ای کاش تو آن گم کرده ام باشی


دوستی عکس بالا را برایم فرستاده و تاثر خود را از دیدن این صحنه ابراز کرده. آری دوست من، باید گریست، باید بر فقر گریست باید بر فحشا گریست باید بر کودکی که تمام امید و خواسته های کودکی اش را در رمان سبزی که بر دست بسته خلاصه کرده گریست. در میان همه شال ها و رمان های سبز روزگار، سبزی ساده این رومان در ذهن هر بیننده ای می درخشد. سبزی ای که به نور دل کودکی دست فروش روشن شده، نوری که از پاکی و صداقت نشعت می گیرد.
می دانی من از چه حیران می شوم؟ من از بزرگی روح این قشر، قشر فقیر و بی بضاعت جامعه، مبهوتم. دوست دارم از آنها بپرسم شما چگونه به کسانی که حتی ذره ای از سختی های شما را نکشیده اند اعتماد می کنید و چگونه حمایتشان می کنید. تمامی آنها ادعا دارند درد مردم را درک می کنند و از شرایط طبقه فقیر آگاهند ولی مگر کسی که فقر نکشد می تواند از حال فقیر آگاه باشد؟ کسی که گرسنگی را تجربه نکند مگر می تواند از حال گرسنگان با خبر باشد؟
ولی شما امید دارید که شاید روزی کسی بیاید، بیاید با اینکه از شما نیست ولی با شما باشد تا امثال تو نازنین دیگر در کنار خیابان دستمال نفروشند. من ناامید از خود می پرسم مگر می شود این همه بدی را نابود کرد و شرمگین می شوم وقتی ارده تو را می بینم. تو در کنار خیابان دستمال می فروشی و به آینده امیدواری و می گویی من تمام آرزوهایم را در آینه این تغییر می بینم و تنها تحقق این آرزوهاست که مرا از وحشت حالم رهایی می بخشد.
می دانی چه؟ کاش تو کاندید ریاست جمهوری بودی. من آرزو داشتم به تو رای دهم به تویی که فقر کشیده ای و می دانی چه درد خانمان سوزیست. آنوقت دیگر به بهانه عزت ملی شرایط امثال خودت را بدتر نمی کردی. آنوقت دیگر معرفی مفسدین اقتصادی را بازیچه مانور تبلیغاتی ات نمی کردی چون می دانستی آن پولهایی که می برند می تواند چند تا مثل تو را از فقر نجات دهد. دیگر قیمتها را از این نمی گذاشتی گرانتر شود چون همین حالا فقیری و می دانی که فقیرتر می شوی. نمی گذاشتی گشت ارشاد که پول بیت المال را مصرف می کند صرف آزار جوانهای مردم شود در حالیکه اعتیاد و دزدی و جنایت در سطح شهری که تو در آن دستفروشی می کنی بیداد میکند. آری کاش تو بودی تا انتخابت می کردیم و ...
ولی امروز نیستی و خودت با رمان سبزت به ما می گویی که به علمدار سبز اعتماد کرده ای و شاید در حقیقت ذره ای از آرزوهایت را با حضور او در صحنه میسر میبینی. او گفته این رنگ پرچم اهل بیت است و مقدس. اهل بیتی که در راس آن علی (ع) با آن همه حساسیت به حقوق قشر مستضعف قرار داشت. همه مان به این سبزی اعتماد کرده ایم و امید داریم که این علمدار بیرق برزمین افتاده و پایکوب شده عدالت را افراشته دارد.

به یاد دارم که روزی دوستی می گفت که دولت نهم با شعارهایی که داد کاری کرد که دیگر بعد از این مردم به شعار عدالت پوزخند می زنند و آنرا مثل شعار آزادی مطبوعات به تمسخر می گیرند. ولی تو، و من با اقتدا به تو، اینبار نیز به جمهوری اسلامی این فرصت را می دهیم که اصلاح شود، فرصت بازگشت به آرمانها را به او می دهیم. رای ما به احترام خون شهیدانی ایست که از مشروطه تا امروز در راه آزادی و استقلال و ایرانی آباد و آزاد با دژخیم داخلی و خارجی جنگیدند و میراثی را بنام جمهوری اسلامی ایران برای ما باقی گذاردند.
امروز نیز اعلام می کنیم روزی که دجالان روزگار بخواهند به راه مستکبرین مخدوم بپیوندند و حکومتی سلطنتی و مروثی راه بیندازند و استکبار را در مرزو بوممان دوباره رایج کنند، از نثار خون خود برای آبیاری دشت آزادی دریغ نخواهیم کرد.

0 نظرات: