این نوشته بخش اول از مجموعه ایست که قصد دارم در شرح برداشت هایم از دعای کمیل بنویسم.
سابقه تاریخی:
روایت است که این دعا توسط جبرییل بر خضر پیامبر نازل شده است که توسط امیر المومنین به کمیل بن زیاد نخعی خوانده شده است. کمیل از یاران نزدیک به حضرت علی (ع)، در زمره ده تن از مقربین به ایشان، بوده است که توسط حجاج بن یوسف در ۹۰ ساگی به شهادت می رسد. مشهور است که امیر المونین (ع) پیشاپیش کمیل را از سرنوشتش، شهادت در حب اهل البیت (ع)، آگاه ساخته بوده اند.
علامه مجلسی در کتاب «زاد المعاد» از زبان كميل نقل کرده اند که «روزى در شهر بصره خدمت مولايم على (عليه السلام) نشسته بودم که سخن از شب پانزدهم شعبان به ميان آمد . سپس حضرت فرمودند: هركه آن شب را به عبادت اِحيا بدارد و دعاى حضرت خضر را بخواند يقيناً دعايش مستجاب مى شود. وقتى حضرت به منزل بازگشت خدمتش مشرف شدم ، چون مرا ديد فرمود: براى چه كارى آمده اى؟ گفتم: به طلب دعاى خضر به حضورت آمده ام. فرمود: بنشين. پس مرا خطاب كردند: اى كميل! هنگامى كه اين دعا را حفظ كنى در هر شب جمعه يا ماهى يك بار ، يا سالى يك بار ، يا در طول عمر يك بار بخوان که خواندن اين دعا تو را از شرّ دشمنان كفايت كند و يارى شوى و روزيت افزون دهد و گناهانت آمرزيده مى شود.»
همچنین مرحوم کفعمی در کتاب «مصباح» آورده است که حضرت علی (ع) این دعا را در حال سجده قرائت می فرمودند.
دعای کمیل دارای مضامین عمیق عرفانی می باشد که به همین واسطه مورد توجه بسیاری از مفسرین قرار گرفته تا آن که آنرا به دلیل اشرف مخلوقات بودن انسان، «انسان الادعیه» نامیده اند. آنچه در ذیل مشاهده می کنید برداشت های شخصی ای است که در بررسی این دعا به آنها دست یافته ام. از آن که در صلاحیت بررسی علمی-فلسفی موضوع نمی باشم، بی شک با محک عالمانه نواقصی در آن پدیدار خواهد شد.
شروع دعا به رسم قرآنی با خشیت:
فرهنگ دعا، فرهنگ در خواست خاضعانه است. انسان ناتوان در خلوت خود از توانای متعال آنچه را که از آن محروم مانده یا آرزوی کسب آنرا به دل دارد با پروردگارش در میان می گذارد. در این حرکت دو نکته نهفته است. اول آنکه بنده بر بندگی خود اذعان کند. پس در عالم دعا جایی برای مغروران و گردنکشان نیست. سرکشی در برابر پروردگار هستی بخش با اجز و ناتوانی دربرابر او در تناقض است. دومین نکته مربوط به یکتاپرستی شخص است. نمی توان در برابر بیش از یک بندگی کرد و به یک درگاه دعا برد. آنکه به غیر از خداوند واحد معبودی دارد و در برابر کسی یا چیزی خضوع و فروتنی می کند، پس معتقد است دیگران نیز قادرند تا نیاز های او را برطرف سازند و این شرک نهان محسوب می شود هر چند مشهود نباشد. و غرض از یکتاپرستی در این تنها پرستش در ظاهر یا نماز خواندن یا به ظاهر متشرع بودن نیست بلکه در اعماق وجود و با تمام درک و جهانبینی خود از هستی باید اعتقاد داشت که «لا الله الا انت» و «من لی غیرک».
بنابراین دعا در صورتی معنی بخش است که شخص بر وحدانیت خداوندی که به درگاهش دعا می کند در نظر و در عمل معتقد باشد. که این همان اولین از اصول دینداریست یعنی «توحید».
نکته زیبای دیگری که در همین ابتدای دعا به آن برمی خوریم چگونگی ارتباط خداوندی قهار که دربرابرش خضوع می کنیم با خداوندی جواد که از درگاهش طلب می کنیم است. همانطور که اشاره شد شرط شروع دعا پذیرش بندگی و مقهور قهار بودن است. با درک این واقعیت طبیعتا باید از قهار ترسید چه رسد به اینکه به نزدش درخواست و لابه آورد. البته شاید بگوییم که به دنبال ترحم قهار هستیم که در این حال اگر با دیده بشری بنگریم قهار می تواند سنگدلتر از آن باشد که ترحم نماید. آنچه شاید به آن کمتر توجه شده و در نهان به آن ایمان داریم و آنچه حلقه پیوند قهر خداوند با جود اوست همان مهر و محبتی است که با بندگان خود دارد. اگر در برابر کوهی که همه خشم و قهر و تحکم است سر فرود آریم و این بر حقارت ما بیافزاید، ذات انسانیتمان برفنا خواهد رفت در اینصورت باید پرسید کجاست آن اشراف ما بر دیگر مخلوقات که ما را «اشرف مخلوقات» خواندی. ما دعا می کنیم چون از مهر و بخشندگی خداوند مطمئن هستیم. به نظر اینجانب، قهر خداوند در این جهان مقهور مهر خداوند است و اگر چنین نبود اصلا دعا بی معنی بود، اختیار بی معنی بود و در نهایت معاد بی معنی بود.
و اما اعتقاد به معاد و وجود زندگی پس از مرگ است که قهر خداوند را لازم می نماید. در آخرت است که مهر الهی مقهور قهر او خواهد بود. از آنجا که دعا را برای بخشودگی در آخرت و بخشایش در دنیا می خوانیم پس به گونه ای پوشیده در نزد بخشنده مهربان اظهار خضوع می کنیم زیرا می دانیم تنها و تنها اوست که فروتنی ما را مهربانی عطا می فرماید و می دانیم که:
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد / احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی / یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
پس همانطور که اشاره شد دعا با یادآوری قهر و جبروت الهی و گستردگی قدرت خداوند و احاطه او بر تمام هستی شروع می شود:
اَللّـهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء ، وَ بِقُوَّتِكَ الَّتي قَهَرْتَ بِها كُلَّ شَيْء ، وَ خَضَعَ لَها كُلُّ شَيء ، وَ ذَلَّ لَها كُلُّ شَيء ، وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتي غَلَبْتَ بِها كُلَّ شَيء ، وَ بِعِزَّتِكَ الَّتي لا يَقُومُ لَها شَيءٌ ، وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتي مَلأَتْ كُلَّ شَيء ، وَ بِسُلْطانِكَ الَّذي عَلا كُلَّ شَيء ،
و در اوج خود ما را به وادی آخرت، آنجا که قهر الاهی محاط بر مهر اوست می برد:
بِوَجْهِكَ الْباقي بَعْدَ فَناءِ كُلِّ شَيء ،
وسپس دعا با یادآوری، تجلی هستی بخش او به عنوان آفریننده بشر، علمش که بر تمامی مخلوقات احاطه دارد، نورش که تمامی عالم را روشن کرده، ودر یک کلام نعمت هستی نمودن به نیست که نیست را عاشق خود نموده، با توسل به مهربانی خداوند به بیان درخواست های خود از خداوند بخشنده مهربان می پردازیم.
1 نظرات:
اگه همه ی متنشو خودت نوشتی، خیلی قشنگ بود مسعود...
ارسال یک نظر