هیلاری کلینتون رقابت می کرد، از خود چهره ای بسیار آزادی طلب و رادیکال به نمایش گذاشت که قصد دارد حرف و گفت و صوت را در هم شکند و سیاست آمریکایی را به یک عدالتخانه جهانی تبدیل کند که از آن تنها و تنها حقیقت محض بیرون می آید. در همین دوران بود که به سیاست های دولت اسراییل حمله می کرد و در مطبوعات اسراییلی در میان کاندیداهای ریاست حمهوری آمریکا،پایین ترین رتبه را در همراهی با سیاست های اسراییل به خود اختصاص داده بود. اما در پس از شکست هیلاری کلینتون و برگزیده شدن به عنوان نامزد حزب دموکرات، اولین سخنرانی خود را در AIPAC برگزار کرد و در آنجا حمایت به قید و شرط خود را از همپیمانان اسراییلی اعلام کرد تا اینگونه خوان اول جاده کاخ سفید را به سلامت سپری کند. در همین سخنرانی بود که اعلام کرد برای حفاظت از اسراییل در برابر تهدید ایران گزینه نظامی را کنار نمی گذارد و ... خوب اوباما درست است که سیاه است ولی مارتین لوتر کینگ که نیست، او نیز سیاست مدار است و در این پیکار نیاز به حمایت های زیادی است که اگر قرار باشد همه را از خود برنجانی و بگویی من می آیم تا نان همه تان را آجر کنم پس حالا علی الحساب کمک مالی کنید تا انتخاب شوم، آنها هم همانی را می گویند که همگی می دانیم.
می خواهم این نتیجه را بگیرم که معجزه اتفاق افتاد (انتخاب اوباما به ریاست جمهوری) و نباید انتظار بیشتر از این داشته باشیم که در آینده با اوباما همه مشکلات جهان از جمله مشکل جامعه ما، ایران، حل خواهد شد.همانطور که بسیاری از تحلیلگران اشاره کرده اند، شاید در آینده جنگ جدیدی رخ ندهد ولی فشارهای سیاسی تا زمانی که دولت ایران نتواند جامعه بین المللی را قانع نماید ادامه خواهد داشت.
دنیا نیز در صورتی قانع می شود که با یک حکومت پاینده در رفتار روبرو باشد. حکومتی که در بیرون از حوزه عملکردش بسیار ژست روشنفکری و آزادی می گیرد و منتقدان حکومت را آزادترین منتقدان جهان می داند، معتقد است که قوانینی منطبق بر حقوق بشر دارد و مشکلی (به تعبیر احمدی نژاد در مصاحبه با چارلی رز در شهریور ماه ۱۳۸۷ آن چیزی که شما اسم آنرا مشکل می گذارید) هم در درون جامعه خود ندارد، این حکومت با رفتار متناقض و عدم صداقت در گفتار و عمل حتی نمی تواند، طیف درونی حکومت (متفقین سابق) را اقناع کند، پس دیگر از منتقد و جامعه بین الملل بگذریم. نمونه آن هم افتضاح کردان گیت است که در انتها دیدیم که مجلس چگونه ظرف ۳ ماه رای خود را تغییر داد و با افزایش حدود ۴۰ رای ولی این بار مخالف، او را برکنار کردند. دولت برآمده از دل به اصطلاح اصولگرایی، حتی نتوانسته همفکران خود را که در حذف رقیب، بسته بودن جامعه و طبقه بندی اطلاعاتی، آوردن پول نفت سر سفره مردم، آزادی احزاب ما، آزادی مطبوعات ما، آزادی دانشجوی طرفدار ما و هر چه خوبی است برای ما، با هم مشترکند را قانع کند.
ولی در ۴ سال گذشته فقط یک نفر بوده که هنوز هم از این دولت دفاع می کند و آن هم شخص رهبری است که معلوم می شود دولت فقط توانسته ایشان را قانع کند. طبق آخرین سخنرانی، ایشان اعلام کره اند (نقل به مضمون) که منقدان دولت بازی خورده دشمنند و خداوند از این بی انصافی ها و تهمتهای ناروا نمی گذزد. البته اشاره ایشان به ماجرای اخیر قلابی بودن مدرک تحصیلی علی کردان است که منجر به برکناری او توسط مجلس گردید.
در حاشیه: علی کردان برکنار شد، هنوز از دولت حمایت می شود، ولی هیچ کس مثل گذشته پاسخ نداد که مسول رشد و ارتقای شخصی مثل علی کردان در حکوت جمهوری اسلامی ایران که دایعه دفاع از حق و سلامت نفس مدیران را دارد، چه کسی است؟