تاجزاده از قفس نپرید



تاجزاده در قفس ماند تا بگوید آزادی بیرون این قفس نیز وجود ندارد. مصطفی تاجزاده از خود دفاع نکرد تا شریک جرم تمسخر قضای اسلامی نباشد. در محکمه ای که تنها چیزی که معنا ندارد عدالت است. دادگاهی که برای اتهام زدن علنی ولی برای دفاع متهم از خود غیر علنی برگزار می شود.

در میان همه خواسته های مطرح شده از سوی رهبران جنبش سبز، این خواسته یعنی جای «استقلال قوه قضاییه و سیاسی برخورد نکردن آن در مقوله عدالت» خالی بود که امروز تاجزاده سبز اندیش آنرا مطرح کرد.

این رفتار تاجزاده دو پیام مهم به همراه داشت. اول آنکه با این رفتار او نشان داد که همچنان بر اصلاحات همچون گذشته تاکید دارد و همانگونه که پیش از این جریانات نیز به بهانه های مختلف گفت و نوشت «تا وقتی که آیت الله احمد جنتی در دادگاه به شکایت تاجزاده پاسخ ندهد در هیچ دادگاهی از خود دفاع نخواهد کرد». این نشان می دهد که اوضاع سیاسی جدید و بحرانهای اخیر باعث نشده که مصطفی تاجزاده از اصلاحات اندکی عدول یا عبور نماید. زندان و فشار سیاسی او را تند و آوانگارد نکرده و از طرفی برای رهایی از بند اصول خود را زیر پا نمی گذارد.

دومین پیام این حرکت که مستقیما متوجه حاکیمت است این است که باید از میان راهکارهای موجود گزینه ای را که قبلا بکار نبسته بکار گیرد و یکی از کیسه ذخایر سرکوب خود را برای کنترل بحران جدید خرج نماید. اگر نگاهی به روش های حکومت برای کنترل بحران زندانیان سیاسی بیاندازیم به روشنی متوجه هزینه جدیدی که باید پرداخت کنند می شویم.

در موارد قبلی، عده ای از فعالان بعد از محاکمه در دادگاه بدوی به حبس های سنگین متهم شدند. از این دسته تعدادی در حالیکه شمشیرها داموکلس رجعت مجدد به زندان بالای سرشان است با وثیقه های چند صد میلیون تومانی آزاد شدند. این عده معمولا پس از خروج از زندان به حاشیه می روند و حکومت با اهداء آزادی به ایشان هزینه زندانی بودنشان را دیگر پرداخت نمی کند و به خواسته خود که همان سکوت ایشان (هرچند موقت) است نیز می رسد. در این میان یکی بهزاد نبوی می شود و این دور را بهم می زند پس حکومت دوباره کلی هزینه می کند تا او را به زندان بازگرداند تا چاره ای نو بیاندیشد. چاره نو همان روشی جدید است که باید هزینه کند. از یاد نبریم که بودن این همه فعال سیاسی در زندان خود نشانگر بحرانی بودن شرایط حکومت است و این خود هزینه ای ثابت دارد که حکومت روز به روز می پردازد. با آزاد کردن یک زندانی و سکوت او هزینه روزانه برای حکومت کم می شود. در مورد بهزاد نبوی هزینه ای که حاکمیت از بیرون بودن ایشان پرداخت می کرد بیشتر از زندانی بودنش است ولی باز هم نه در بلند مدت.

اکنون تاجزاده سوال جدیدی را روبروی حاکمیت گذاشته که نیاز به یک راهکار جدید و هزینه ای تازه دارد. مصطفی تاجزاده را پس از دفاع نکردن از خود در دادگاه نمی توان با هیچیک از روش های قبلی و با همان هزینه ها محاکمه کرد (حتی حکم سنگین و آزاد نکردن تا دادگاه تجدید نظر نیز که برای افرادی چون احمد زید آبادی نیز به کار بسته اند دیگر بسنده نمی کند). زندانی هزینه بیشتری پرداخت می کند و منطقا حکومت نیز هزینه بسیار گزافتری پرداخت خواهد کرد و این حاکمیت را یک قدم به رویارویی با بحران سرکوب نزدیکتر می کند. آنروز که کفگیر سرکوب ها و روش های کنترلی (چه در زندان و چه بیرون آن) به ته دیگش بخورد چه؟

برای تاجزاده و تمامی عزیزانی که در راه آزادی و عدالت هزینه پرداخت می کنند از درگاه خداوند استقامت مستدعی هستیم و بدانند مردم ایران این از خودگذشتگی ایشان را فراموش نخواهد کرد.

۱۶ آذر سبز


متن زیر را برای روزنامه دانشگاه نوشته بودم ولی متاسفانه بدلیل کم لطفی دوستان ترجمه نشد و از موضوعیت خارج شد. امیدوارم که سال دیگه توفیق داشته باشیم که در روز دانشجو سهم کوچک خود را ادا کنیم و فقط جزء آندسته ای که حرف ارزانتر از مفت می زنند نباشیم.

------------------------

شانزدهم آذر ماه به مناسبت شهادت سه دانشجوی دانشکده فنی در سال ۱۳۳۲ به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است. در مرداد ماه ۱۳۳۲ سی آی ای با همکاری عده ای از فرماندهان ارتش ایران کودتایی را برای سرنگونی دولت مردمی و محبوب محمد مصدق ترتیب داد. این کودتا که ثمره آن ۲۵ سال دیکتاتوری شاه سابق ایران بود، خشم بسیاری را در دل ایرانیان بویژه قشر روشنفکر و دانشگاهی نسبت به سیاست های دولت آمریکا شکل داد. در آبان ماه همان سال اعلام شد که نیکسون، معاون رییس جمهور وقت آمریکا، آیزن هاور، به ایران می آید و این فرصت بسیار خوبی بود تا دانشجویان، این آزادی خواهان همیشگی تاریخ ایران، اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانند. در ۱۴ آذر ماه فرمانده نظامی کودتا، ارتشبد زاهدی، سرگیری روابط دیپلماتیک با انگلستان را اعلام کرد و این بر خشم و کینه دانشجویان افزود. لذا از همان روز اعتراضات دانشجویی در نقاط مختلف دانشگاه شروع شد و پشتبند آن نیروهای امنیتی وارد فضای دانشگاه شدند تا این اعتراضات را خاموش کنند. در روز ۱۶ آذر که اعتراضات به اوج خود رسیده بود، نیروهای سرکوب گر دستور آتش دادند. سه قطره خون بر دامن آذر تاریخ ایران چکید و نامش روز دانشجو شد. دو روز بعد نیکسون در همان دانشگاه دکترای افتخاری دریافت کرد.

امسال روز دانشجو شباهت زیادی به روز شروع واقعه در ۵۶ سال پیش دارد. هر دوی آنها اولین شانزدهم آذر ماهی هستند که مردم ایران پس از یک کودتای نظامی تجربه می کنند. آذر امسال نیز در حالی از راه می رسد که در خرداد ماه ۱۳۸۸س‍پاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای ذیربط آن برای تثبیت دولتی مظنون به تقلب انتخاباتی، کودتایی نظامی را ترتیب دادند که اینبار به دلیل سیاست خارجی نگاه به شرق حکومت ایران با حمایت پشت پرده روسیه انجام شد.

دیگر شباهتی که در آذر ماههای ۱۳۳۲ و ۱۳۸۸ می بینیم ادبیات سردمداران کودتاها می باشد. کودتای اول که توسط یک حکومت لاییک و با شعار "جاوید شاه" صورت گرفته است پس از خونریزی از رادیو اعلام می کند که "عده‌اي از دانشجويان در کلاسهاي درس نشسته بودند و به پليس چهره خشني نشان مي‌دادند و پليس را مسخره مي‌کردند و اين باعث شده که پليس به واکنش بيفتد. پليس قصد زدن دانشجويان را نداشت ولي دانشجويان به پليس حمله کردند و مي‌خواستند اسلحه‌شان را بگيرند. پليس در قالب دفاع اين کار را کرده و قصدش زدن دانشجويان نبوده است". پس از کودتای دوم که به دلیل مخالفت قانونی مردم به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ رخ داد، پلیس با رفتارهای بسیار خشن معترضین را سرکوب کرد تا آنجا که آمارهای رسمی کشته شدن بیش از ۷۰ نفر را گزارش کرده اند. در جریان این سرکوبها نیز پلیس مردم معترض را اقتشاشگر و دست نشانده قدرت های بزرگ خواند و با همین اوصاف خشونت خود را در سرکوب این اعتراضات قانونی توجیح نمود. این در حالیست که طبق قانون اساسی ایران، اصل ۲۷، برگزاری راهپیمایی بدون حمل اسلحه حق قانونی مردم می باشد.

در جریان کودتای اخیر بار دیگر دانشجویان چون گذشته سکوت پیشه نکردند و اعتراضات خود را به نتایج مضحک انتخابات اعلام کردند. چند روز پس از انتخابات (۲۵ خرداد ماه) نیروهای سرکوبگر که ماهیت دولتی خود را پنهان می کنند برای سرکوب کردن اعتراضات دانشجویی به خوابگاه دانشجویان معروف به "کوی دانشگاه" حمله کرده. در جریان این سرکوب عده زیادی از دانشجویان مجروح و زخمی شدند و خسارت های مالی زیادی به خوابگاه تحمیل شد. هنوز آمار رسمی از کشته شدگان این حمله منتشر نشده است ولی آمار غیر رسمی که توسط فعالین دانشجویی منتشر شده حاکی از کشته شدن ۵ دانشجو در جریان این حملات می باشد. اما این اولین بار در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی نبود که نیروهای سرکوبگر به حریم خصوصی دانشجویان حمله کرده و فجایعی از این دست به بار آوردند. در سال ۱۳۷۸ که فضای دانشگاه به علت توقیف روزنامه سلام بسیار ملتهب بود، نیروهای سرکوبگر برای خاموش کردن موج اعتراضات دانشجویی به همین خوابگاه حمله کرده و بسیاری را زخمی و مجروح ساختند و یک نفر نیز کشته شد. پس از سالها جر و بحث سیاسی و فرار مسئولین انتظامی از محاکمه، ایشان در دادگاه حاضر شدند و دستگاه قضایی ایران که به غیر مستقل بودن شهره است ایشان را تبرئه کرد و تنها سربازی دون ‍پایه به دلیل ربودن یک ریش تراش از اموال دانشجویان مجرم شناخته شد!!!

دانشجویان ایرانی در طول دهه اخیر هزینه های گزافی را برای ‍پیمودن راه دموکراسی پرداخت نموده اند. جمهوری اسلامی برای منفعل کردن فعالیت های ارگانهای منتقد حکومت از جمله فعالین دانشجویی استراتژی بالا بردن هزینه انتقاد را در پیش گرفته است. برای نمونه در بازداشت های فعالین سیاسی پس از انتخابات اخیر دو تن از اعضای شناخته شده تشکل های دانشجویی به ترتیب به ۶ و ۸ سال حبس محکوم شده اند که در یکی از موارد، احمد زید آبادی، به محرومیت مادام العمر از حقوق اجتماعی نیز محکوم شده است. این چنین محکومیت هایی که توسط دادگاههایی غیر عادل به نام قضاء اسلامی صادر می شود، اعتراض بسیاری از مراجع اسلام را به دنبال داشته است. در یکی از موارد آیت الله العظمی منتظری این دادگاه ها را خلاف شرع مبین اسلام دانسته است. در موردی دیگر آیت الله العظمی سیستانی که در نجف اشرف ساکن می باشند در پیامی از طریق نماینده خود در ایران اعلام نموده اند که مجریان این دادگاههای نا عادلانه با اسلامی خواندن خود ضربه بزرگی به دین اسلام وارد می نمایند.

حال با همه این سختیها جنبش دانشجویی هنوز زنده است و نفس می کشد ولی با سختی. در همین اواخر سخنگوی یکی از تشکل های وزین دانشجویی، تحکیم وحدت، اعلام کرد که با فراگیر شدن گفتمان دموکراسی خواهی در سطح جامعه، بار این جنبش از این پس بر دوش همه مردم است نه فقط دانشجویان. این بارقه امیدیست در چشمان تشکل های دانشجویی در این وانفسای روزگار که دهانت را می بویند تا مبادا گفته باشی "رای من کجاست؟". حمایت هر چه بیشتر از دانشجویان ایرانی می تواند دلهای یاران دبستانیمان را گرم امید گرداند و تحمل مصائب را بر آنان آسان سازد. امروز انجمن دانشجویی حمایت از جنبش سبز مردم ایران، دوش به دوش دانشجویان ایرانی می ایستد و با آنان یکصدا خواسته های بر حق دانشجویان ایرانی را فریاد می زند. ما سالروز شهادت سه آذر اهورایی را پاس می داریم و این روز مبارک را که نشانه آزادی خواهی دانشجویان ایرانی است به همه دانشجویان به ویژه اسرای سرافراز دربندمان تبریک و تهنیت عرض می کنیم.

شجره نامه و مختصری درباره مدیسه (روستای آبا و اجدادی)


از آنجا که مرحوم آ سید ابوالحسن اصفهانی عموی آقاجونم می باشند، توانستم شجره نامه خود را با کمک گرفتن از شجره نامه آقا کامل کنم. همچنین مختصری درباره مدیسه که روستای آبا و اجدادیمان می باشد نیز در پی می آید.

الف- شجره نامه:

۱- مسعود بن

۲- محمد مهدی بن

۳- محمود بن

۴ـ تقی بن

۵ـ محمّدبن

۶ـ عبدالحميدبن

۷- محمّدالبهبهاني‌بن

۸- علي‌بخش‌بن

۹- محمّدبن

۱۰- خليل‌بن

۱۱- محمّدطاهربن

۱۲- أسدالله بن

۱۳ـ نصرالله بن

۱۴ـ ولي‌ّبن

۱۵ـ نصرالله بن

۱۶ـ محمّدبن

۱۷ـ جلال‌الدّين‌بن

۱۸ـ محمّدبن

۱۹ـ صدرالدّين‌بن

۲۰ـ محمّدالطّياربن

۲۱ـ محمّدبن

۲۲ـ طاهربن

۲۳ـ مهدي‌بن

۲۴ـ عزّالدّين‌بن

۲۵ ـ تاج‌الدّين‌بن

۲۶ـ قطب‌الدّين‌بن

۲۷ـ ابراهيم‌بن

۲۸ـ موسي‌بن

۲۹ـ محمودبن

۳۰ـ ركن‌الدّين‌بن

۳۱ـ أبوطاهرالبذلاءبن

۳۲ـ أبوالحسن‌بن

۳۳ـ علاءالدّين‌بن

۳۴ـ مرتضي‌بن

۳۵ـ موسي‌بن

۳۶ـ ابراهيم‌بن

۳۷ـ امام موسي‌بن جعفر(عليه االسّلام‌).

ب- شرح مختصری درباره روستای مدیسه:

روستاي مديسه از روستاهاي بخش مركزي شهرستان لنجان واقع در جنوب غرب استان اصفهان در 60 كيلومتري مركز استان در جوار رودخانه زاينده رود قرار گرفته است جمعيت روستا در حال حاضر بالغ بر 2700 نفر مي باشد .

اكثر اهالي روستا در واحدهاي صنعتي كه در قسمت سه راهي گاز و شهرك صنعتي مديسه واقع در قسمت جنوبي روستا در كنار سازمان صنايع دفاع اصفهان مشغول به فعاليت مي باشند و تعداد اندكي از اهالي نيز در بخش كشاورزي مشغول به فعاليت هستند كه از عمده ترين محصولات كشاورزي روستاي مديسه مي توان به برنج ، گندم و جو اشاره كرد .

روستاي مديسه زادگاه مرجع عاليقدر جهان اسلام و تشيع حضرت آيت الله العظمي مرحوم سيد ابوالحسن مديسه اي (ره)مي باشد و به واسطه نام آن مرجع عاليقدر در سطح استان و كشور شناخته شده و مطرح مي باشد .

از بناهاي تاريخي اين روستا مي توان به منزل مسكوني و زادگاه آيت الله مديسه اي (ره) ، پل تاريخي كه به دستور آيت الله مديسه اي (ره) و به دست اهالي روستاي مديسه ساخته شده است . همچنين از ديگر بناهاي ساخته شده به دستور مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن مديسه اي مي توان به مسجد قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف اشاره كرد. كه در قسمت شمالي روستا و جنب رودخانه زاينده رود مي باشد . از ديگر بناهاي تاريخي روستا برج كبوتر واقع در قسمت شمالي و محله قديم روستا مي باشد كه داراي قدمت ديرينه چند صد ساله مي باشد .

روستاي مديسه داراي مردمي متدين و مذهبي مي باشد.

مناجات امام علی (ع)



اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَاِلاّمَنْ اَتَى اللَّهَ

خدايا از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد کسى را نه مال و نه فرزندان مگر آن کس که

بِقَلْبٍ سَليمٍ وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا

دلى پاک به نزد خدا آورد و از تو امان خواهم در آن روزى که بگزد شخص ستمکار هر دو دست خود را و گويد اى

لَيْتِنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ

کاش گرفته بودم با پيامبر راهى و از تو امان خواهم در روزى که شناخته شوند

الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ

جنايتکاران به سيما و رخساره شان و بگيرندشان به پيشانيها و قدمها و از تو امان خواهم

يَوْمَ لا يَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً اِنَّ

در آن روزى که کيفر نبيند پدرى بجاى فرزندش و نه فرزندى کيفر شود بجاى پدرش براستى

وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ

وعده خدا حق است و از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد ستمکاران را عذرخواهيشان و بر ايشان است

اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ

لعنت و ايشان را است بدى آن سراى و از تو امان خواهم در روزى که مالک نيست کسى براى کسى ديگر

شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ وَاُمِّهِ

چيزى را و کار در آن روز بدست خدا است و از تو خواهم امان در آن روزى که بگريزد انسان از برادر و مادر

وَاَبيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنيهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهِ

و پدر و همسر و فرزندانش براى هرکس از ايشان در آن روز کارى است که (فقط) بدان پردازد

وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدى مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذٍ بِبَنيهِ

و از تو خواهم امان در آن روزى که شخص جنايتکار دوست دارد که فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش

وَصاحِبَتِهِ وَاَخيهِ وَفَصيلَتِهِ الَّتى تُؤْويهِ وَمَنْ فِى الاَْرْضِ جَميعاً ثُمَّ

و همسرش و برادرش و خويشاوندانش که او را در پناه گيرند و هر که در زمين هست يکسره که بلکه

يُنْجيهِ کَلاّ اِنَّها لَظى نَزّاعَةً لِلشَّوى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى

او را نجات دهد، هرگز که جهنم آتشى است سوزان که پوست از سر بکند مولاى من ... تويى سرور

وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ

و منم بنده و آيا رحم کند بر بنده جز سرور او مولاى من اى مولاى من تويى

الْمالِکُ وَاَ نَا الْمَمْلُوکُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ اِلا الْمالِکُ مَوْلاىَ يا

مالک و منم مملوک و آيا رحم کند بر مملوک جز مالک مولاى من اى

مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزيزُ وَاَ نَا الذَّليلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّليلَ اِلا الْعَزيزُ

مولايم تويى عزتمند و منم خوار و ذليل و آيا رحم کند بر شخص خوار جز عزيز

مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ

مولاى من اى مولاى من تويى آفريدگار و منم آفريده و آيا رحم کند بر آفريده

اِلا الْخالِقُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَاَ نَا الْحَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ

جز آفريدگار مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم ناچيز و آيا رحم کند بر

الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعيفُ وَهَلْ

ناچيز جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تويى نيرومند و منم ناتوان و آيا

يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقيرُ

رحم کند بر ناتوان جز نيرومند مولاى من اى مولاى من تويى بى نياز و منم نيازمند

وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقيرَ اِلا الْغَنِىُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا

و آيا رحم کند بر نيازمند جز بى نياز مولاى من اى مولاى من تويى عطابخش و منم

السّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ

سائل و آيا رحم کند بر سائل جز عطاکننده مولاى من اى مولاى من تويى

الْحَىُّ وَاَ نَا الْمَيِّتُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ اِلا الْحَىُّ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ

زنده و منم مرده و آيا رحم کند مرده را جز زنده مولاى من اى مولاى من

اَنْتَ الْباقى وَاَ نَا الْفانى وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى مَوْلاىَ يا

تويى باقى و منم فانى و آيا رحم کند بر فانى جز خداى باقى مولاى من اى

مَوْلاىَ اَنْتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدَّّائِمُ مَوْلا ىَ

مولاى من تويى هميشگى و منم زوال پذير و آيا رحم کند بر زوال پذير جز خداى هميشگى مولاى من

يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا

اى مولاى من تويى روزى ده و منم روزى خور و آيا رحم کند روزى خور را جز

الرّازِقُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ

روزى ده مولاى من اى مولاى من تويى سخاوتمند و منم بخيل و آيا رحم کند

الْبَخيلَ اِلا الْجَوادُ مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَاَ نَا الْمُبْتَلى وَهَلْ

بر بخيل جز سخاوتمند مولاى من اى مولاى من تويى عافيت بخش و منم گرفتار و آيا

يَرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْکَبيرُ وَاَ نَا

رحم کند بر شخص گرفتار جز عافيت بخش مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم

الصَّغيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغيرَ اِلا الْکَبيرُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ

کوچک و آيا رحم کند بر کوچک جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تويى

الْهادى وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى مَوْلاىَ يامَوْلاىَ

راهنما و منم گمراه و آيا رحم کند بر گمراه جز راهنما مولاى من اى مولاى من

اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ

تويى بخشاينده و منم بخشش پذير و آيا رحم کند بخشش پذير را جز بخشاينده

مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ

مولاى من اى مولاى من تويى سلطان و منم گرفتار آزمايش و آيا رحم کند به بنده گرفتار آزمايش

اِلا السُّلْطانُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدَّليلُ وَاَ نَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ

جز سلطان مولاى من اى مولاى من تويى دليل و راهنما و منم متحير و سرگردان و آيا رحم کند

الْمُتَحَيِّرَ اِلا الدَّليلُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ

سرگردان را جز راهنما مولاى من اى مولاى من تويى آمرزنده و منم گنهکار و آيا

يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغالِبُ وَاَ نَا

رحم کند گنهکار را جز آمرزنده مولاى من اى مولاى من تويى غالب و منم

الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ

مغلوب و آيا رحم کند بر مغلوب جز غالب مولاى من اى مولاى من تويى

الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ مَوْلاىَ يا

پروردگار و منم پروريده و آيا رحم کند پروريده را جز پروردگار مولاى من

مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُتَکَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَکَبِّرُ

اى مولاى من تويى خداى با کبريا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و آيا رحم کند بر فروتن جز خداى بزرگمنش

مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِکَ وَارْضَ عَنّى بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ

مولاى من اى مولاى من به من رحم کن به رحمت خود و خوشنود شو از من به جود و کرم

وَفَضْلِکَ يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِکَ يا

و فضل خود اى صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت اى

اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

مهربانترين مهربانان

رهبری برای تمام فصول

با همه مشغله ای که دارم، اینرو حیفم اومد ننویسم. در مصاحبه مطبوعاتی ضرغامی، ایشان اشاره کرده است که طبق توصیه های رهبری محصولات انیمیشنی داخلی را افزایش داده اند: «به توصیه مقام معظم رهبری تلاش داریم تا تمام انیمیشن‌های پخش شده ایرانی باشد هر چند این حوزه نیاز به اعتبارات فراوان دارد».

رهبری در مورد انیمیشن هم طرح و برنامه دارند!!!

مرامنامه مصطفی تاج زاده


در این مقال قصد آن است که با سیری در گفتار و نوشتار مصطفی تاجزاده، خطی مشی سیاسی-اجتماعی این عزیز در بند استخراج شود. تاجزاده که در دوران ۸ ساله دولت اصلاحات، مسئولیت های متفاوتی از جمله معاونت سیاسی وزارت کشور و مشاورت رییس جمهور را بر عهده داشته، در بی دادگاههای اخیر به طور ضمنی متهم به برنامه ریزی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شده است. این توهمات که ریشه ای جز کینه های شخصی کودتاچیان از آگاه سازی جامعه توسط اصلاحطلبان در دوران اصلاحات ندارد، برگ ننگینی در دفتر بی دادگاههای تاریخ بشریت می باشد. بی دادگاهی که در آن متفکران غربی معاصر از هابرمارس گرفته تا جان کین متهم می شوند. همه دنیا متهم به برنامه ریزی برای براندازی جمهوری اسلامی می شوند الا براندازان اصلی آن!

جرج بوش بعد از اتفاقات ۱۱ سپتامبر در سخنرانی خودسوالی را مطرح کرد که بسیار بجاست امروز حکمرانان ایران مشابه آنرا از خود بپرسند. او پرسید چرا اینها (طالبان و القاعده و حامیان آنها در حملات) از ما متنفرند؟ هر چند او به این سوال ‍پاسخ نداد و با سیاست های غلط دنیا را متنفرتر کرد. امروز حاکمین ایران نیز باید متشابها از خود ب‍پرسد، چرا ما این همه مخالف داریم؟ و جواب آنرا باید در رفتارهای ۳۰ سال گذشته خود جستجو کنند نه در شکستن آینه انتقاد در محکمه ای که قضا را به سخره سیاسی کاری گرفته است.

در اینجا قصد داریم که برای تنویر افکار عمومی و رسوایی هرچه بیشتر کودتاچیان و دادگاههای نمایشی ایشان، مصطفی تاجزاده را از زبان خود او و به تایید نوشته هایش، نه به اقرار به زور از عده ای انسان بی گناه، به خوانندگان بیشتر بشاناسانیم. باشد که سیه روی شود هر که در او غش باشد.

۱- اعتقاد به اصلاحات از درون و تعیین سرنوشت جامعه از طریق انتخابات:
تاجزاده از آن دسته از نیروهای اصلاحطلب ثابت قدم است که به کرات در نوشته های خود صریحا بر اصلاحات از درون نظام موجود تاکید کرده و هر گونه شیوه ای را که منجر به نا امنی کشور و تهدید تمامیت ارضی آن شود، رد می کند. او انتخابات را تنها راه جامعه در تعیین سرنوشت خود می داند. به عنوان نمونه می توان به یادداشت او به عنوان « عبور از خاتمي يا عبور از ملت؟» در نشریه آیین مورخ مهر ماه ۱۳۸۵ اشاره کرد. آنجا که با نقد طرفداران شعار عبور از خاتمی می گوید: «معناي دقيق "عبور از خاتمي" روشن شد: استقرار دموكراسي در ايران با حمايت‌هاي معنوي و عملي نومحافظه‌كاران مستقر در كاخ سفيد، آن هم پس از مشاهدة وضعيت عراق و افغانستان! {...} بارها گفته شد در جوامعي كه حكومت در تمام زمينه‌ها مسئوليت دارد و از امكانات مالي مستقل از ماليات شهروندان (درآمدهاي منفي) بهره‌مند است و اكثريت مردم به دهان و دست دولت چشم دوخته‌اند و نهادهاي مدني (احزاب، اتحاديه‌هاي صنفي، مطبوعات آزاد، ‌NGO ها و ...) ضعيف‌اند، انتخابات بزرگ‌ترين و گاهي تنها مجراي اعمال حاكميت مردم بر سرنوشتشان است و نافرماني مدني يا هر نوع راهبرد ديگري نمي‌تواند جايگزين آن شود.»

در همان یادداشت در مخالفت با براندازی، انقلاب های اجتماعی کلاسیک یا مخملی و تاکید دوباره بر استفاده از انتخابات برای استقرار دموکراسی در کشور، در پاسخ به طرفداران تحریم انتخابات می گوید: « چنانچه نتوانيم با مناسبات و واقعيات موجود، دموكراسي كامل را در ايران محقق كنيم، آيا عاقلانه آن است كه در پي براندازي و آغاز كردن راه از نقطة صفر باشيم يا بهتر آن است كه با تثبيت پيروزي‌ها و دستاوردها، از فضا استفاده كنيم و براي گسترش و عمق بخشيدن به مؤلفه‌هاي مردم‌سالاري،‌ پيشرفت علمي، فني و اقتصادي بكوشيم و به تقويت نهادها بپردازيم؟ آيا از نظر آنان {طرفداران تحریم انتخابات}، انفعال و بي‌عملي شهروندان به اميد بروز انقلاب اجتماعي كلاسيك يا مخملي و يا دخالت خارجي راه نجات و استقرار دموكراسي است؟»

۲- سیاست ورزی شرط لازم در پاسخگو کردن ارکان قدرت:
بسیاری بالخصوص نسل جوان، مصطفی تاجزاده را یکی از مروجین سیاست ورزی در ایران می شمارند. او در بسیاری از یادداشت ها و سخنرانی های خود سیاست ورزی و نقد قدرت در چارچوب قانون اساسی را تنها راه حل عملی برای میل به دموکراسی و پاسخگو کردن قدرت در برابر جامعه می داند. در همین زمینه می توان به همان شماره مجله آیین اشاره کرد. در جاییکه تاجزاده کلام خود را با این عبارات نتیجه گیری می کند: « تداوم سياست‌ورزي اصلاحي شرط لازم پاسخگو و كارآمد شدن اركان حكومت، تقويت نهادهاي مدني و جامعة مدني، تأمين حقوق مدني، سياسي، اجتماعي و فرهنگي شهروندان، افزايش اعتبار جهاني ايران، بهبود وضعيت معيشتي مردم، حرفه‌اي شدن سياست‌ورزان و ورود گروه جديدي از نيروها و گرايش‌ها به درون حكومت است.»

۳- ترویج و نهادینه کردن هنجارهای دینی و فرهنگی با رشد آزادی های اجتماعی:
تاجزاده بارها به صراحت اعلام کرده است که هنجارهای دینی و فرهنگی را نمی توان به زور در جامعه ترویج کرد. در بسیاری از مقاطع با محکوم کردن روش های سرکوب اجتماعی و برخوردهایی که با قشر جوان در حوزه امور اجتماعی صورت می گرفت، هشدار می داد که این روش ها تنها باعث فراری شدن قشر جوان از فرهنگ دینی می باشد. او با تجربه ای که در حوزه فرهنگ در دوران وزارت سید محمد خاتمی در ارشاد کسب کرده بود، اعتقاد داشت که برای رشد فرهنگ اسلامی باید جامعه بالخصوص قشر جوان آن با آرامش خاطر با فرهنگ غنی اسلامی آشنا شوند و از آنجا که این فرهنگ با سرشت و ذات انسانی ما آشناست، بی شک نهادهای ‍پاک در مواجهه با آن، جذب این فرهنگ انسان ساز خواهند شده ولی اگر همین دین با زور بخواهد همه انسانها را هدایت کند، چه بسا توسط همان نهادهای ‍پاک متهم به بی عدالتی و ستمگری شود که این امر سبب کوچ فوج قوج از دین می شود. او تحقق عملی این ایده را در جامعه ترکیه امروز می دانست و در یادداشتی با عنوان «حجاب اسلامی در ترکیه» می نویسد: « {اصلاحطلبان} ضمن تأكيد بر حجاب اسلامي به عنوان يك حكم ديني و ضرورت ترويج آن، همگي با اين تغيير {(آزادی زنان برای استفاده از حجاب در دانشگاهها)} موافقند. البته گروهي از آنان آزادي را در مجموع به سود گسترش حجاب و تقويت هنجارهاي اسلامي ارزيابي مي كنند ،كما اينكه در تركيه و ديگر كشورهاي جهان ، با وجود آزادي شاهد رشد حجاب و هنجارهاي اسلامي هستيم . به باور آنها هنجارهای دینی و فرهنگی را نمی توان با زور احیا،ترویح ونهادینه کرد.»

۴- تاکید بر آزادی سیاسی به عنوان یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب اسلامی ایران:
این اسیر سرفراز اصلاحات بارها در سخنرای های خود اعلام کرده است که مردم قبل از انقلاب آزادی اجتماعی داشتند و آنچه جامعه را به انقلاب و سرنگونی شاه واداشت، جو بسته و خالی از نقدی بود که شاه بر جامعه حاکم کرده بود. او با اشاره به جو پلیسی و اطلاعاتی قبل از انقلاب به حاکمان کنونی یاد آوری می کرد که یکی از شعارهای اصلی انقلاب ۵۷ درخواست جامعه ای آزاد بود: «در این چهار سال گفته‌اند اگر زنان چكمه بپوشند بد است ولی اگر سیاسیون چكمه بپوشند بد نیست و متاسفانه فضای امنیتی و پلیسی بسیار بدی در دانشگاه‌ها ایجاد كردند و اگر قرار بود در كشور فضای امنیتی باشد كه دیگر به انقلاب نیازی نداشتیم و متاسفانه كار به جایی رسیده است كه لفظ آزادی از دهن دوستان افتاده است».

۵- یکی از موارد اتهامی اصلاحطلبان، همکاری با رسانه هایی نظیر «بی بی سی» و «وی او ای» برای هدایت اجتماعات مردمی است. نکته قابل توجه این است که مصطفی تاجزاده در طول دوران فعالیت سیاسی اش حتی یک مصاحبه با هیچ نشریه یا رسانه خارج از ایران انجام نداده است. حتی وقتی بسیاری از همفکران ایشان مشغول به مصاحبه با شبکه تلویزیونی هما (مجری داریوش سجادی) شدند او به بهانه های مختلف به مصاحبه تن در نداد تا در چنین روزی حتی با بی انصافی هم نتوان او را متهم به ارتباط با خارج از کشور کرد.

۶- ترقیب نسل جوان به مشارکت در ساخت آینده کشور: تاجزاده از جمله اصلاحطلبانی بود که رابطه خوبی با جوانان و دانشجویان برقرار می کرد و تمامی تلاش خود را برای انتقال تجربیاتش به این نیروها انجام میداد. یکی از دلایل ناموفق بودن دولت موقت مرحوم مهدی بازرگان را همین عدم اهمیت به جوانان و دانشجویان در مقطع ابتدایی انقلاب می دانست. در جمع های دانشجویی همیشه تاکید می کرد که با بالا بردن روحیه انتقاد و کار جمعی مستمر، جوانان می توانند آینده روشنی را یرای ایران تامین کنند. دیدگاه جوانان را بسیار با دقت گوش می داد و با پشتکار سعی در واقع بین کردن جوانان ایده آلگرا داشت. تاجزاده تنها اصلاحطلبی بود که برای پاسخگویی به ایراداتی که جبهه دانشجویی به جریان اصلاحات وارد می دانست، علارغم بسیاری مخالفتهای هم حزبی هایش، با علی افشاری پای میز مناظره نشست.

۷- اعتقاد به سازگاری دین اسلام و دموکراسی و حقوق بشر: تاجزاده معتقد بود که اسلام ناب که انقلاب اسلامی بر پایه آن شکل گرفته است منافاتی با دموکراسی و حقوق بشر ندارد و این قرائت های طالبانی از آن است که چهره اسلام را خشن و آزادی ستیز می سازد. او در آخرین یادداشت خود قبل از بازداشت در تشریح رفتارهای حسین شریعتمداری می گوید: «هيچ كس به اندازه پيامبران ابراهيمي منادي آزادي و عدالت و حرمت و كرامت و حقوق انسان‌ها نبوده‌اند. اسلام سرآمد اديان توحيدي است و در آن انسان به ماهو انسان مورد تكريم واقع شده است. بنابراين بايد به نام اسلام و انقلاب اسلامي پاسدار حرمت، كرامت و حقوق شهروندان باشيم و تقسيم ايرانيان به شهروندان درجه يك و دو، خودي و غيرخودي كردن آنان و نقض حقوق اكثريت ملت به نام مبارزه با آمريكا و اسرائيل با ماهيت اسلام و انقلاب اسلامي و وعده‌هاي امام ناسازگار است.»

۸- سلامت اخلاقی و اقتصادی: به عنوان یک مسلمان معتقد و عمیق، مصطفی تاجزاده بر سلامت اخلاقی و پاکدستی اقتصادی تاکید داشت. کسانی که او را از نزدیک می شناسند همگی به ساده زیستی او صحت می گذارند و می دانند که آنقدر پاکدست بود که حوزه خصوصی زندگی اش از حیات خلوت بسیاری کوچکتر است.

۹- وسواس ویژه در رابطه با حق الناس: همانطور که در شکایتش از جنتی در مورد ابطال ۷۰۰ هزار رای شهروندان تهرانی در انتخابات مجلس ششم، اعلام کرده،‌ تاجزاده در پرداخت حق الناس بسیار دقیق بود. در روابط خصوصی خود نیز هر از گاهی از دوستانش طلب حلالیت می کرد و این مطلب را در مصاحبه نیمه رسمی خود که حدودا دو سال پیش با یک نشریه دانشجویی انجام داد، تکرار می کند: «از مردم حلاليت مي طلبم. چون فكر مي كنم خدا همه چيز را مي بخشد جز حق الناس». بارها به احمد جنتی هم نوشت و گفت که این حق الناس را باید بپردازد و راه گریزی از آن نیست.

۱۰- صداقت در گفتار و عمل: اصلاحطلب واقعی را آن می دانست که نان به نرخ روز نمی خورد و حاضر است که با شجاعت در عمل بصیرت نظری خود را ثابت نماید.

امروز اینها را برای مصطفی تاجزاده می نویسیم که بماند، و کودتاچی بداند، که تا ایران مصطفی ها دارد، با ظلم و ارعاب، حکمرانی، هرگز نتواند، نتواند.

صبر و استقامتش در این مبارزه روزافزون باد.

از همه محروم تر خفاش بود

امروز دوستی خبر داد که بلاگت فیلتر شده. اولش باورش برام سخت بود (دلیلش را پایینتر عرض می کنم) تا اینکه زنگ زدم یکی از دوستان دیگر و خواستم که بررسی کند و ایشان هم تایید کرد که فیلتر است. گفت پست هفته قبل را گرفته و معلوم می شود که پست آخر که در رابطه با بهزاد نبوی بود به مذاق کودتاچیان خوش نیامده.

در همین رابطه قصد دارم چند نکته را به کودتاچیان یادآوری کنم. حدس زدن اینکه چه کسی پشت این فیلترینگ قرار دارد کار سختی نیست چون این پروژه تحت نظر دادستان سابق و با خوش خدمتی یکی از توابین کیهان نشین کلید خورد. از آنجا که در دامان جهل پرورش نیروی متخصص نا ممکن است، هر از گاهی با تحت فشار گذاشتن انسانهای بی گناه که در «گرداب» آقایان گرفتار آمده اند، در حوزه اینترنت دخل و تصرف انجام می دهند. نزدیک انتخابات حملات نرم افزاری روی سایت های اطلاع رسانی رقبای سیاسی پیاده می کنند ولی شغل اصلی ایشان تشخیص و گزارش صفحاتی است که باید از معرض افکار عمومی دور نگاه داشته شود. بعضی وقتها که دستشان به صاحب نشریه می رسد مثل ابطحی او را در زندان می برند و وقتی هم نمی رسد فیلتر می کنند. برای تنویر افکار ایشان نا امیدانه به نکات زیر اشاره می کنم:

۱- در پست آخر که از بهزاد نبوی نوشتم، هیچ تحلیل شخصی ای ارائه نشد و شخصا تجربه ای ندارم که بخواهد تحلیل تاثیر گذاری از آن برخیزد. همینطور که در حال حاضر نیز ملاحظه می کنید، قلم شورانگیزی ندارم که بتواند گرد و خاک برپا سازد. نتیجه ساده است، شما از نقل قول از بهزاد نبوی حتی وقتی که در چنگالتان اسیر است هراس دارید.

۲- برای اینکه بدانید با فیلترینگ بلاگ اینجانب چقدر کار بیهوده ای کرده اید، آمار تعداد افرادی که در یک ماه گذشته از ایران به صفحه اینجانب رجوع کرده اند در زیر منتشر شده است. البته این آمار توسط آقای احمدی نژاد تهیه نشده خیالتان راحت، مستند است. همانطور که می توانید مشاهده کنید این صفحه کمتر از ۸ تا بیننده ایرانی در روز داشته است. اگر شخصا قصد داشته باشم مطالبم را از سد فیلترینگ عبور دهم و در دسترس خوانندگان بگذارم به راحتی می توانم آنرا حداقل برای ۵۰ نفر از طریق پست الکترونیکی بفرستم. همین واقعیت کم خواننده بودن مطالبم بود که در ابتدا باور فیلترینگ را برایم مشکل می کرد.

۳- برای اینکه به بیهوده بودن کارهایی که می کنید پی ببرید، بیایید بدترین حالت را مرور کنیم تا بفهمید که این روشها در نهایت به کجا ختم می شود. اول یاد بگیرید که شبکه اجتماعی ای که در شرف شکل گیریست، در حوزه انتقال فیزیکی اطلاعات با ترکیبی از زیر ساخت های مختلف که هوشمندانه عمل می کند به برقراری ارتباط می پردازد. آنجا که فیلترینگ اینترنتی وجود دارد، اطلاعت با پست الکترونیکی ارسال می شود. اگر روزی (که خیلی هم دور نیست) سرویس پست الکترونیکی را هم مسدود کنید با استفاده از زیر ساخت شبکه تلفنی و اس ام اس ارتباطات خود را برقرار می کند. اگر این دو را نیز مسدود کنید همان می شود که قبل از انقلاب بدون وجود اینترنت و دیگر سرویس های مخابراتی رخ داد. نسخه های چاپی از اطلاعات با مردم جابجا می شود و در معرض دید دوستانشان قرار می گیرد. اینجاست که باید برای مختل کردن ارتباطات، انسانها را به زندان بیفکنید و همان راهی را بروید که شاه سابق رفت. نتیجه آن شد که دیگر وقتی نصیری و هویدا و ... را هم به زندان افکند (قابل توجه بعضی ها) دیگر کارساز نبود و مردم گفتند شاه باید برود. البته سن و سال من هم مثل خیلی از شماها آنقدر نیست که اینها را به چشم دیده باشم ولی بروید الان که فرصت دارید از بهزاد نبوی بپرسید. او خودش وقتی من و شما نبودیم داشت با رژیم پهلوی مبارزه می کرد.

در نهایت آرزو داریم سلاح جهل را زمین گذاشته و امروز که هنوز دیر نیست پنجره ها را بر نور آگاهی اجتماعی بگشایید.

از همه محروم تر خفاش بود
کو عدو آفتاب فاش بود

بیمار ممنوع الملاقات


نگران بود، نگران بود که عده ای بی ریشه، در مسئولیت های کلیدی منصوب شده اند. نگران بود که بی ریشگان تیشه به ریشه آرمانهای انقلابی می زنند که امثال او تمام عمرشان را به پایش ریخته اند. نگران بود که اصول گرایی تغییر چهره می دهد و مداحی جای آنرا پر می کند. نگران بود که دلسوزان انقلاب را گردن کلفت می نامند و آنان که انتظار پدریشان می رود، فرزندان خلف انقلاب را فلک می کنند تا متنبه شوند و دیگر به بی عدالتی اعتراض نکنند. اینها گوشه ای از نگرانی های بهزاد نبوی بود وقتی در سال ۱۳۸۳ روی تخت بیمارستان بعد از عمل قلب باز ملاقتش کردیم. امروز وقتی خواندم که دوباره برای انجام عملی دیگر در بیمارستان بستری شده همه اینها در ذهنم زنده شد.

و حال از خود می پرسم که اگر امروز به ملاقاتش می رفتیم (البته با پیش فرض ممنوع الملاقات نبودن) چه می گفت؟ آیا هنوز هم نگران است؟

امروز دیگر نگران نیست. متاسف است که همه آن نگرانی ها به حقیقت پیوست. متاسف است که اتهامش «خیانت نکردن به نخست وزیری است که در سختترین دوران حیات جمهوری اسلامی، کشور را اداره کرده است». متاسف است که دادستانی که سنش کمتر از طول دوران مبارزات سیاسی بهزاد است و تا سال ۱۳۷۶ ستاد انتخاباتی رقیب را آتش می زده، امروز او را متهم به قانونشکنی می کند. متاسف است که برخورد امنیتی با کسانی صورت می گیرد که معتقد به اصلاحات در چارچوب قانون اساسی هستند. متاسف است همانند سال ۷۶ و ۸۰ که رای مردم به تغییرات در جامعه را انکار کردند، امروز نیز رای مردم به سبز اندیشی را نه تنها انکار کرده که ابظال می کنند. و هزاران تاسف دیگر که فقط باید بهزاد باشی و در زندان باشی تا درکشان کنی.

برای سلامتیش دعا می کنیم زیرا شیر آزاده اصلاحات همیشه آزاد است حتی اگر در زندان باشد.

سخنی کوتاه با وجدانهایی بیدار

دیروز مراسم محکوم کردن سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل بود که روزهاست عده ای از دانشجویان ایرانی با تلاشهای فراوان آنرا برنامه ریزی کرده و در نهایت دیشب به اجرا درآوردند.

آنچه انگیزه نگارش این سطور شد، عدم حضور عده ای از دوستان مدعی وطن دوستی و هم نوع دوستیست. کسانی که در حوزه نظر داعیه مبارزه و صاحبنظری دارند (که بنده نیز به خوش فکریشان معتقدم) ولی در جای عمل میدان را خالی گذاشته و حضور خود را از جمع دریغ می دارند. دیروز در میان اجرای این برنامه با تلفن همراه با دو تن از ایشان که سابقه آشنایی و رفاقت عمیقتری داریم تماس گرفتم و فقط گفتم «تماس گرفتم تا تشکر کنم از این همه همراهی با مردمی که برای فریاد خواسته من و شما جان برکف در خیابان های ایران به مواجه با مرگ می روند.» دستانم در تایپ این واژگان عرق کرده، نمی دانم پیشانی شما نیز؟!!

روی سخنم با تمامی کسانی ایست که این روزگاران به بهانه های مختلفی چون «سیاسی نبودن»، «گرفتار بودن»، «آمادگی روحی نداشتن»، «موثر نبودن»، «ترس از شناسایی» و ... اعتراض نظری خود را جامه عمل نمی پوشانند. رویم با آنانی است که هیچ حرکتی برای التیام درد مشترکمان، استبداد زدگی، انجام نمی دهند:

۱- برادران و خواهران ایرانی و ایمانی، بگذارید پیش از هر چیز بدهکاریمان را به بیت المال یادآوری کنم تا شاید انگیزه ای باشد تا وجدانهای بیدار، به خروش آیند.

۲- در لحظاتی که سیاسی نبودن را بهانه می کنید بگذارید انسان بودنمان را یادآوری کنم تا بگویم که لازم نیست حتما سیاسی بود و به پایمال شدن حقوق هم نوع اعتراض کرد.

۳- برای آندسته که گرفتاری را بهانه می کنند، یادآوری می کنم که لحظه ای به محمد قوچانی، احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی و ... دهها تن اسیران سبز و خانواده هایشان بیاندیشیم تا شاید از گرفتاری خود شرمنده شویم.

۴- از آندسته که «شرایط نامناسب روحی» خود را بهانه می کنند، فقط می خواهم لحظه ای به مادر سهراب و دیگر شهیدان سبز بیاندیشند. از خود بپرسید که پایمال شدن این خونها روحتان را بیشتر آزار می دهد یا ...

۵- برای آندسته ای که حضور خود را موثر نمی دانند باید تا می توانیم از جنبش سبز بگوییم. بگوییم که این جنبش وقتی شکل گرفت که هر ایرانی متعهد حضور خود را موثر دانست. اصلا این درخت سبز، ریشه در خاک امید ایران زمین دارد. پس با من از نا امیدی در اوج خروش جنبش سبز نگویید که در قاموس این جنبش نا امیدی بی معنی است.

۶- برای آن دسته از همراهان که ترس شناسایی شدن توسط عناصر رژیم را دارند، تنها یک جواب داریم. همان که مردم ایران در سختترین مبارزات خود با سفاکان روزگار برای اتحاد زمزمه می کنند: «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»

یادداشتی می خواندم از علی بهزادنیا. نوشته بود در دهه ۷۰ میلادی، «گلدا میر» نخست وزیر وقت اسراییل در مواجه با سوال یک خبرنگار درباره نگرانی از مبارزات فلسطینیان، در پاسخ گفته بود که من وقتی نگران می شوم که ببینم تعداد شرکت کنندگان در مراسم نماز صبح در مسجد الاقصا به اندازه تعداد شرکت کنندگان در نماز ظهر باشد. امروز نیز کودتاچیانی که ما با آنها سر و کار داریم در صورتی احساس نگرانی می کند که ببینند تعداد شرکت کنندگان در اعتراضات نه تنها نسبت به روز اول کاهش نداشته بلکه روز به روز با آگاه سازی و انسجام بیشتر فوج فوج به حامیان جنبش سبز افزوده می شود. پس با حضور خود و با اهداء ۲ ساعت یا کمتر از وقت خود در طول چند ماه می توانید و می توانیم خواب را بر چشم کودتاچیانی که با زور و زر و تزویر بر مسند قدرت تکیه زده و حکمرانیشان باعث شرمساری تاریخ بشر است، حرام کنیم.

«ان ارید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت والیه انیب»
من جز اصلاح تا آن جا که توانایی دارم، نمی‏خواهم و توفیق من جز به خدا نیست. بر او توکل کردم و به سوی او باز می‏گردم.

كه به نيك تو را وب نوشته (ها) ناميد

محمد علي ابطحي مطلب جديدي را روي بلاگ خود قرار داده و اعلام كرده كه سعيد شريعتي را به عنوان هم سلولي نزد او آورده اند. اين مطلب جاي خوشحاليست كه ابطحي و شريعتي تنها نيستند البته اگر اين يك خبر جعلي ديكته شده براي خوشايند افكار عمومي نباشد!

نكته اي كه مي خواهيم بدان بپردازيم، موضوعي ايست كه در همه مطالب ابطحي مجبور است براي قابل چاپ شدن مطلبش به آن اشاره كند و به اصطلاح آنرا رمز عبور جديد بلاگش مي ناميم. در تمام نوشته هاي ابطحي اين موضوع مشترك، هشدار تلويحي به ميرحسين موسوي و مهدي كروبي، به وضوح رويت شده كه در نوشته جديد اينگونه ادا شده است: "هر کس ایران امروز را بشناسد می داند که دود آشوبهای خیابانی تنها به چشم مردم و تاریخ وعظمت ایران میرود. واین واقعیت را بیش از دیگران ، آنهائی میدانند که مردم به دفاع از آنان به خیابان ها آمدند."

ابطحي نيز مانند سعيد شريعتي و همه كساني كه در اين تظاهراتهاي مردمي حضور داشتند مي داند كه مردم نه براي حمايت از موسوي و كروبي كه براي جستجوي راي خود به خيابان ها آمدند و تنها سئوال آنها "راي من كجاست؟" بود. كسانيكه اين خط را به ابطحي ديكته مي كنند همانهايي هستند كه صبح ها در كيهان قلم مي زنند و بعد از طهرها به اوين مي روند تا توهمات صبح پرورانده خود را در وب نوشته ها نيز چاپ كنند.

از آنجا كه اين مطالب بيش از يك نويسنده دارد، قسمتي درد و دل روزانه محمد علي ابطحي است كه در كنار توهمات كيهان نشينان تجميع شده است، به نيك همان اسم وب نوشته (ها) بر آن برازند است.

به اميد آزادي ابطحي عزيز و به روز شدن وب نوشتها با دو نويسنده روح و جانش كه امروز روحش همچنان در انفرادي بازداشت است.

پرونده هسته ای و جنبش سبز

نکاتی درباره پرونده هسته ای ایران که مدتی است به دلیل کودتا از محور توجه خارج شده است:
۱- روز سه شنبه آقای سلطانیه، نماینده ایران در سازمان ملل، آمادگی ایران را برای شرکت در مذاکرات هسته ای با هر کشور غربی اعلام نموده است.
۲- در جریان حوادث پس از انتخابات کودتاچیان با لحنی تند کشورهای غربی را تهدید کرده و اعلام نمودند تا اینها عذرخواهی نکنند حق هیج مذاکره ای با ایران را ندارند.
۳- از طرفی کشورهای غربی زیر فشار مخالفین رژیم قرار گرفته اند تا از هرگونه مذاکره با کودتاچیان دوری کنند.
۴- رژیم در شرایط پس از کودتا با عدم مشروعیت سیاسی و اسلامی که بدان دچار شده، دیگر نمی تواند با تکیه بر سخنانی نظیر آنچه علی لاریجانی، دبیر وقت شورای امنیت ملی، در اجلاس امنیتی مونیخ مبنی بر حرام بودن تسلیحات اتمی توسط آیت الله خامنه ای، طرفین مذاکره را قانع به صلح آمیز بودن غنی سازی کند. سئوالی که در ذهن جامعه بین المللی درباره ایران نقش بسته و در این اواخر پررنگتر نیز شده است این است که رژیمی که برای تمامیت خواهی و حفظ قدرت خود و ایادیش حاضر است شهروندان خود را بکشد، با سرکوب و رعب و وحشت قدرت را در داخل حفظ نماید، به بازداشت شدگان تجاوز کند و جنازه بهترین فرزندان این سرزمین را پاره پاره به ملت ایران و خانواده هایشان تحویل دهد و این همه عمل حرام انجام می دهد، چگونه دم از حرام بودن تسلیحات هسته ای برای به قول خود دشمنانش می زند.
۵- هدف ایران از ورود به گفتگو ها همان است که در سال های گذشته برای خرید وقت انجام داده.
۶- هدف کشورهای غربی برای ورود به مذاکرات جلوگیری از غنی سازی در صورت موفقیت آمیز بودن مذاکرات یا بسیج بین المللی برای اعمال تحریم های گسترده تر بر ایران در صورت شکست مذاکرات می باشد.
۷- دیدگاه تصمیم گیران هسته ای در گذشته این بوده که کوچکترین تمکین منجر به جلو آمدن حریف برای اعمال فشار بیشتر و در نهایت تغییر رژیم در ایران خواهد شد. پس احتمال موفقیت آمیز بودن مذاکرات کم است و گزینه دوم را محتملتر می نماید.
۸- در صورت شکست مذاکرات، از آنجا که کشور های غربی نیز اجازه خرید وقت را به ایران نمی دهند، دو گزینه تحریم های اقتصادی قویتر و حمله نظامی در پیش روی کشورهای غربی خواهد بود.
۹- تحریم های اقتصادی فرصت خوبیست برای روسیه و چین تا در بازار سیاه ایران را بدست گرفته و برنامه هایی شبیه نفت در برابر غذا را در مورد ایران به اجرا گذارند.
۱۰- حمله نظامی یک فاجعه است که ایران را به عراق یا افغانستانی دیگر تبدیل می کند.
۱۱- تمامی راههای پیش رو با فرض دست نیافتن ایران به سلاح هسته ای به شکست رژیم منجر خواهد شد ولی این شکست به قیمت شکسته شدن پشت مردم ایران نیز خواهد بود چیزی که کشورهای غربی معمولا آنرا پنهان کرده و اعلام می کنند که تحریم ها به گونه ای خواهد بود که فشار آن بر رژیم متمرکز باشد و مردم آسیب نبینند که این شوخی ای بیش نیست. در حالتی هم که حمله نظامی صورت بگیرد، این مردم بیگناه ایران هستند که قربانی موشک های متفقین می شوند.
۱۲- تنها امیدمان برای نجات ایران از خطرهای پیش رو به جنبش سبز است که شاید بتواند افسار گسیخته سرنوشت ایران را در کف گیرد و جامعه را از خطرهای پیش رو با درایت برهاند. دو ویژگی این جنبش که باعث حصول اطمینان از توانایی آن برای انجام این مهم دارد اول پشتوانه و محبوبیت مردمی آن و سپس درایت و توانایی مدیران آن می باشد. ویژگی اول باعث اعتماد جامعه جهانی به سخنان مسئولین امر می باشد و درایت مدیران حول محوریت منافع ملی می تواند راه حلی مطمئن برای این بحران باشد.

میراث مصطفی تاج زاده

یادم می آید تقریبا ۲ سال قبل که برای بازداشت عمادالدین باقی یادداشتی نوشته بودم. مدتی بعد با مصطفی تاج زاده صحبت می کردم که گفت «یادداشتت را در مورد باقی خواندم اگه یک روزی ما رو هم گرفتن برای من هم بنویس». آنروز طبق معمول دستش انداختم که شما روی دیگه سکه نظام هستید و ما را سیاه نکن، کسی شما را نمی گیرد. ولی امروز متاسفانه نسل اول انقلاب و فرزندان آیت الله خمینی به ناحق و برای دفاع از حقوق مردم، کاری که از امامشان آموخته اند، در زندان کسانی گرفتارند که نه تنها راه و روش بنیانگذار جمهوری اسلامی را قبول ندارند که بارها در گفتار و عمل به ستیز با آن پرداخته اند.
امروز با کودتاچیان که مصطفی را در بند کرده اند حرفی ندارم جز اینکه می ترسانمشان از خشم مردم که تجلی دنیوی خشم خداوند بر بندگان ظالم می باشد. بترسید از بغضی که در گلوی این موج خروشان خفته است. بترسید از مادر به داغ فرزند نشسته. بترسید از برادر و خواهر شهیدان این وقایع. بیم کنید از این همه ظلم که بر کوی دانشگاه رفت و عاقبت چه می کنید با این همه دروغ؟؟؟
آری در ماههای اخیر از ظلم و جفای شما بر ایران و ایرانی بسیار گفته اند و می گویند ولی مخاطب امروز من خود مصطفی تاج زاده است که در بند نامردان اسیر است. با همان زبان خودمانی می گویم که آقا مصطفی اگر این حکومت قدر خدمات و زحمات تو را برای ایران، برای انقلاب اسلامی، برای آزدی و سربلندی اسلام و به قول خودت برای تقویت اسلام ندانست،‌من به عنوان یک جوان ایرانی از تو تشکر می کنم که به من همه اینها را در رفتار و گفتارت نشان دادی. من از تو تشکر می کنم که با کوشش و تلاشت جوانان را آگاه کردی و با تمام توانت در برابر شکلگیری اسلام طالبانی در جامعه ایستادگی کردی. متشکرم برای اینکه با صدای بلند از آراء ۶۰۰ هزار شهروند تهرانی در انتخابات مجلس ششم دفاع کردی و آزادترین انتخابات را در جمهوری اسلامی (انتخابات شوراها) برگزار کردی. من متشکرم که برای روشنگری نسل جوان با مخالفان اصلاحات منظره کردی و حتی به حسین الله کرم یاد دادی که در امروز بجای چوب و چماق باید به گفتمان روی آورد.
مصطفی جان، اگر نظام جمهوری اسلامی فراموش کرده که مردم برای آزادی انقلاب کردند، ولی تو به من جوان نسل سومی نشان دادی که شما به عنوان یک انقلابی اصیل و دلبسته به آرمانهای امام خمینی، این مهم پیام امامتان را فراموش نکرده اید.
مصطفی جان درس دیگری که از تو آموختم ساده زیستی و سلامت اقتصادی بود. تو از بدو پیدایش جمهوری اسلامی در سطوح بالای مدیریتی فعالیت می کردی ولی اجاره نشین هستی و زندگی ای به مراتب ساده تر از خانه پدر و مادر من که دو کارمند ساده بودند داشتی.
برادر عزیزم روحیه ای که در شما دیدم به حق می توانم بگویم در هیچکس ندیدم و همین روحیه بود که در کنار شما کار کردن را لذتبخش می کرد و بارها و بارها این روحیه بود که ما جوانها را از یاس و ناامیدی نجات می داد.

در نهایت مصطفی تاج زاده به من، جوان نسل سومی، یاد داد که جمهوری اسلامی مورد نظر آیت الله خمینی دوست داشتنی است و نشان داد که این حکومت ظرفیت اصلاح و شنیدن انتقاد در چارچوب قانون اساسی را دارد. تمامی تندی و تیزی عقاید یک جوان که حاکمیت را بسیار دورتر از ایده آل های خود می دید با اندرزهای تاج زاده بود که به ملایمت می گرایید و به واقعیت نزدیک می شد.

آقامصطفی امروز که عده ای بی ریشه شما را به زندان انداخته اند، می خواهم بدانی که میراث تو، آنچه که به ما آموختی و آن تلاش هایی که برای آزادی و آبادی ایران کردی همه باقی خواهد ماند و بزری بود که پاچیده ای و در حال ثمر بخشیدن است. دیگر دست هیچ اعترافگیر و شکنجه گری نمی تواند مزرعه مصطفی را نابود کند همانطور که بارها خودت گفتی بازگشت به عقب برای ایران معنا ندارد و این را مدیون روشنگری شما هستیم.
افسوس که اگر امروز رهبری با درایت داشتیم باید از شما برای آموزه هایتان به نسل جوان و تبدیل مخالفین نظام به منتقد تشکر می کرد باید تشکر می کرد که در نظامی قانون گریز شما قانونمند زندگی کردید و سالم ماندید. در عوض امروز من ونسل من بجای آن از شما تشکر می کند. برای تلاشهایت س‍پاسگزاریم و به امید آزادی،

یک نسل سومی.

بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در محکوم کردن برخورد با احزاب و افشای تکمیل پروژه کودتا

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شریف ایران

حدود دو هفته از مصادره آرای ملت و بلاموضوع شدن انتخابات در کشور که با واکنش گسترده مردم روبرو شد، می گذرد. در طول این مدت کودتا گران با اعمال تبلیغات استالینیستی همه جانبه کوشیده اند اذهان جامعه را از مسئله اصلی یعنی کودتا علیه مردمسالاری منحرف ساخته، موضوع را به اعتشاشات خیابانی و تخریب اموال عمومی از سوی اجانب تقلیل دهند. اما امروز با کاهش اعتراضات مردمی به تدریج شاهد تغییر تدریجی جهت حملات تبلیغاتی سازمانیافته از اهداف موهومی نظیر تروریست ها و عوامل بیگانه و ... به سوی احزاب و تشکل های سیاسی مخالف اقتدارگرایان و آشکار شدن دم خروس از زیر ردای گوبلزهای وطنی آشکار هستیم.

در پوشش تبلیغات فریب سهمگینی که کشور نظیر آن را به خاطر ندارد، شدت عمل علیه احزاب وتشکل های سیاسی منتقد با ورود غیر قانونی و بدون حکم قضایی به دفتر مرکزی حزب مشارکت و ضبط کامپیوترها و دفاتر و اسناد و پلمب غیر قانونی دفتر مرکزی حزب آغاز شد و با دستگیری گسترده اعضای احزاب اصلاح طلب و منتقد ادامه یافت. در روزهای اخیر به رغم کاهش چشمگیر اعتراض های مردمی درخیابان ها روند برخورد با احزاب روز به روز شدت بیشتری می یابد. از جمله در روزهای اخیر دفتر انجمن مدرسین دانشگاه ها توسط مأموران نظامی اشغال و بیش از هفتاد تن از اساتید مرد و زن عضو این تشکل سیاسی قانونی به جرم ملاقات عمومی با آقای میرحسین موسوی دستگیر و با توهین و اهانت و زدن دستبند به مکان نامعلومی منتقل شدند و تا امروز چهارتن از ایشان همچنان در بازداشت غیر قانونی به سر می برند.

به عنوان جدید ترین و نه آخرین نمونه، روز گذشته آقای امیر حسین مهدوی روزنامه نگار و جوان ترین عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در کنگره اخیر سازمان به عنوان نماد جوان گرایی به عضویت شورای مرکزی درآمده است، پس از آن که مدتی در بازداشت به سر برده بود، تحت الحفظ مأموران امنیتی به خبرگزاری ایسنا هدایت شد تا در حضور خبرنگاران خبرگزاری های مختلف ، طی مصاحبه ای به تکرار محتوای مقالات کیهان و تحلیل های سست و سخیفی بپردازد که مردم ما هر ساعت از صدا و سیمای اقتدارگرایان می شنوند. این روزنامه نگار خوشفکر و عضو جوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که حضوری فعال در ستاد انتخاباتی آقای میرحسین موسوی داشت و روزنامه اندیشه سبز در ستاد موسوی زیر نظر او منتشر می شد، در دوران بازداشت با هدایت و راهنمایی بازجویان تواب ساز ناگهان به این نتیجه رسیده است که در ستاد انتخاباتی آقای مهندس موسوی فعالیتی غیر قانونی داشته، میر حسین موسوی قانون شکن است و از آغاز هم معلوم بود که رأی نمی آورد و احزاب و تشکل های سیاسی اصلاح طلب از جمله سازمان متبوعش همسو با بیگانگان هستند و نظام باید با آنها برخورد کند!!!

ماهیت این گونه اعترافات که با اعمال فشار بر حلقه های ضعیف صورت می گیرد، چنان روشن است که نیازی به توضیح ندارد. ما پیش از این هشدار داده بودیم که درادامه دستگیری های گسترده باید منتظر تکرار نمایش سناریوی رسوا و نخ نما شده اعتراف و تواب سازی و برگزاری شوهای تلویزیونی باشیم. اکنون نیز تأکید می کنیم با توجه به وسعت دستگیری ها در آینده شوهای مشابه بیشتری علیه سایر احزاب و تشکل های سیاسی شاهد خواهیم بود.

جالب این است در حالی که مصاحبه منافقی که ادعا شده در جریان اعتراضات خیابانی دستگیر شده است از سیمای جمهوری اسلامی ایران با چهره شطرنجی شده وی پخش می شود، یک روزنامه نگار ساده و عضو یک سازمان قانونی در برابر دوربین های خبری قرار داده میشود تا با اسم و رسم، احزاب قانونی و شناخته شده کشور و نماینده ای را که به اعتراف آقایان دستکم بیش از 14 میلیون نفر طرفدار دارد، متهم به اتهامات مجرمانه ای کند که در هیچ محکمه صالحه ای به اثبات نرسیده است. این صحنه عبرت انگیز و نمادین نشان می دهد اقتدارگرایان حاکم ظاهراً خود را به رعایت آبرو و حقوق قانونی منافقین ملتزم تر می بینند تا احزاب رسمی کشور.

سئوال این جاست که چگونه و چرا جهت صحنه سازی ها و نمایش های مهوع سیستم تبلیغاتی اقتدارگرایان از وابسته خواندن مردم معترض به بیگانگان به سوی تبلیغات علیه احزاب و تشکل های سیاسی چرخیده و با سامان دادن اتهامات زشت و رسوا علیه احزاب زمینه های برخورد با آن ها فراهم می شود؟

اقتدارگرایان خود بهتر از هر کسی می دانند نسبت دادن اعتراضات قانونی مردم به بیگانگان یک دروغ و تحریف بزرگ است، این همه غوغای تبلیغاتی عوامفریبانه برای آن است که خاک در چشم حقیقت بپاشند و مردم را از درک آنچه در حال وقوع است منحرف سازند. آنچه در حال رخ دادن است تکمیل پروژه کودتایی است که از انتخابات مجلس هفتم در شش سال پیش آغاز شد. هدف اقتدارگرایان حاکم از این پروژه تبدیل نظام جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه فردی است. طی این مدت آنان توانستند انتخابات مجلس را بلاموضوع کنند. چنان که دیدیم انتخابات مجلس هشتم با فضاحتی به مراتب رسواتر از انتخابات مجلس هفتم برگزارشد.

انتخابات ریاست جمهوری دهم در واقع نقطه اوج تقابل نیروهای سیاسی و اجتماعی مدافع جمهوری نظام با اقتدارگرایان خواهان استحاله جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه فردی بود. خطر از دست رفتن جمهوریت نظام و استحاله نظام همان چیزی بود که میر حسین موسوی را مانند بسیاری از فعالان سیاسی نسبت به سرنوشت کشور نگران و در نتیجه مصمم به حضور در رقابت های انتخاباتی کرد. اکنون این تقابل می رود تا با مصادره آراء ملت، عملاً به بسته شدن پرونده انتخابات به عنوان مهمترین شروط مردمسالاری ختم شود. اکنون پس از محو استقلال مجلس و بلاموضوع شدن رأی مردم در انتخاب رئیس جمهور و هیئت دولت و نیز اعمال سانسور علنی و پایمال شدن آزادی قلم و مطبوعات، نوبت به احزاب و تشکل های سیاسی به عنوان آخرین نهاد تضمین کننده مردمسالاری در ایران رسیده است. تسویه حساب با فعالان سیاسی و حزبی و محکوم کردن آنان به حبس های طولانی مدت و تعطیلی احزاب مستقل و منتقد که آخرین شاخص مردمسالاری بازمانده در ایران هستند، در واقع تکمیل آخرین حلقه کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی و شکل گیری حکومت اسلامی مطلقه فردی به شمار می رود. پیش در آمد و زمینه ساز تکمیل این آخرین سکانس سناریوی کودتا اعتراف گیری های سازمانیافته از دستگیرشدگان تحت فشار روحی و جسمی علیه احزاب و تشکل های سیاسی است.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ضمن محکوم کردن اعمال فشارهای جسمی و روحی علیه دستگیر شدگان، به منظور اعتراف گیری و نمایش شوهای مضحک و تکراری اعتراف و توبه، نسبت به طرح سازمانیافته برخورد با احزاب و تشکل های سیاسی هشدار می دهد و خواهان آزادی هر چه سریعتر دستگیر شدگان است. طراحان و مجریان این سناریوی رسوا باید بدانند که محو جمهوریت و حاکم ساختن استبداد بر جامعه آگاه ایران، رؤیایی است که هرگز تعبیر نخواهد شد. اقتدار گرایان با این گونه اقدامات عرض خود می برند و زحمت مردم می دارند. سازمان همچنین نگرانی عمیق خود را از شرایط نگهداری وضعیت جسمانی دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و حزبی بازداشت شده اعلام می دارد و محرومیت آنان از بدیهی ترین حقوق قانونی از جمله حق داشتن وکیل را نقض آشکار قانون می داند.

امروز سئوال مردم ما این است آیا قوه قضائیه کشور و ریاست آن از این حد از استقلال و آزادی عمل برخوردار هستند که هیئت بی طرفی را مأمور بازدید از زندانها، رسیدگی به وضعیت صدها دانشجو، روزنامه نگار و فعال سیاسی دربند کنند و حد اقل امکان دسترسی ایشان را به وکیل فراهم کنند تا دستکم بتوانند به دستگیری غیر قانونی خود اعتراض کنند؟ آیا کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی به جای ملاقات های تبلیغاتی با این و آن از این حد از قدرت برخوردار است که بتواند با بازدید از زندانها و محل نگهداری دستگیر شدگان، امنیت جانی و حقوقی صدها زندانی سیاسی را تضمین کند؟

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران

7/4/88

استعفانامه تاریخی بهزاد نبوی، برگرفته از وبلاگ کودتا نوشت

در زیر متن کامل استعفا نامه تاریخی مهندس بهزاد نبوی ، نایب رییس مجلس ششم از نمایندگی ملت در اعتراض به نحوه برگزاری هفتمین انتخابات مجلس شورای اسلامی را می خوانیم . با مرور این استعفانامه تاریخی شاید برخی از زوایای پنهان کودتای 22 خرداد آشکار گردد . در ضمن عقده گشایی عوامل امنیتی در بازداشت بهزاد نبوی بی ارتباط با این استعفا نامه نیست:

بهزاد نبوی-نایب رییس مجلس- در قم از شاگردان مصباح کتک خورد
بهزاد نبوی-نایب رییس مجلس- در قم از شاگردان مصباح کتک خورد

مهندس بهزاد نبوی

“ملت آگاه و شريف ايران، همکاران محترم

در روزهای پايانی دوره ششم و برای آخرين بار از تريبون مجلس شورای اسلامی با شما سخن می‌گويم:

عرايضم همانطور که همکار محترم به اطلاعتان رساند، پيرامون استعفا از نمايندگی مجلس شورای اسلامی در اعتراض به نمايش انتخابات غيرآزاد، غيرعادلانه، غيررقابتی و تشکيل مجلس فرمايشی است.

در اين اعتراض رؤسای جمهور و مجلس، اعضای فراکسيون جبهه دوم خرداد مجلس،‌تعدادی از معاونان رئيس جمهور، وزرا و معاونين آنان، استانداران، فرمانداران، اساتيد و رؤسای دانشگاهی‌های کشور، کليه گروه‌های اصلاح‌طلب و مردم آزاد و آزاديخواه ايران با بنده شريک و سهيم بوده و هستند و در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها، بيانيه‌ها و موضع‌گيری‌های گوناگون، صدای اعتراض خود را بلند کرده‌اند.

در اين ميان عده کثيری از مسؤولان اجرايی و ۱۳۰ نفر از نمايندگان مردم علاوه بر اعتراض به روند بدعت‌آميز انتخابات دور هفتم، استعفای خود را نيز تقديم رئيس جمهور، رئيس مجلس و يا مسؤولان مافوق نمودند. به دليل مخالفت صريح و آشکار رهبری با ‌استعفای مسؤولان اجرايی، آن استعفاها به مرحله عمل در نيامد و مسؤولان مزبور ناچار به پذيرش مسؤوليت انتخابات نمايشی شدند. در مورد نمايندگان مستعفی نيز به دليل تعطيلی گريز ناپذير مجلس پيش از برگزاری انتخابات و طرح لايحه بودجه ۸۳ و ساير طرح‌ها، لوايح و موضوعات بسيار مهم و همچنين عدم امکان قانونی استعفای ۱۳۰ نماينده، تنها طرح استعفای ۵ نفر از آنان تاکنون ميسر شده است و در واقع می‌توان گفت که اينان به شکل نمادين سخنگوی تمامی نمايندگان و حتی مسؤولان و مديران اجرايی مستعفی هستند و به همين لحاظ نيز طرح استعفای اين عده تاکنون با تأييد و تصويب اکثريت نمايندگان مستعفی و معترض، صورت گرفته است.

مطالب مطروحه در استعفانامه‌های قبلی در مجلس، شايد نه تنها زبان حال بسياری از استعفا دهندگان دولت و مجلس،بلکه فرياد کليه معترضين به روند انتخابات دور هفتم است.

حقير نيز ضمن تأييد تقريباً تمامی آن مطالب با اغتنام فرصت به چند نکته مهم که شايد برخی از آنها تاکنون مطرح نشده است، خواهم پرداخت. پيش از طرح نکات مزبور،‌من نيز نظير ساير دوستان- خصوصاً با توجه به عدم احراز صلاحيتم از سوی شورای نگهبان- ناگزير از معرفی خود و بيان سوابقم در پيشگاه ملت شريف ايران و نمايندگان محترمشان هستم.

شايد معرفی بهزاد نبوی برای دو گروه چندان خوشايند نباشد. گروه اول دوستان و همفکران اصلاح‌طلب، که طی ساليان متمادی مبارزه و همکاری نقاط ضعف فراوان و نقاط قوت احتمالی وی را به خوبی می‌شناسند و طرح مطالب برايشان کسالت‌آور است. گروه دوم نيز اعضای ستاد ضداصلاحاتند که طی سال‌های اخير با استفاده از تمام امکانات، تلاش کرده‌اند نبوی را به نيروهای تحت امر و مردم، بی دين، مارکسيت، منافق،‌عامل آمريکا و “بی‌غيرت” بشناسانند. پيشاپيش از هر دو گروه پوزش می‌طلبم.

البته برای شناساندن بيشتر خود، نامه سرگشاده ۲۴ صفحه‌ای مورخ ۵/۲/۱۳۷۱ را که به دنبال يکی از ردصلاحيت‌های ادواری شواری نگهبان، برای رئيس جمهور وقت، آقای هاشمی رفسنجانی ارسال داشته‌ام، پيوست اين استعفانامه به وسايل ارتباط جمعی تقديم خواهم کرد. در عين حال بی‌مناسبت نمی‌دانم در پاسخ به کسانی که من و سازمان متبوعم، مجاهدين انقلاب اسلامی ايران را به استحاله فکری متهم می کنند چند جمله پايان آن سند تاريخ را قرائت کنم تا دغدغه‌های ۱۲ سال قبل خود را بازگو و معلوم کنم آيا مواضع اصولی ما دچار استحاله شده يا مواضع مخالفان ما؟ بخش‌هايی از صفحات ۲۰ و ۲۱ نامه سرگشاده مزبور را ذيلاً قرائت می‌کنم:

«جناب آقای هاشمی»

«… جنابعالی به خوبی مستحضر هستيد که بنده همواره مخالف شيوه‌های ناپسند انحصارطلبی و حذف بوده و به آزادی سياسی و ضرورت وجود جوی سالم و تضارب افکار معتقد بوده‌ام.»

«پس از پيروزی انقلاب اسلامی و حاکميت خط امام، نظر سازمان متبوع خودم (علی‌رغم قرار داشتن در موضع قدرت) هميشه حفظ آزادی‌های مصرح در قانون اساسی بوده است. اگر هم به آزادی مخالفين نظام اعتراض داشتم از اين جهت بوده که معتقد بوديم آنها بايد تکليف خود را با نظام روشن کنند. اگر می‌خواهند از آزادی‌های قانونی بهره بگيرند، می‌بايست اسلحه را کنار بگذارند. اکنون نيز معتقدم تنها با التزام به حاکميت قانون، رقابت سياسی سالم، احترام به آرای ملت می‌توان قوام و دوام و ستبری انقلاب و نظام را در برابر هر توطئه‌ای تضمين کرد.»

علاوه بر نقل موارد فوق، بر آنم بهزاد نبوی را بيشتر به حضورتان معرفی کنم. همان نبوی که امام انقلاب در حضور رئيس قوه قضاييه و دادستان کل وقت و مرحوم حاج سيد احمد،ضمن مختومه اعلام کردن پرونده انفجار نخست‌وزيری،‌گفت: «من از همان اول می‌دانستم که يک دستی در کار است که می‌خواهد اين افراد را بدنام کند و کنار بزند.»

و امروز توسط کسانی ردصلاحيت، بدنام و کنار زده می‌شود که قطعاً خدمات صدر تا ذيلشان (اگر نام اقدامات آنان را بتوان «خدمت» گذاشت)، قابل مقايسه با خدمات و فداکاری‌های بهزاد نبوی نيست.

درباره بهزاد نبوی سخن بگويم که وی را پيش از پيروزی انقلاب حزب توده مارکسيست آمريکايی، ساواک مارکسيست آمريکايی، و مسعود رجوی «راست ارتجاعی پيچيده» و پس از پيروزی انقلاب بنی‌صدر، او را «توده‌ای نماز خوان»، حزب توده او را «عامل سيا» و بالاخره پرونده‌سازان راست «عامل انفجار نخست‌وزيری، بيانيه الجزاير، پتروپارس» و ستاد ضداصلاحات او را «قاتل رجايی، خائن، حيف و ميل کننده بيت المال و منافق جديد» ناميده‌اند.

۶۲ ساله،‌مسلمان و ايرانی هستم. از وقتی مکلف شده‌ام، اگر مقبول افتاده باشد، نماز و روزه‌ام اگر بيش از تکاليف نبوده باشد، کمتر از آن نبوده است.

۳۲ سال قبل، به هنگام دستگيری به منظور خودداری از افشای اطلاعات مهم که ممکن بود منجر به دستگيری و يا نابودی همزمان و ضربه خوردن به مبارزه مسلحانه شود، اقدام به خوردن قرص سيانورکردم که به دليل فساد عمل نکرد و به اين دليل ۳۲ سال از خداوند عمر اضافی گرفته‌ام و هر لحظه آماده فدا کردن آن در راه دين، کشور و ملتم هستم. تنها وابستگی اين جهانيم به همسر فداکار و بزرگوار و فرزندان عزيزم است. آنان نيز راه و رسم همسرو پدرشان را شناخته و قطعاً حبس و حتی شهادت بنده برايشان قابل انتظار و تحمل است.

خوشبختانه از نظر مادی حتی يک ريال هم مديون دولت و نظام جمهوری اسلامی نيستم. طی ۲۶ سال پس از پيروزی انقلاب- و نه فقط ۴ سال حضور در مجلس- نه يک متر مربع زمين، نه يک اتومبيل،‌نه يک تلفن و نه کوچکترين امتياز مادی ديگری از هيچ مرجع دولتی و وابسته به نظام دريافت نکرده‌ام. حتی از امتياز قانون آزادگی برای ورود فرزندانم به دانشگاه و يا معافيت آنها از خدمت وظيفه استفاده نکرده و از آنان خواستم تنها به تلاش خود متکی باشند.

طی ۴ سال حضور در ميان شما نيز جز حقوق و پاداش‌های ثابت دريافتی از طريق فيش‌های بانکی، از هيچ يک از مزايای مستمر و غير مستمر قانونی و متداول درتمام ادوار مجلس نظير اجاره مسکن، هزينه دفتر نمايندگی، کارمند، تلفن همراه، اتومبيل، هزينه اياب و ذهاب، وام قرض‌الحسنه و غيره حتی يکبار هم استفاده نکرده‌ام. در طول اين مدت تنها به درخواست رئيس جمهور برای رساندن پيامشان به رئيس جمهور ترکيه و مذاکره با مقامات آن کشور، به يک سفر ۴۸ ساعته رفتم، که تلاش‌هايم در جهت تشويق مقامات ترک به جلوگيری از حضور نيروهای آمريکايی در کشورشان برای حمله به عراق[بود] و خستگی راه، با طرح اتهام مذاکره با آمريکاييان و جاسوسی برای آنان از سوی خداترسان و تقوی‌پيشگان ستاد ضداصلاحات جبران شد.

مطالب فوق را دريک سند رسمی اعلام می‌کنم و هر کس حتی در يک مورد خلاف آن را توانست به شکل مستند، علناً و رسماً در معرض افکار عمومی قرار دهد، تمام ادعاهای غيرمستند را نيز خواهم پذيرفت.

بايد اضافه کنم که طی ۲۶ سال خدمت صادقانه‌ام، ازسوی مخالفان مختلف و با هدف بيرون کردنم از صحنه، پرونده‌های متعددی برايم تشکيل شده است. پرونده بيانيه الجزاير بر مبنای اعلام جرم بنی صدر عليه شهيد رجايی و بنده، پرونده قتل شهيد رجايی،‌ساخته و پرداخته جناح راست و مختومه شده توسط امام راحل و بالاخره جديدترين آن پرونده پتروپارس که درعين حال، رسواترين آنها نيز هست وقاضی محترم پرونده پس از چندين بار بازجويی هنوز امکان تفهيم اتهام به اين جانب را نيافته است. البته در مورد اين پرونده نيز خوشبختانه امروز با آغاز بهره‌برداری از پروژه‌های عظيم پارس جنوبی در عسليوه و مشاهده تحول بزرگی که از اين رهگذر در اقتصاد، ارتقای توانايی‌های توليدی و پيمانکاری و اشتغال کشور ايجاد شده، موافقان و حتی مخالفان منصف سياسی حقير دريافته‌اند که چگونه يک افتخار بزرگ ملی و بزرگ‌ترين افتخار زندگی اجرايی بنده که حاصل تلاش شبانه‌روزی مسؤولان، مديران وکارکنان پرتلاش، فداکار و شجاع اين کشور بوده و بنده نيز سهم کوچکی درآن داشتم، به عنوان سند مجرميت بنده و آن عزيزان مطرح می‌شود.

گرچه ماهيت اين پرونده سازان برملا و رسوايی پرونده‌های مزبور بر همگان روشن شده است و همه می‌دانند اگر اين از خدا بی‌خبران حتی يک مورد از حقير نقطه ضعف‌های اين چنينی داشتند، تا به حال شديدترين برخوردها را کرده بودند ولی بعيد نيست پس از اين استعفا هر يک از پرونده‌های ذکر شده بيشتر شده و يا پرونده جديدی در دستور کار قرار گيرد که پيشاپيش رسوايی و محکوميت اين نوع پرونده‌سازی‌ها برای افکار عمومی روشن است. به راستی بايد تأسف خورد به حال نظامی که تخريب و ترورشخصيت فرزندان و خدمتگزاران صديق خود را به دست جاهلان و يا چاپلوسان دنياپرست و حتی وابسته چنين سخاوتمندانه باسکوت و رضايت به نظاره می‌نشيند.

اما چرا استعفا؟ برای پاسخ به اين سؤال مرور سريع و اجمالی روند حرکت اصلاحی و تلاش‌های اصلاح‌طلبان طی چند ساله اخير را ضروری می‌دانم. پس از مجموعه تحرکات و اقداماتی که به انصراف آقای مهندس ميرحسين موسوی از نامزدی رياست جمهوری دوره هفتم انجاميد، آقای خاتمی مناسبترين گزينه گروه‌های خط امام به شمار می‌رفت. رايزنی‌ها به نتيجه رسيد، هر چند نگرانی از تکرار ماجرای نامزدی آقای موسوی همچنان وجود داشت. در سوم بهمن ۷۵ به اتفاق اعضای شورای هماهنگی گروه‌های خط امام به ديدار آقای خاتمی رفتيم. در آن ديدار آقای خاتمی ضمن دادن مژده پذيرش نامزدی رياست جمهوری، به ديدارشان با رهبری و عرصه ديدگاه‌های خود در مورد نظام و قانون اساسی به ايشان و عدم مخالفت رهبری با نامزديشان اشاره کرد. همه ما مشتاقانه ستادهای انتخاباتی ايشان رابر پا داشتيم، بدون اينکه اميدی به پيروزی داشته باشيم. هر چه به انتخابات نزديک‌تر می‌شديم و قرائت و شواهد و نظرسنجی‌ها، افزايش مداوم آرای خاتمی را نشان می‌داد، شايعات نگران‌کننده‌ای در مورد مخالفت بيت رهبری با نامزدی وی مطرح می‌شد. تا آنجا که آقايان کروبی و خويينی‌ها چند روز پيش از برگزاری انتخابات به ديدار رهبری رفتند. رهبری در آن ديدار شايعات مزبور را تکذيب کردند و متنی توسط آقايان موسوسی خويينی‌ها و حجازی به عنوان خلاصه مذاکرات تهيه و ازسوی ملاقات کنندگان صرفاً برای اطلاع اعضای ستادهای آقای خاتمی در اختيار آنها قرار گرفت. اما درست در آخرين روز تبليغات انتخابات بيت رهبری با صدور اطلاعيه‌ای اعلام کرد چون در مورد ديدار آقايان کروبی و خويينی‌ها با رهبری مطالب ضد و نقيض فراوانی نقل شده، بدينوسيله کليه مطالب مذکور تکذيب می‌شود.

اين در حالی بود که صبح همان روز تيتر اول يکی از روزنامه‌ها به نقل از آقای مهدوی کنی حمايت رهبری از نامزد رقيب آقای خاتمی را اعلام و مورد تکذيب هم قرار نگرفته بود.

به هر تقدير، انتخابات دوم خرداد ۷۶ منتهی به پيروزی قاطع آقای خاتمی گرديد و رهبری پس ازاين پيروزی دوم خرداد را حماسه و بيمه کننده انقلاب ناميد اين موضع‌گيری،‌اصلاح‌طلبان را به پشتيبانی ايشان از برنامه‌های اصلاحی خاتمی اميدوار ساخت و به رغم وجود بعضی تک‌روی‌ها، تمام تلاش‌ها در جهت ايجاد تعامل مثبت و اعتمادسازی با رهبری سامان يافت.

در ماجرای پرونده‌سازی‌ برای کرباسچی، قتل‌های زنجيره‌ای و حتی ۱۸ تير ۷۸ و محاکمه نوری کوشش اصلاح‌طلبان همچنان تعامل و اعتمادسازی بود.

بنده در ديدار طولانی و مفيد خصوصی ۱۳ شهريور ۷۸ با رهبری به ايشان عرض کردم: «از موضع‌گيری‌های شما در ديدارهای قبلی استنباطم اين است که ما را نيز مدافع انقلاب و نظام می‌دانيد و از اين نظر ميان ما و رقبا اختلافی قائل نيستيد. همه ما معتقديم اگراين نظام ساقط بشود به استقلال، تماميت ارضی و حتی دين مردم لطمات جدی وارد خواهد شد.اختلاف بر سربرداشت‌های گوناگون از انقلاب، نظام و چگونگی اعتلای آن و تعريفمان از مردم است. اختلاف بر سر مشی‌ها و روش‌های رسيدن به اهداف واحد است. دغدغه‌های جناح مقابل رويگردانی مردم از اسلام و انقلاب و رشد به اصطلاح غيرخودی‌ها، درصورت تداوم اصلاحات و روش پيشنهادی آنان سرکوب و مخالفت مشی تبديل محارب به مخالف و مخالف به موافق است. بر عکس اصلاح‌طلبان معتقدند در اثر شکست اصلاحات، مردم از اسلام و انقلاب رويگردان خواهند شد و روش پيشنهاديشان تأکيد بر حاکميت قانون و رعايت حقوق و آزادی‌های شهروندی است.ما معتقديم مردم با اسلام، انقلاب، نظام و ولايت با همان قرائت و تعريفی که درجريان انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ و حتی سال‌های آغازين انقلاب رواج داشت مشکلی ندارند.مشکل قرائت‌ها و تفاسير بی‌سابقه‌ای است که امروز به نام اسلام و انقلاب و ولايت ترويج وتبليغ می‌شود. علت اقبال مردم به خاتمی نيز طرح و دفاع از همان ديدگاه‌های اوليه انقلاب به روشی روزآمد است.»

التبه رهبری نظر بنده را قبول نداشتند و پيروزی خاتمی را ناشی از عوامل ديگری به جز ديدگاه‌های ايشان می‌دانستند.

متأسفانه پس از پيروزی قاطع اصلاح‌طلبان در انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی،‌اوضاع به سرعت تغييرکرد. ترور حجاريان، توقيف فله‌ای روزنامه‌های اصلاح‌طلب، تصميم شورای نگهبان مبنی بر ابطال انتخابات تهران، نمايش برنامه‌ريزی شده کنفرانس برلين و دستگيری شرکت‌کنندگان درآن کنفرانس و غيره که همگی در فاصله ميان انتخابات و تشکيل مجلس ششم به وقوع پيوست، نشانگر تغيير استراتژی و روش‌های مقابله با اصلاحات بود.

درديدار ششم ارديبهشت ۷۹ سران جبهه دوم خرداد با رهبری به ايشان عرض کردم: «اگر بگوييم دردوم خرداد ۷۶ مردم نمی‌دانستند به چه رأی می‌دهند، در ۲۹ بهمن ۷۸ ديگر چنين فرضی صحيح نيست. اين رأی افق‌های جديدی برای دفاع از کليت نظام باز کرده است. روش‌های دفاع بسيار مهم است. در «کيهان فرهنگی» آقايی می‌نويسد: ما دو جور استبداد داريم. استبداد بدون استدلال و استبداد استدلالی. ولايت فقيه استبداد استدلالی است. امروز اين نوع دفاع از نظام مفيد نيست و کسی قبول نمی‌کند.شايد برای زمان نادرشاه خوب

بود و مردم آن زمان می‌گفتند استبداد توأم با استبداد حداقل بهتر از ريختن سرب داغ در حلق افراد است… ما می‌گوييم اگر مردم نباشند، چاره‌ای جز توسل به خارجی نداريم و مردم هم يعنی کل رأی‌دهندگان وشهروندان و جمهور ناب و غير ناب نداريم…»

پس از تشکيل مجلس ششم و طرح بحث اصلاح قانون مطبوعات به منظور جلوگيری ازبرخوردهای غيرقانونی با آنها، رهبری به آقای کروبی و بنده پيغام دادند: «با توجه به اينکه قانون مطبوعات اخيراً و در اواخر دوره پنجم اصلاح شده و هنوز در عمل و اجرا مشکلات آن مشخص نشده است، از نمايندگان بخواهيد، تا مشخص نشدن اشکالات آن، دست به تغيير قانون نزنند. در غير اين صورت من اين اقدام را سياسی تلقی کرده و در مقابل آن خواهم ايستاد.»

فراکسيون جبهه دوم خرداد در اجرای نظر رهبری، به چنداصلاح کوچک و ضروری در قانون بسنده کرد،ولی وقتی همين مورد نيز به جلسه علنی تقديم شد، نامه معروف رهبری صادرو جلوی آنها گرفته شد. از آن پس شورای نگهبان ممانعت از به ثمر رسيدن طرح‌های اصلاح‌طلبانه مجلس را در دستورکار خود قرار داد و با بدعت‌های عجيب مانع ازآن شدکه طی ۴ سال گذشته حتی يک قانون ناظر بر تضمين حقوق و تحقق خواست‌های سياسی- اجتماعی مردم به مرحله اجرا درآيد و عملاً قوه مقننه را در زمينه تصويب اين قبيل قوانين، تعطيل کرد.قوه قضاييه نيز برخورد با نمايندگانی را که پا را از گليم خود فراتر نهاده بودند، آغاز نمود تا شايد مجلس ششم نه تنها در تصويب قوانين ناظر بر اهداف اصلاحی ناتوان شود،بلکه جرأت اظهار نظر در مورد مسائل مهم مملکتی را نيز نداشته باشد. تعداد پرونده‌هايی که برای نمايندگان دوره ششم به علت نطق‌های قبل از دستور، مصاحبه‌ها سخنرانی‌ها و حتی اظهاراتشان درمذاکرات رسمی، تشکيل شده، درتمام ادوار مجلس بی‌سابقه و گواه اين مدعاست. همچنين برخی از نهادهای نظامی به کمک قوه قضاييه شتافتند و با ايجاد و گسترش دستگاه‌های غير قانونی اطلاعات موازی، مشی «نصرت به رعب» را تقويت کردند و بالاخره صدا وسيما نيز تصميم گرفت اصلاح‌طلبان و مجلس ششم را هجو، تضعيف و متهم به ناکارآمدی در انجام تعهدات خود به مردم کند. بدين ترتيب نهادهای اجماعی انتصابی، عملاً جانشين جناح شکست خورده در چند انتخابات پياپی، شدند. در چنين شرايطی انتخابات دوره هشتم رياست جمهوری فرا رسيد. خاتمی با توجه به شرايط موجود، مايل به نامزدی مجدد نبود، ولی اصرار به حق اصلاح‌طلبان که انصراف وی را «دفن اصلاحات» می‌دانستند، او را وادار به شرکت مجدد درانتخابات نمود، ولی متأسفانه پيروزی مجدد و پرشکوه‌تر وی عبرت‌آموز و باعث تغيير روش‌ها نشد.

بنده پس از اين پيروزی تلاش کردم ديدار مجددی با رهبری داشته باشم و به ايشان عرض کنم رأی بيشتر خاتمی در انتخابات ۱۸ خرداد ۸۰، مؤيد صحت ادعای بنده در ديدار قبلی و نشانه اقبال مردم به ديدگاه‌ها و شعارهای مطرح و شناخته شده خاتمی بوده است و بهتر است نهادهای انتصابی به جای مقابله با رأی مردم، با آنان همراه شده و ياحداقل بی طرف باشند. متأسفانه علی‌رغم پيگيری‌های مکرر، امکان چنين ديداری تاکنون نه برای بنده و نه بسياری از همفکران و همراهان، فراهم نشد و به ناچار تلاش شد مطالب به وسيله نامه و يا از طريق نزديکان با ايشان در ميان گذاشته شود. سه نامه سر بسته، که تاکنون منتشر نشده است، در فروردين، مرداد و دی ماه سال ۸۱ از سوی برخی مسؤولان اجرايی، نمايندگان و مسؤولان گروه‌های سياسی اصلاح‌طلب برای ايشان ارسال و تقريباً در تمامی آنها بر آمادگی جهت ملاقات و توضيح بيشتر نظرات تأکيد شد. همچنين در ديداری که در ۵ خرداد ۸۱ با يکی از نزديکان رهبری داشتم، به ايشان گفتم:«هدف ما تا مدت‌ها اين بود که مقام رهبری،‌رهبری اصلاحات را به دست گيرند، ولی امروز انتظار ما اين است که رهبری نقش فراجناحی ايفا کنند، چرا که در غير اين صورت مشکل بزرگی برای جنبش اصلاحی که قانونی و مسالمت آميز است، ايجاد خواهد شد… »نامبرده دربخشی از پاسخ به مطالب بنده و دوستان ديگر اظهار داشت توصيه:« شما لازم نيست و رهبری عمل نکردن فراجناحی را خيانت می‌داند.» خشنود از اين سخنان و اميدوار به اين قبيل رايزنی‌ها، توافق کرديم ديدارها ادامه يابد. ولی متأسفانه اين توافق نيز از طرف مقابل نقض شد و بسياری از اصلاح‌طلبان در شرايطی قرار گرفتند که حتی امکان طرح ديدگاه‌ها و انتقادات خود را با رهبری نسبت به سياست‌های کلان و روندهای جاری چه به شکل مستقيم و چه به شکل غيرمستقيم نمی‌يافتند. نامه‌های سربسته آنان يا بی‌پاسخ می‌ماند و يا پاسخ‌های مغرضانه در پی داشت. اگر هم درموضع گيری‌های علمی مطلبی متفاوت با نظر رهبری طرح می‌کردند،‌به ضديت با نظام و ولايت فقيه متهم می‌شدند و به اين ترتيب جنبش اصلاحی عملاً با بن بست پيش‌بينی شده در انتخابات دوردوم رياست جمهوری خاتمی رو به رو شده بود.

برای بن بست شکنی پيشنهاد شد اصلاح‌طلبان از تمامی ظرفيت‌های قانونی خود بهره بگيرند و با طرح مسائل مهم در قالب رفراندم، حداقل از سد شورای نگهبان عبور کنند. برخی از چهره‌های شاخص اصلاحات رفراندوم را به مصلحت نديدند ودولت با تقديم لايحه اصلاح قانون انتخابات، برای جلوگيری از ردصلاحيت‌های سليقه‌ای و بی‌ضابطه و لايحه تبيين اختيارات رياست جمهوری به منظور جلوگيری از نقض قانون اساسی و حقوق شهروندی، اصلاح‌طلبان را به گشوده شدن راهی فرا روی حرکت اصلاحی اميدوار ساخت. لوايح مزبور مورد حمايت و پشتيبانی اصلاح‌طلبان قرار گرفت و پس از تصويب در مجلس به شورای نگهبان ارجاع شد. همزمان ديدارهای متعددی از سوی رؤسای جمهور و مجلس و سايرين با رهبری و شورای نگهبان و به منظور جلوگيری از رد اين دو لايحه توسط آن شورا، صورت گرفت که متأسفانه همگی بی‌ثمر بود و نهاد مزبور با توجه به برنامه از پيش تدارک شده برای انتخابات دور هفتم از نظر خود عدول ننمود. اصلاح‌طلبان که نسبت به آينده کشور و انقلاب بيمناک بودند، آنچه را در انتخابات دور هفتم رخ داد، پيش‌بينی ميکردند.

اولاً با ارسال نامه‌ای سرگشاده و محترمانه به رهبری،‌مشکلات و نگرانی‌ها را با ايشان در ميان گذاشتند، که متأسفانه با واکنش‌های بسيار منفی از سوی برخی محافظه‌کاران رو‌به‌رو شد و ثانياً بار ديگر بحث رفراندم برای تغيير برخی از مواد قانون انتخابات را در دستورکار قرار دادند. آيين نامه داخلی مجلس نيز در اين زمينه اصلاح شد، ولی با توجه به برخی مخالفت‌ها طرح رفراندوم متوقف ماند.

با تأکيد رهبری بر ضرورت احراز صلاحيت نامزدها، به جای احراز عدم صلاحيت آنان درسخنرانی قزوين و قرار گرفتن اين موضوع دردستورکار شورای نگهبان، عملاً بحث اصلاح قانون انتخابات منتفی گرديد.

با چنين سابقه‌ای وبا کمک دفاتر غيرقانونی نظارتی شورای نگهبان و دستگاه اطلاعات موازی،‌مقدمات انتخابات مجلس هفتم باهدف قلع و قمع اصلاح‌طلبان و تشکيل مجلس فرمايشی درغياب ملت و نامزدهای دلخواه آنان واداشت.

طرفه آنکه مجلس دوره ششم مشروطه نيزمجلس ناآرامی بود و درآن مدرس‌ها و مصدق‌ها با استقرار سلسله پهلوی و شکل‌گيری استبداد در پوشش مشروطه مخالفت می‌کردند. رضاشاه بر آن شدکه با حفظ ظاهر مشروطه، استبدادی به مراتب سياه‌تر از ماقبل آن، برقرار کند. با چنين عزمی پس از تبعيد و قتل نمايندگان شجاع دوره ششم، با يک انتخابات بخشنامه‌ای، مجلس فرمايشی و مطيع دوره هفتم را تشکيل داد و اين استبداد، با يک دوره فترت که نتيجه اشغال و تضاد بيگانگان بود، تا ۲۲ بهمن ۵۷ ادامه يافت. انتخابات نمايشی منظمی برگزار و مجالس و دولت‌های فرمايشی که نماينده واقعی مردم نبودند، تشکيل می‌شد، در حالی که تصميم‌گير واقعی افراد غيرمسؤول و غير پاسخگو بودند.

پذيرش چنين شرايطی، برای کوتاه مدت، ديگر برای اصلا‍‌ح‌طلبان قابل تحمل نبود و برای مقابله باآن ناچار به بهره‌گيری از کليه ظرفيت‌های قانونی و روش‌های مسالمت‌آميز، نظير اعتراض و هشدار، تحصن،‌عدم شرکت در انتخابات و استعفا شدند. آنان که از دور دستی بر آتش دارند، بدون توجه به سوابقی که به اختصار بيان شد، اصلاح‌طلبان را به تندروی در شرايط کنونی و يا محافظه کاری درگذشته متهم می‌کنند.

برخی به اصلاح‌طلبان و خصوصاً مجلس ششم خرده می‌گيرند که چرا در ماجرای حمله به کوی دانشگاه و يا اصلاح قانون مطبوعات، اعتراضاتی نظير تحصن و استعفا صورت نگرفت و در اين مرحله که «منافع شخصی» نمايندگان مطرح است، چنين اقداماتی صورت می‌گيرد؟ همانطور که بارها تذکر داده شده، آنچه در انتخابات دوره هفتم رخ داد، تلاش برای هدم اساس جمهوريت و بلاموضوع کردن رأی مردم و طبعاً غيرقابل مقايسه با موارد قبلی بود و طبعاً واکنشی متفاوت با ساير موارد را اقتضا می‌کرد.

گروهی نيز استعفای نمايندگان را« خروج از حاکميت» تلقی می‌کنند. صراحتاً اعلام می‌کنم عدم شرکت بخشی از اصلاح‌طلبان در انتخابات و استعفای من و دوستانم، به هيچ وجه به معنای خروج از حاکميت نيست. واقعيت اين است که کودتای پارلمانی ما را ناگزير به خروج موقت از حاکميت کرده است و گرچه شواهدو قراين نشان از تداوم اين مشی کودتايی در انتخابات رياست جمهوری و مجالس بعدی دارد، ولی ما درهر انتخاباتی حضور يافته و در صورت آزادی انتخابات در جهت کسب آرای مردم و پيگيری اهداف اصلاحی در سطح حاکميت تلاش خواهيم کردو در صورت نقض حقوق ملت و آزادی انتخابات، همچون دور هفتم، ماهيت انتخابات نمايشی و منتخبين فرمايشی را بر ملا و به ياری خدا آمران و عاملان اين اقدامات ضداسلامی، ضدانقلابيو ضدمردمی را نهايتاً وادار به تمکين در برابر رأی ملت خواهيم کرد.

جماعتی استعفای ما را نقطه پايان اصلاحات در چارچوب قانون اساسی و شکست آن ارزيابی می‌کنند. قطعاً چنين برداشتی صحيح نيست. ما کماکان بر اين باوريم که قانون اساسی جمهوری اسلامی علی‌رغم کاستی‌ها، که در زمان مناسب قابل تغيير و اصلاح خواهد بود، چارچوب قابل قبولی برای تداوم اصلاحات است. مشکل اصلی امروز ما قانون اساسی و ساختار حقوقی قدرت نبوده، بلکه مشکل تاريخی ساختار واقعی قدرت است. مادام که اين ساختار تغيير نکند، اصلاح قانون اساسی نمی‌تواند ضامن تحقق مردم‌سالاری باشد. چنانکه با وجود قانون اساسی مشروطه که تقريباً ترجمه قانون اساسی نظام‌های مشروطه اروپايی بود، رژيم مشروطه در زمان رضاشاه و محمدرضا شاه به يکی از مخوف‌ترين رژيم‌های استبدادی که درآن شاه به مراتب مطلق‌العنان‌تر و غيرپاسخگو از شاهان عصر سلطنت مطلقه بود،استحاله شد. امروز نيز ما دچار همان مشکليم، تفسيرهای بدعت‌آلود از قانون اساسی که توسط اقتدارگرايان و استبدادطلبان و برای جلوگيری از توفيق حرکت اصلاحی صورت گرفته است،‌بزرگ‌ترين ضربه را به اعتقاد مردم به قانون اساسی وارد کرده و اين تصور را خصوصاً درميان روشنفکران و جوانان ايجاد کرده است که تداوم اصلاحات در چارچوب چنين قانونی، ميسر نيست.

ملت ايران و جهانيان بايد بدانند درقانون اساسی جمهوری اسلامی هيچ قدرت فراقانونی و هيچ اختيار فوق قانون اساسی وجود ندارد. کليه مقام‌ها و نهادها بر اساس قانون اساسی و در ذيل آن تعريف می‌شوند و همگی در مقابل ملت و يا نمايندگان آن پاسخگو هستند. وظايف و اختيارات کليه مقامات و مسؤولان جمهوری اسلامی در قانون اساسی احصا شده و اين اختيارات سقف و حداکثر اختيارات هر مقام و مسؤوليست. رهبری نيز از اين قاعده مستثنی نيست. وظايف و اختيارات ايشان در اصول مختلف قانون اساسی به روشی مشخص و در اصل ۱۱۰، دقيقاً احصا شده است،‌که در ميان آنها علی‌القاعده و در صورت پذيرش جمهوريت نظام، صدور فرمان همه‌پرسی و امضای حکم رياست جمهوری از وظايف رهبری خواهد بود. مطلقيت ولايت مندرج در اصلاحيه قانون اساسی نيز تنها درمورد احکام شرعی موضوعيت داشته و رهبری را بر قانون اساسی حاکم نمی‌کند.

ما بر اين باوريم که طبق قانون اساسی رهبری نهادی فراجناحی و مظهر حاکميت و وحدت ملی است و درصورتی که هدف قانونگذار غير از اين بود، علی‌القاعده می‌بايست دوره رهبری نيز نظير ساير مسؤوليت‌ها محدود می‌بود. طبق قانون اساسی نهادهای اجماعی نظير قوه قضاييه، شورای نگهبان، صدا و سيما و نيروهای مسلح می‌بايست نظير رهبری بيطرف بشاند و مداخله آنان در مناقشات سياسی ميان جناح‌های قانونی ولو به بهانه دفاع از انقلاب و نظام نقض آشکار قانون اساسی است. در فصول و اصول متعدد قانون اساسی حقوق و آزادی‌های ملت به شکل مناسبی تضمين شده و در صورت قانونمند اجرا شدن آنها بسياری از شعارهای اصلاحی و مطالبات مردم را پاسخگو خواهد بود. بنابراين مشکل امروز ما نه قانون اساسی و ساختار حقوقی قدرت، که ساختار واقعی قدرت و تفاسير اقتدارگرايانه و استبدادخواهانه ازآن قانون است. از اين رو کماکان قانون اساسی را به عنوان ميثاق ملی، تنها محمل موجود برای تداوم اصلاحات دمکراتيک می‌دانيم و با تمام قوا با ناقضين آن و کليه اقدامات فراقانون، ولو تحت عناوينی نظير «حکم حکومتی» مخالفت خواهيم کرد.

ضمناً آنان که اصلاحات در چارچوب قانون اساسی را نفی می‌کنند، خود هيچ دليل قابل قبول و قابل اجرايی پيشنهاد نمی‌نمايند.

برخی از دلسوزان و موجهين از اينکه استعفای بنده وساير دوستان مقابله با نظام تلقی و به تقويت مخالفان آن منجر شود، ابراز نگرانی کرده‌اند. ضمن احترام به ايشان عرض می‌کنم اولاً بنده دفاع از نظام را به معنای تبعيت بی چون و چرا از اقدامات خلاف و غيرقابل توجيه يک يا چند نفر يا نهاد که عملکردشان مؤيد عدم درک صحيح مصالح کشور و نظام بوده است، نمی‌دانم.

به اعتقاد ما در شرايط کنونی، دفاع از اسلام انقلاب،‌انقلاب ۲۲بهمن امام، جمهوريت نظام و اصلاحات برآمده از حماسه دوم خرداد و مقابله با منحرف کنندگان آنها درهر درجه و مقامی است و نه سکوت در برابرآنان.

ثانياً اگر مخالفان انقلاب و نظام امروز قوی شده و چنگ و دندان نشان می‌دهند، آيا به دليل اعتراض اصلاح‌طلبان به سياست‌های ناصوابی نظير توقيف فله‌ای مطبوعات، سرکوب دانشجويان، پرونده‌سازی و بازداشت فعالان سياسی و تحصن و استعفای آنان در اعتراض به انتخابات نمايشی است و يا به دليل اتخاذ خود آن سياست‌های ناصواب و برگزاری انتخابات آنچنانی؟!

صريحاً اعلام می‌کنيم استعفای ما به معنای مقابله با نظام و تقويت مخالفان انقلاب و جمهوری اسلامی نيست. راه آينده ما نه انقلاب، نه نگاه به حمايت خارجی، نه انزوا و انفعال و سياست گريزی، نه تمکين نسبت به وضع موجود به بهانه حفظ نظام و وحدت داخلی در مقابل دشمن خارجی و نه دنبال مقصر گشتن و متهم ساختن اين و آن وتقسيم تقصير ميان جبهه اصلاحات است.

راه آينده ما کماکان استمرار حرکت اصلاح‌طلبی قانونی و مسالمت‌‌‌آميز با اتکای به رأی مردمی و انتخابات آزاد و قانونی و سامان دهی و گسترش و سازمان‌دهی فعاليت‌های قانونی برای مقابله با هر روند غيرقانونی،فراقانونی و دريک کلام مشی خودکامانه در ادامه نظام است. شعار ما کماکان همان شعار اصلی انقلاب و اصلاحات يعنی «استقلال، آزادی،‌جمهوری اسلامی» است و به ياری خدا و با حمايت مردم، همه را دعوت به پذيرش آنها باقرائت‌های انقلاب و امام خواهيم کرد.

به اعتقاد ما برای ايران اسلامی در جهان امروز حفظ استقلال، تماميت ارضی، منافع و امنيت ملی تنها درسايه افزايش مشروعيت نظام در داخل و تنش زدايی، عادی‌سازی روابط با دولت‌های جهان، اجتناب از سياست‌های ماجراجويانه و بحران‌آفرين درخارج ميسر است. ما براين باوريم که کاهش حمايت و مشروعيت مردمی نظام در داخل و طرح شعارهای تند و توخالی و دشمن تراشی درخارج، در عمل نافی استقلال ملی در جهان تک قطبی کنونی است و بايد از اتخاذ چنين سياست‌هايی اکيدآً خودداری کرد. ما برای حفظ آزادی و حقوق ملت، مصرح درقانون اساسی، به ياری خدا همچنان با کسانی که قصد حاکميت استبداد با پوشش دين را دارند، مقابله خواهيم کرد.

به منظور پاسداری از جمهوری اسلامی در برابر کسانی که هدم اساس آن را هدف قرار داده‌اند، خواهيم ايستاد و مردمسالاری واقعی رادر چارچوب قانون اساسی مستقر خواهيم کرد.

ملت هوشيار و شرافتمند

نمايندگی شما بالاترين افتخاريست که در طول زندگی نصيبم شده است و شانه خالی کردن از آنرا ناسپاسی درحق شما مردم آزاده و فهيم می‌دانم. ولی آنجا که در مقام نمايندگی نتوان حقوق ملت را استيفا کرد،‌لاجرم با استعفا بايد تضييع حقوق آنان را فرياد زد و من اين استعفا را ولو در فرصت اندکی که به پايان دوره ششم مانده، اقدامی ضروری، گامی درراه اعتراض به تضييع حقوق شما و عمل به عهدی که با شما بسته‌ام، می‌دانم.

از شما مردم شريف و موکلين محترم به خاطر قصورهايی که از سر ناآگاهی و يا ناتوانی، در ايفای وظايف نمايندگی آنان داشته‌ام، پوزش می‌طلبم.

از همکاران محترم و خصوصاً رئيس محترم مجلس بابت کاستی‌هايی که در ادای تکاليف داشته‌ام، عذر خواهی می‌کنم و از اينکه در سه سالی که نامزد نايب رئيسی مجلس شدم، رأی اعتماد خود را از من دريغ نکردند و همچنين بابت آرای مثبتی که به استعفايم خواهند داد، سپاسگزارم. از رئيس جمهور و مسؤولان اجرايی محترم نيز بابت ضعف‌های احتمالی در حمايت از دولت اصلاحات پوزش می‌طلبم و همگی را به خدای سبحان و منان می‌سپارم. خداوندا تو خود شاهدی که آنچه بيان داشتم با صدق و اخلاص تمام و صرفاً از سر دلسوزی نسبت به کشور، حقوق ملت، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود و در آن رضايت ترا مدنظرداشتم.

Statement of Support, From UVic Electrical & Computer Eng. Students

From:
Electrical and Computer Engineering Graduate Representative Executive Committee
University of Victoria
P.O. Box 3055
STN CSC
Victoria, B.C. V8W 3P6
CANADA
To:
The Hon Ban Ki-moon
Secretary-General
United Nations
UN Plaza New York NY
10017, USA
sg@un.org
Stephen Harper
Office of the Prime Minister
80 Wellington Street
Ottawa K1A 0A2
pm@pm.gc.ca
Tıtle:
Statement of Support Iranian Peaceful Movement, From UVic Electrical & Computer Eng. Students
We, the Electrical and Computer Engineering Graduate Representative Executive Committee, in our capacity to represent the over one hundred Electrical and Computer Engineering graduate students at the University of Victoria would like to join the student groups acrossour globe in voicing our support for the students in Iran who are feeling betrayed and are performing a legal and silent demonstration against the regime for the election results. The violence, terror and repression that Iranian regime is inflicting upon this peaceful movement: attacking people in the streets, invading students dorms at nights and incurring injury upon many students, killing people by gun fire, detaining reformist political activists, journalists, bloggers and torturing them into confession of a "planned a coup d'etat", must be condemned. No people in any nation on our planet can enjoy true freedom anddemocracy while we witness, in graphic detail, the brutal denial of these rights to our brothers and sisters in another nation.

تمدید مهلت بررسی سلامت انتخابات توسط شورای نگهبان

ظی نامه ای رهبری با درخواست شورای نگهبان مبنی بر تمدید ۵ روزه مهلت بررسی سلامت انتخابات ۲۲ خرداد موافقت کرده است. این تصمیم می تواند نشانه ای از به ثمر رسیدن مقاومت ملی و عقب کشیدن حاکمیت خودکامه از خواسته اولیه خود یعنی تایید بدون چون و چرای انتخابات باشد. گویی گروهی که تا دیروز صدای مردم را نمی شنیدند و آنها را خار و خاشاک و فریبخورده بیگانه می دانستند در نهایت از خود پرسیدند که آیا می توانند با نارضایتی اینچونین انبوهی از مخالفان که در روزهای اخیر برای رسیدن به هدف خود شهید نیز داده اند، به حکمرانی در ایران ادامه دهند یا خیر؟
هنوز جواب شفافی از کانون حکومت خودکامه به در خواست قانونی ملتی خشمگین از دروغ و جفا داده نشده ولی امیدواریم همچنان که در گذشته نیز اعلام کرده ایم، رهبری در نهایت جام پادزهر خودکامگی را قبل از اینکه دیر شود بنوشد.
حال یکی از راه حل هایی که در پیش پای شورای نگهبان برای برون رفت از شرایط فعلی وجود دارد فرستادن دو کاندیدای برتر به مرحله دوم می باشد. در پذیرش این راه حل توسط معترضین جای بحث وجود دارد ولی از نظر هزینه سیاسی با موضعگیری های رهبری بعد از انتخابات، کم هزینه ترین راه حل برای برون رفت از شرایط کنونی برای حکومت می باشد.
راه حل این است که تا کنون شورای نگهبان تلویحا پذیرفته که آراء ماخوذه از ۵۰ حوزه را باطل کند که بنابر اعلان منابع خبری حدود ۳ میلیون رای می باشد. چنانچه بپذیریم که توزیع آراء همه کاندیداها در صندوق های باطله یکنواخت باشد پس اگر احمدی نژاد ۶۱ درصد آراء را داشته باشد آنگاه حدود ۲ میلیون رای او در این میان از بین رفته است و در این شرایط رای او به ۲۲ میلیون سقوط می کند. اگر شورای نگهبان در بررسی های مجدد نشان دهد که حدود ۳ میلیون رای دیگر نیز به دلیل مخدوش بودن قابل ابطال است، آنگاه رای احمدی نژاد به زیر ۲۰ میلیون سقوظ می کند که ۵۰ درصد شرکت کنندگان در انتخابات می باشد و در این صورت انتخابات به مرحله دوم کشیده می شود.
در طی این دوران که شورای نگهبان همچنان نتایج را بررسی می کند بر ماست که این مقاومت ملی را ادامه داده و همچنان با غریو الله اکبر و حضور آرام در میادین شهر خواسته های قانونی و به حق خود را از حکومت طلب نماییم.

اطلاعیه: انتخاباتی که صحت و سلامت آن از سوی بخش عظیمی از ملت ایران مخدوش و مردود اعلام شده، فاقد وجاهت قانونی است

بسم الله الرحمن الرحیم


ملت شریف ایران

در حالی که تظاهرات میلیونی آرام و مسالمت آمیز مردم در روز پنج شنبه می توانست مسئولان کشور را به ماهیت آرامش طلبانه و قانونی اعتراضات و مقاصد مسالمت جویانه معترضان مطمئن سازد، اعمال خشونت بی سابقه و وحشیانه علیه مردم در روز شنبه فاجعه آفرید و به شهادت بیش از ده تن و مجروح شدن صدها تن از هموطنان بیگناهمان منجر شد و جامعه ایران را در غم و ماتم جانکاهی فروبرد. حضور پررنگ و رفتارهای تنش آفرین و تحریک آمیز نیروهای ضد شورش و لباس شخصی هایی که تنها نشان ارتباط آنها با نیروی انتظامی باتومی بود که در دست داشتند، در روز شنبه به روشنی حاکی از آن بود که هدف از این حضور بیش از آن که استقرار امنیت و مقابله با تشنج باشد، سرکوب مردمی است که برای تظاهرات آرام، قانونی و مسالمت آمیز دیگری به خیابان ها آمده بودند.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ضمن محکوم کردن کشتار و ضرب و شتم مردم بیگناه و عرض تسلیت به خانواده داغدار قربانیان و شهدای روز شنبه تأسف عمیق خود را از عدم ظرفیت و نابردباری مسئولان حکومت در برابر اعتراض های قانونی و مسالمت آمیز مردم ابراز داشته، اعلام می دارد این بی ظرفیتی و نابردباری و فجایع ناشی از آن نشانه آشکار بی اعتقادی دولتمردان حاکم به بدیهی ترین حقوق شهروندی است. تأسف بارتر تمسک به روش های کهنه، تکراری و رسوایی نظیر انتساب اغتشاش ها به بیگانگان و گروه های تروریستی است. به این ترتیب باید در روزهای آینده شاهد موج مصاحبه های سازمانیافته با جوانان دستگیر شده در خیابان ها باشیم که به تحریک شدن از سوی عوامل بیگانه و گروه ها و جریان های سیاسی داخلی اعتراف کنند! این روش های زشت و غیر انسانی همراه با انتشار اخبار و حوادث مشکوک و در عین حال آشنایی نظیر آتش زدن مساجد و قرآن ها و انفجار بمب در اینجا و آنجا بدترین و ناامید کننده ترین واکنشی است که مسئولان یک حکومت می توانند به اعتراضات قانونی و مسالمت آمیز شهروندان خود بدهند. این در حالی که همه دولت ها تلاش می کنند شهروندان خود را به استفاده از روش های مدنی و مسالمت آمیز و اجتناب از روش های هرج و مرج طلبانه و خشونت آمیز برای ابراز اعتراضات خود قانع سازند.

ممانعت از برگزاری تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردمی که تنها مطالبه آنها روشن شدن سرنوشت آراء خود و ابطال انتخاباتی نا مشروع است نقض آشکار اصل 27 قانون اساسی از سوی حاکمیت است. زیرا این اصل حق شهروندان را در تظاهرات و راهپیمایی های مسالمت آمیز به رسمیت شناخته است. ظاهراً تفسیر حاکمیت کنونی نظام از این اصل آن است که شهروندان تنها در تظاهرات و راهپیمایی به دعوت حاکمان یا برای حمایت و تأیید موضع حاکمان آزادند. این تفسیر به روشنی از عدم التزام حاکمیت کنونی به قانون اساسی و عهد خود با مردم در حفظ و حراست از حقوق اساسی آنها حکایت دارد.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران هشدار می دهد ممانعت از تظاهرات آرام و مسالمت آمیز شهروندان برای اعلام نظر و خواست خود به قیمت کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از هموطنان، دستگیری هزاران تن از مردم و صدها تن از فعالان سیاسی و ... لطمات جبران ناپذیری به اعتماد ملت به دولت و وحدت و انسجام ملی وارد ساخته کشور را به سوی انسداد سیاسی، عطف توجهات به خارج از مرزها و گسترش روش های اعتراض خشن و پرهزینه برای دولت و ملت سوق خواهد داد. سازمان مجدداً تأکید می کند دولت برآمده از انتخاباتی که صحت و سلامت آن از سوی بخش عظیمی از ملت ایران مخدوش و مردود اعلام شده و بر موج گسترده اعمال خشونت علیه شهروندان شکل می گیرد، فاقد وجاهت قانونی است.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران

31/ 3/88

تشکیل شورای رهبری برای حفظ کشور

اخبار غیر موثقی خبر می دهد که هاشمی رفسنجانی رایزنی هایی را با دیگر اعضای مجلس خبرگان رهبری برای تشکیل شورای رهبری انجام داده است. آیت الله خامنه ای در آخرین نماز جمعه تهران با حمایت های خود از انتخاباتی که مردم آنرا تقلب می خوانند و خواستار ابطال آن هستند، در حقیقت در جبهه مخالف مردم ایران قرار گرفت و جایگاه پدرانه خود را در حل ابن بحران نظم از دست داد. هر چند ر گذشته نیز ایشان نشان دادند که از عهده گیری نقشی بی طرف ر معضلات سیاسی اجتماعی نا توانند و در این مواقع با نسبت دادن منتقدین با دشمنان خارجی و محاربین نظام سعی در حذف هر گونه صدای مخالف را دارند.
در نوبت های قبل اجتماعات و اعتراضات هیچگاه به این گستردگی و عظمت شکل نگفته بود و صدای مخالف به این وضوح در داخل و خارج شنیده نمی شد. امروز مردم یکصدا فریاد می زنند و در کمال شعور سیاسی ابطال انتخاباتی را که معتقدند در آن تقلب صورت گرفته خواستارند. این خواسته قانونی مردم در عوض با اراذل و اوباش نامیده شدن آنها و فریبخوردگی آنها از جانب رهبری ‍اسخ داده می شود و همانطور که در بیانیه آقای خاتمی نیز اشاره شده، این توهین به شعور این جماعت معترض است که شما نمی فهمید و گول می خورید ولی من از همه ماجراها خبر دارم و به شما می گویم این بهتر است. این ادامه همان سخنی ایست که قبل از انتخابات گفت من وضعیت مملکت را از همه آقایان بهتر می دانم و به شما می گویم که وضعیت اقتصادی به این صورت که در منازره ها مطرح می شود نیست.
آقای خامنه ای متاسفانه فراموش کرده اند که امروز با افرادی طرف هستند که با منطق و استدلال به تحلیل مسائل می پردازند نه با عده ای ذوب شده در ولایت ایشان که چنانچه بگویند ماست سیاه است نیز بی چون و چرا بپذیرند یا با یک فرمان ولایی ریاست جمهوری را به محمود احمدی نژاد تقدیم کنند.
جانبداری از یک جریان سیاسی خاص و فاصله گرفتن ایشان از عدالت، اندیشیدن مطلق به حفظ قدرت شخصی، تایید نتایج انتخابات قبل از تایید شورای نگهبان کافی ایست که دیگر شرایط لازم برای رهبری نظام را نداشته باشند. در اینجاست که باید مجلس خبرگان نقش قانونی و وظیف تاریخی خود را ایفا نماید تا ملت را از بحرانی که درآن گرفتار آمده برهاند. این آخرین فرصت ملت به دوستداران جمهوری اسلامی است تا بتوانند آبروی از دست رفته خود را خریداری کنند. پس تا دیر نشده جام پادزهر را سر بکشید.