دوای درد هسته ای، انتخابات رقابتی

مسئله فعالیت های هسته ای ایران اولین بار در ماه اوت سال 2002 توسط شورای ملی مقاومت که به عنوان بازوی سیاسی مجاهدین خلق شناخته می شود، طی کنفرانسی مطبوعاتی در نیویورک اعلام شد. در این کنفرانس خبری، اعلام شد که منابع اطلاعاتی مجاهدین خلق دو پایگاه اتمی را که در جنوب ایران در حال ساخته شدن است، کشف کرده اند. همچنین در این گزارش هدف این پایگاه ها کاملا نظامی عنوان شده بود. هر چند بعدها مشخص شد که این اطلاعات نه توسط مجاهدین خلق بلکه توسط سرویس های جاسوسی اسرائیل جمع آوری شده و ابتدا در اختیار اپوزیسیون سلطنت طلب قرار گرفته ولی این گروه با این تحلیل که افشای این اطلاعات به نوعی ضربه به ملت ایران نیز هست، حاضر به افشای آن نشده و پیشنهاد آن به مجاهدین خلق داده شد.
پس از کمی جنجال و سر و صدا، مسئله هسته ای ایران به دلیل حمله آمریکا و متحدانش به عراق در حاشیه قرار گرفت. اندکی پس از حمله آمریکا به عراق، ایران یک نامه محرمانه برای مقامات آمریکایی ارسال می کند و در این نامه ضمن اعلام آمادگی برای ایجاد ثبات و امنیت در عراق اعلام می کند که حاضر به شفاف سازی در مسئله هسته ای خود نیز می باشد و در مقابل به نوعی خواستار پایان رفتار خصومت آمیز آمریکا، لغو تحریم ها علیه ایران و استرداد مجاهدین خلق به ایران شده بود. تمامی درخواست ایران را شاید بتوان در درخواست تضمین امنیتی خلاصه کرد. از آنجا که تصمیم گیری در این سطح امور بین المللی بدون صلاحدید بالاترین مقامات حکومتی ناممکن است، لذا می توان نتیجه گرفت از گذشته این عزم برای حل مشکلات با آمریکا بالخصوص پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق، وجود داشته است. سئوال این است که چرا تا به حال این امر تحقق نپذیرفته است؟ پس از استرداد این نامه به مقامات آمریکایی، طبق ادعای سرهنگ لارنس ویلکرسون، رییس ستاد فرماندهی کالین پاول طی سال های 2005-2002 در مصاحبه ای با تلویزیون بی-بی-سی، این نامه با استقبال وزارت خارجه آمریکا روبرو شد ولی پس از مطرح شدن آن در کاخ سفید، پاسخ دادند که ما با شیطان حرف نمی زنیم و شیطان استعاره ای از کره شمالی و ایران بوده است و در قبال آن دولت سوییس را برای پذیرش چنین نامه ای، مورد انتقاد قرار دادند. پس از آن جمهوری اسلامی ایران، اروپا را مخاطب اصلی خود قرار داد و با تعامل، سعی بر آن کرد تا مسئله را در آژانس بین المللی انرژی هسته ای رفع و رجوع کند تا بهانه ای به دست آمریکاییها برای امنیتی کردن پرونده و بردن آن به شورای امنیت وجو نداشته باشد.
با انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم و شرکت حزب پادگانی در انتخابات، محمود احمدی نژاد با وعده آوردن پول نفت سر سفره مردم، بهبود وضعیت رفاهی جامعه، رییس جمهور ایران شد. همچنین بخاطر داریم که احمدی نژاد در سخنرانی های خود پیش از انتخابات اذعان داشت که در سیاست خارجی اصل را بر منافع ملی می گذارد. ولی متاسفانه با روی کار آمدن دولت نهم و تصفیه کامل نیروهای دولت پیشین، حتی تا سطح معاونین مدیرکل ها، سیاست خارجی نیز دچار دگرگونی شد. علی لاریجانی به عنوان رییس شورای امنیت ملی انتصاب شد و با تحقیر و کوچک شماری تیم پیشین مذاکره کننده، با قدرت تمام، به خراب کردن پل های اعتماد ساخته شده توسط گروه قبلی، پرداختند. با سر دادن شعارهایی چون اینکه در گذشته درّ غلتان داده ایم و آبنبات گرفته ایم، سیاست تهاجمی خود را آغاز نمودند.
گرچه جمهوری اسلامی ایران بعد از جنگ عراق با ارسال نامه برای حل مشکلات با آمریکایی ها چراغ سبز نشان داد و بعد از آن نیز به سمت تعامل با اروپایی ها رفت ولی با قدرت رسیدن دولت نهم، یک تغییر 180 درجه در دیدگاههای کانون قدرت در قبال استراتژی سیاست خارجی رخ داد و دستگاه دیپلماسی ایران را به یک سیاست کاملا تهاجمی فرا خواند. دو دلیل اصلی این چرخش را می توان، اول عکس العمل آمریکا یی ها و دوم اطلاعات و تحلیل های شعاری ماجراجویان دهه 80 ایران قلمداد کرد.
سال 1376 که محمد خاتمی با رای قاطع مردم ایران به پیروزی رسید، در آمریکا دولت بیل کلینتون حاکم بود. در طول دوره اول ریاست جمهوری خاتمی که مصادف با دوران بیل کلینتون در آمریکا بود، بارها از سوی آمریکایی ها سیگنال هایی برای برقراری روابط و حل مشکلات دو طرفه به منظور اعتماد سازی دریافت شد. برای مثال می توان به قرار دادن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست گروهای تروریستی بود که بسیاری از تحلیلگران آنرا نشان دادن حسن نیت آمریکا برای آغاز روابط با ایران، ترجمه کرده اند. همچنین بیل کلینتون در سخنرانی خاتمی در سازمان ملل حضور یافت و در پایان به تشویق رییس جمهور ایران پرداخت و بارها درخواست هایی با همین مضامین دادند که خاتمی پیشاپیش از قبول آنها نهی شده بود. آن روزها به محض اینکه زمزمه ای از طرف غرب برای عادی سازی روابط شنیده می شد، کفن پوشان خودجوش به خیابان ها می ریختند و رییس جمهور ایران را به بی غیرتی و پایمال کردن خون شهیدان متهم می کردند. اما امروز وقتی احمدی نژاد به نیویورک می رود، عکس یادگاری می اندازد و در دانشگاه کلمبیا مورد تقبیح آمریکایی ها قرار می گیرد، هیچ خبری از این نیروهای با غیرت و حرکت های خودجوش نیست. اگر در 8 سال پیش دولت کلینتون به استقبال عادی سازی روابط با ایران می آمد، به خاطر احتیاج به ایران نبود چنانچه امروز احتیاج آنها برای برقراری امنیت در عراق به ایران بیشتر از گذشته است، بلکه این استقبال تنها و تنها به دلیل حماسه دوم خرداد بود که مردم آفریدند. هیچ عقل سلیمی در دنیا با دولتی که با رای بالای مردم، آنچنان که خاتمی در دوم خرداد 1376 و 18 خرداد 1380 بود، روی کار بیاید، مخالفت نمی کند. خاتمی نمونه رییس جمهوری بود که مورد تایید اکثریت جامعه ایران بود و با این ویژگی توانست برای ایران عزت و افتخار در عرصه بین المللی و روابط خارجی بیآفریند. برای احترام به مردم ایران بود که طرح سال گفتگوی تمدن ها مورد تایید قرار گرفت و جامعه جهانی به سمتی رفت تا حسن نیت خود را به مردم ایران نشان دهد. و دریغا که در این میان تمامیت خواهان و کسانی که در دوم خرداد شکست سختی از ملت ایران خوردند با جو سازی به تخریب این دستاوردها پرداختند و جای بسی تاسف که این راهبرد تخریبی مورد تایید رهبری نظام نیز قرار داشت. از زمزه این افراد می توان به علی لاریجانی اشاره کرد که با در دست داشتن ماشین تبلیغاتی صدا و سیما یکی از بزرگترین صدمات را به اصلاحات وارد کرد. او و عده ای از فرماندهان سابق سپاه (نمایندگان مجلس هفتم و مسئولان بلند پایه دولت نهم) بسیاری از حرکت های "خود جوش" را تحت پوشش ستاد ضد اصلاحات رهبری می کردند. به پاس زحمات بی دریغ لاریجانی در ستاد ضد اصلاحات، بعد از به روی کار آمدن دولت نهم، او به عنوان رییس شورای امنیت ملی ایران با تقلای فراوان حتی نتوانست سر سوزنی از آنچه خاتمی با عزت و احترام برای ایران به ارمغان آورد را تامین نماید و در نهایت چاقوی اقتدارگرایی به دسته خود، لاریجانی، نیز رحم نکرد. یکی دیگر از دلایلی که می تواند باعث رفتار تهاجمی آمریکا در قبال ایران باشد، قدرت ویژه و منحصر به فرد آمریکا پس از اشغال عراق در خاور میانه می باشد. ایران از جنوب به آب های خلیج فارس منتهی می شود که ناوگان دریایی آمریکا به طور ویژه در این منطقه حضور دارد و به نوعی آن را اشغال کرده است. در شرق ایران، کشور افغانستان وجود دارد که امنیت آن را آمریکا و متحدانش در دست دارند و افغانستان نیز به گونه ای در اشغال آنها می باشد. دیگر مرز شرقی که پاکستان است و پرویز مشرف یکی از متحدان آشکار آمریکا به شمار می رود. در مرز شمالی نیز کشور روسیه وجود دارد که در دو قطعنامه صادر شده علیه ایران، آمریکا نشان داد که با روسیه نیز می تواند معامله منافع ملی انجام دهد و آن کشور را کنترل نماید. دیگر کشورهای مرز شمالی آنقدر مشکلات اقتصادی دارند که بسیار ساده تر از روسیه تحت کنترل آمریکا هستند. در مرز غربی که عمده آن با کشور عراق است و از سال 2003 تا کنون، کانون قدرت آمریکا در خاور میانه می باشد. در غرب، مرز مختصری هم با ترکیه وجود دارد که بدلیل عضویت در اتحادیه اروپا، منافع ملی، از هر گونه درگیری یا مناقشه ای، چه داخلی و چه بین المللی، اجتناب می کند. پس ایران به طور مستقیم و غیر مستقیم در محاصره نظامی و اقتصادی آمریکا قرار دارد. تمام این شواهد نشان می دهد آمریکا در موقعیت برتری نسبت به گذشته در خاور میانه قرار گرفته و این مسئله باعث می شود برای کنار آمدن با او امتیازهای بیشتری داده شود و حتما تحلیل گران کاخ سفید پیش از پاسخ به نامه ایران این برتری را در خود درک کرده بودند. پس می توان نتیجه گرفت که با فرصت سوزی هایی که در گذشته صورت گرفت و موقعیت آمریکا پس از اشغال عراق در منطقه خاور میانه، عکس العمل آمریکایی ها قابل توجیه است.
دیگر دلیل روی آوردن ایران به سیاست تهاجمی، تحلیل و اطلاعات شعاری و غیر منطقی است که در اختیار سیاست گذار قرار می گیرد. در انتخابات مجلس هفتم با کودتای پارلمانی، اولین گام در جهت برقراری حاکمیت یکپارچه برداشته شد و با دخالت حزب پادگانی در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم و انتخاب احمدی نژاد، پروژه حکومت یکپارچه و بدون منتقد کلید خورد. حکومتی که منتقد نمونه آن حسین شریعتمدار، نماینده ولی فقیه در روزنامه کیهان، می باشد. به عبارتی از آن به بعد واژه هوادار به منتقد بدل شد. چنان شد که با فتح دولت توسط اقتدارگرایان، بخشی از حاکمیت که کانون قدرت را به تعامل عاقلانه با غرب فرا می خواند به حاشیه رانده شد و دولتی مورد تایید رهبری تشکیل شده که به قول ایشان از ابتدای انقلاب تا کنون چنین دولتی بی سابقه بوده است که این حرف کاملا صحیح است زیرا دولتی بدون منتقد با حمایت آشکار رهبر، با درآمد نفتی کنونی و مجلسی همراه با دولت، واقعا بی سابقه بوده است. اکنون اقتدارگرایانی در تصمیم گیری سیاست خارجی سهیم شده اند و مشاوره می دهند که عراق را باتلاق آمریکا می دانند و با این استدلال معتقدند که آمریکا برای بیرون آمدن از این باتلاق باید به ایران امتیاز دهد بنابراین با اطمینان خاطر باید هر چه قوی تر و پرخاشگرانه تر در برابر آنها ایستاد. به دلیل حاکم شدن این تفکر در نظام بود که هاشمی رفسنجانی خاطرات زمان جنگ ایران و عراق را زنده کرد و یادآوری کرد که همین تحلیل های شعاری و غیر منطقی بود که جنگ را به درازا کشاند و وقتی امام خمینی درخواست های واقعی برای عملی شدن شعارها را دیدند، منطقا تصمیم به پایان جنگ گرفتند. علنی کردن این خاطرات از جانب سیاستمدار محافظه کاری چون هاشمی تنها به خاطر هشدار به کانون قدرت بود که آگاه باشد ما این گونه سیاست شعاری را یکبار تجربه کرده ایم و باید از گذشته درس گرفت. بنابراین میل حاکمیت یکپارچه به تکصدایی بودن تصمیمات کشوری، ساکت کردن منتقدان و برچسب خائن و جاسوس به منتقد زدن همگی عواملی است که باعث شده باور کنند باتلاق آمریکا عراق است و تنها کلید رهایی از این باتلاق دراز کردن دست یاری به سوی ایران است.
اگر چه آمریکا در عراق دچار جنگ فرسایشی شده و نمی تواند امنیت را برقرار نماید ولی فراموش نکنیم که عراق خاک آمریکا نیست و تلفاتی که آمریکا در عراق می دهد به هیچ وجه با تلفات و صدمات احتمالی به میهن عزیزمان قابل مقایسه نمی باشد. همچنین با تاکید بر این امر که آرامش عراق بجز به خواست ایران میسر نمی باشد، تنها و تنها مهر تاییدی بر ادعای آمریکایی ها مبنی بر اخلال و تحرکات نظامی ایران در بر هم زدن آرامش در عراق، می باشد. از این رو بود که پیش از پذیرش مذاکره ایران و آمریکا در مورد مسائل عراق، اصلاحطلبان بارها هشدار دادند که این مذاکرات راه به جایی نمی برد و تنها راه حل عاقلانه، مذاکره برروی تمام مسائل موجود بین ایران و آمریکا از جمله مسئله عراق و هسته ای است. زیرا چنانچه مذاکرات موفق باشد و آرامش به عراق باز گردد، به جامعه جهانی اعلام می کنند که تمامی مشکلات پیشین دسیسه ایران بود و در صورتیکه آرامش و امنیت به عراق باز نگردد، تنها نشان داده ایم که چوب جمهوری اسلامی هیچ ترسی ندارد و آن اهرم فشار را نیز بی ارزش کرده ایم. هر چند که بدون توجه به انتقاد هایی که از هدف این مذاکره انجام می شد، با تاکید رهبری بر اینکه می خواهیم تنها وظایف آمریکایی ها را به آنها گوشزد کنیم، به مذاکرات عراق پا نهادند و پیشبینی اول به حقیقت پیوست. اواسط ماه نوامبر فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق اعلام کرد که ایران به تعهداتش در مذاکرات عمل کرده و ارسال محموله های سلاح را به عراق متوقف کرده است زیرا آماری که کشفیات سلاح در ماه های اخیر بدست آمده نشان می دهد که تعداد آنها کاهش یافته است. در حقیقت این پیام نشان می دهد که ایران در ناآرامی های عراق پیش از این دست داشته و هیات ایرانی نیز این را پذیرفته اند و حال به تعهد خود یعنی قطع همکاری با تروریست ها عمل کرده اند.
حال بیش از دو سال است که ایران با موضع تهاجمی با غرب مقابله می کند. ارائه دیدگاه هایی چون جهان بدون اسرائیل و زیر سئوال بردن هلوکاست تنها در راستای همان سیاست تهاجمی می باشد که توسط رییس جمهور ایران مطرح می شود و نتیجه آن قطعنامه محکومیت نفی هلوکاست در سازمان ملل متحد است. طبق این قطعنامه حق نفی کردن واقعه هلوکاست را از تمام ملت ها صلب کردیم و چیزی را که رژیم صهیونیستی سال ها به دنبال آن بود و نتوانسته بود روی آن اجماع جهانی ایجاد کند را برایش مهیا و آماده کردیم. از دیگر نتایج سیاست های غلط ایران در دوسال گذشته، صدور دو قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل همراه با تحریم های اقتصادی می باشد، تحریم هایی که آرام آرام نتایج آن بر اقتصاد ایران هویدا می شود. همچنین آمریکا که در سال 1997 نام براندازان حکومت ایران، سازمان مجاهدین خلق، را در لیست گروه های تروریستی قرار داده بود، در یک اقدامه بی سابقه در اکتبر 2007 (8 سال فرصت سوزی و 2 سال سیاست تهاجمی)، نام نیروی نظامی جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، را در لیست گروههای تروریستی قرار می دهد و بدین ترتیب به طور غیر مستقیم کشور جمهوری اسلامی ایران را به عنوان حامی تروریست به جهانیان معرفی می نماید.
البته در این اواخر با پیام هایی که دریافت شده است، تصمیم گیران به این نتیجه رسیده اند که برای بیرون آمدن از باتلاق هسته ای که با سیاست های تند و احساسی شکل گرفته، راهی جز شکستن اجماع جهانی ندارند. همینطور افکار آماده شده آمریکایی ها برای حمله به ایران را نیز باید تغییر داد. به همین دلیل است که احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا حاضر می شود تا نقش یک رییس جمهور روشنفکر را بازی کند، در نقش جدید، احمدی نژاد تمامی ادعاهای ثبت شده خود در تاریخ را پس می گیرد. در ادامه همین تغییر موضع، ایران به صورت بی سابقه، اسناد و مدارکی را که درباره ریخته گری فلز اورانیم در اختیار داشته و بارها از جانب آژانس انرژی اتمی از ایران خواسته شده، در اختیار آژانس قرار می دهد. همینطور اجازه مصاحبه با مسئول آزمایشگاه سایت لویزان و طراح سانتریفوژها را نیز به آژانس می دهد. در برابر این همه درّهای غلتانی که اینبار داده اند، نه تنها آب نبات هم نگرفنتد بلکه گزارش دلگرم کننده ولی منفی و پر ابهام البرادعی را دریافت نمودند که با مصاحبه خود بعد از انتشار گزارش، پرده ابهام را که باعث دلگرمی می شد، کنار زد و راه را برای اعضا دائم شورای امنیت به منظور صدور قطعنامه سوم باز کرد.
هر عقل سلیمی اگر ادعاهای دو ساله گذشته ایران را در کنار عملکرد نهایی و کوتاه آمدن از مواضع آن قرار دهد، درمی یابد که 2 تحریم اقتصادی و تهدیدهای نظامی کارساز بوده است، لذا می توان اینگونه برداشت کرد که با پافشاری بیشتر و اعمال تحریم های سنگین تر می توان دولت جمهوری اسلامی ایران را وادار به تمکین کرد. همچنین، در مورد اهدف آمریکا در مناقشه هسته ای ایران، دیدگاه های مختلف وجود دارد. در میان دیدگاه های مختلف، دیدگاه غالب معتقد است که آمریکا قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را دارد.
تحلیل معتقدین به هدف براندازی جمهوری اسلامی از جانب آمریکا، این است که فرقی نمی کند که ایران در مسئله هسته ای کوتاه بیاید یا خیر، در هر صورت آمریکا قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی را کرده و چنانچه این مسئله نیز حل شود در مسائل دیگری چون حقوق بشر، دموکراسی یا دیگر نقاط ضعف ایران با او درگیر می شود پس بهتر است بر روی مسئله هسته ای که می شود در مورد آن تا حدودی اجماع ملی برقرار کرد با آنها درگیر شد. سوال اساسی که در مقابل این دیدگاه مطرح می شود، این است که چه مولفه ای در جمهوری اسلامی وجود دارد که آمریکا به جای تعامل با آن، بخواهد این نظام برچیده شود؟ برای پاسخ به این سوال باید ابتدا اهداف آمریکا در منطقه خاورمیانه مشخص و تا حدودی بررسی شود. اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خاور میانه عبارتند از: اجرای طرح خاور میانه بزرگ و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و محافظت امنیتی از اسراییل. همچنین آمریکا در منطقه خاورمیانه اهداف اقتصادی ای را نیز دنبال می کند. کنترل نفت خیزترین منطقه جهان و تاثیرگذاری بر قیمت نفت (منبع انرژی ای که هنوز جایگزین معقولی برای آن پیدا نشده است) و کنترل بازار بکر و غیرصنعتی خاورمیانه و رونق بخشیدن به اقتصاد آمریکا با سرمایه گذاری در این بازار، از جمله اهداف اقتصادی آمریکا در خاورمیانه می باشند. آن چه آمریکا بدنبال آن می گردد، جدا از حق یا نا حق بودن آن، توانسته است در تعامل با عربستان صعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس بدست آورد. کشورهایی که دارای نظام اسلامی هستند و اکثر اعضای بنیادگرای فرقه القاعده (دشمن شماره یک آمریکا) از این کشورها سر برآورده اند. پس چرا آمریکا با جمهوری اسلامی که طالب تعامل بود و هست، تعامل نمی کند؟
ایران به دلیل ایدئولوژی که در میان حاکمان آن جاری است و تحرکاتی که از لحاظ نظامی از خود نشان داده است به نقطه ای حساس و مبهم برای ابرقدرت جهان بدل شده است. تمامی ترس آمریکا و بیشتر از آن اسرائیل این است که ایران به قدرت منطقه خاورمیانه بدل شود. در این صورت ایران به سمبولی برای مبارزه با غرب و اسرائیل بدل خواهد شد و به نوعی مامن مبارزین منطقه می شود. این نگرانی با تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته ای بسیار شدیدتر می شود. این مسئله چیزیست که بارها و بارها مسئولین جمهوری اسلامی در سخنان خود تلویحا به آن اشاره کرده اند و یادآور شده اند که آمریکا از الگو شدن جمهوری اسلامی در منطقه نگران است و می خواهد با سنگ اندازی در برابر پیشرفت علمی ما به هدف خود برسد. البته این نصف داستان است. همچنین ریشه هایی از انگیزه جمهوری اسلامی برای بدل شدن به قدرت منطقه را می توان در کمک هایی نظامی و مالی که به حزب الله لبنان و جنبش حماس فلسطین می کند، یافت. البته لازم به ذکر است که یکی دیگر از مسائلی که ایران در نامه ای که بعد از جنگ عراق برای آمریکایی ها فرستاد، مطرح کرده بود همین قطع پشتیبانی ها از حزب الله و حماس بوده است.
واضح است که آمریکا برای منافع خود در منطقه حضور دارد. درد آمریکا نه دموکراسی است نه حقوق بشر در خاورمیانه زیرا متحدین نزدیک آمریکا چون عربستان صعودی و پاکستان فاقد هر دو مولفه در درون تشکیلات حکومتی خود می باشند ولی منافع آمریکا را تهدید نمی کنند.
حال باز گردیم به سوال اصلی و انگیزه نگارش این مقاله که با فرض اینکه، ایران پس از گذشت دو سال از سیاست تهاجمی و نتیجه نگرفتن از آن و تصمیم به همکاری با اکراه (بخوانید از قول البرادعی منفعلانه) با آژانس گرفته است و برای مذاکره چراغ سبز نشان داده است، چرا از جانب غرب مورد استقبال قرار نمی گیرد؟
عدم اعتماد غرب به ایران تنها و تنها در این مسئله نهفته است که غرب هیچ ضمانت اجرایی برای قول و قرار مقامات ایرانی ندارد. زیرا جمهوری اسلامی در گذشته نشان داده که به هیچ وجه بر اساس منافع ملی تصمیم گیری نمی کند و با توجه به دیدگاه و نظر عده ای خاص تصمیم گیری در این نظام انجام می شود و این تصمیم کاملا صلیقه ای و به دور از منافع ملی است. 8 سال فرصت سوزی و ممانعت از نفوذ خاتمی در دل جهانیان و دو سال سیاست ترقه ای با سخنرانی های احمدی نژاد، نشان می دهد که در این ده سال هیچ توجهی به منافع ملت ایران نشده است. پس چنین حکومتی نمی تواند قابل اعتماد باشد. این الگوییست که تمامی کشورهای منطقه که می خواهند در آرامش زندگی کنند پذیرفته اند و بر اساس منافع ملی تصمیم گیری می کنند. تنها حکومتی می تواند بر اساس منافع ملی تصمیم گیری کند که ملت (به طور مستقیم نمایندگان آنها در دولت، مجلس و دیگر سطوح کشوری و لشکری) را در تصمیم گیری برای خودشان سهیم نماید، ملتی بدون قیم و ولی و تنها با نمایندگان قانونی و انتخابی. چنانچه نمایندگان واقعی مردم با انتخابات آزاد وارد عرصه قدرت شوند آنگاه هیچ قدرتی در دنیا جرات متهم کردن ملت ایران به تروریست بودن را ندارد ولی وقتی عده ای که با کودتای پارلمانی یا انجام مهندسی در انتخابات، کرسی و تریبون های قانونی ملت را تسخیر می کنند و منتصبان خود را به عنوان نمایندگان مردم معرفی می کنند، هیچ تصمیمی بر اساس منافع ملی گرفته نخواهد شد. تنها راه چاره برای حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران و پاسداری از تمامیت ارضی ایران، دموکراتیزه کردن ساختار قدرت و برگزاری انتخابات آزاد در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می باشد. ملت ما خوب به خاطر دارد محمد رضا پهلوی را که به غرب امتیاز می داد و به مردم شکنجه، امیدوارم حاکمانمان نیز خاطرات دوران مبارزات خود را مرور کنند و به جای آزادی دادن به ابرقدرت ها به مردم ایران زمین آزادی در انتخاب با برگزاری یک انتخابات آزاد، سالم و رقابتی را بدهند.

قیصر شورانگیز، روحت آرام و شاد

فکر می کنم در یاد شاعر هیچ سخنی چون شعرش توانا نیست.

سرا پا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پائيز نسپرده ايم
چو گلدان خالي لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
اگر داغ دل بود ، ما ديده ايم
اگر خون دل بود ، ما خورده ايم
اگر دل دليل است ، آورده ايم
اگر داغ شرط است ، ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان گردنيم
اگر خنجر دوستان گرده ايم
گواهي بخواهيد اينك گواه:
همين زخم هايي كه نشمرده ايم
دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست ، عمري به سر برده ايم.
زنده یاد قیصر امین پور

قیصر امین پور

شاهد عینی (برای عمادالدین باقی)

بر همگان آشکار است که عمادالدین باقی برای تلاش ها و پیگیری هایش در احقاق حقوق زندانیان، زندانی شده است. چنانچه قوه قضاییه برخلاف ادعایش، مستقل بود باید از تلاش های امثال باقی قدردانی می شد، البته نه با زندانی کردن ایشان. سال هاست که شاهد اینگونه رفتارها از جانب مخالفان اصلاحات بوده ایم و در ماجراهایی چون: پرونده کرباسچی و مدیران شهرداری تهران، قتل های زنجیره ای، حمله نیروی انتظامی به خوابگاههای کوی دانشگاه، ترور سعید حجاریان، کنفرانس برلین، بازداشت فله ای مطبوعات و روزنامه نگاران، پرونده وب لاگ نویسان، بازداشت فعالین دانشجویی و اکنون نیز بازداشت هادی قابل، عمادالدین باقی و اکبرین. در تمامی این سال ها نامیزانی ترازوی عدالت را دیده ایم و وقتی به قاضی آن را گوش زد کردیم خود را در کفه گناهکاران و ترازو را نامیزان تر دیده ایم. ولی هنوز یک سئوال بی جواب برای من وجود دارد. مروجین این روش ها که بارها به طور رسمی و غیر رسمی اعلام کرده اند که به دنبال متنبه شدن به قول خودشان گردن کلفت ها می گردند، چرا دوباره امثال آقای باقی را بازداشت می کنند؟ آقای باقی نشان داده است که در نوبت های گذشته نه تنها متنبه نشده بلکه با رویت بی عدالتی هایی که در زندان دیده، با جدیت بیشتر به فعالیت و افشاگری خود ادامه می دهد. حتی اگر این بازداشت ها را اعلام خطری برای ترساندن طیف اصلاح طلب قلمداد کنیم، در گذشته ثابت کرده ایم که این گونه روش ها هیچ تاثیری بر خواست مردم، اصلاحات، ندارد. اکنون باقی، دوباره شاهد عینی پایمال شدن حقوقی است که مدتی بود با استناد به روایت دیگران، در جهت احقاق آن گام بر می داشت.
در اینجا به ذکر نقل به مضمون قولی از آقای باقی می پردازم که یادگار آخرین دوران زندان ایشان می باشد:
"وقتی در بند عمومی بودم روزی صدای کوبیدن درب آهنی یکی از سلول ها توجه من و عده ای دیگر از زندانیان را جلب کرد، این صدا با ناله فریاد شخصی نیز همراه بود. وقتی مسئول شیفت این صدا را شنید سریعا درب سلول را باز کرد و بی درنگ اسپری گاز اشک آور را درون سلول خالی کرد و با فحش و ناسزا درب سلول را بست. من که این صحنه را دیدم با ناراحتی تمام به سمت مامور رفتم و به او شدیدا اعتراض کردم که چرا این حرکت غیر انسانی را انجام دادی، با حیوان نیز اینگونه رفتار نمی کنند. مامور که من را می شناخت، توضیح داد که این شخص یک منافق است. گفتم هر چه باشد یک انسان است و شما به هیچ وجه حق ندارید با او اینگونه رفتار کنید و گفتم به محض اینکه از اینجا بروم بیرون آبرویتان را می برم."
باقی را زندانی کرده اند تا آبروی کسانی را که به حقوق انسان احترام نمی گذارند، حفظ کنند.


عید سعید فطر بر تمامی عاشقان درگاهش مبارک باد

الحمدلله علی ما هدینا و له الشکر علی ما اولینا
عید سعید فطر مبارک باد

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد

عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد

عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بیمثل و ندید آمد

زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد

عید آمد و ما بیاو عیدیم بیا تا ما
بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد

زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد

برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد

غمهاش همه شادی بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد

من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد

بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد

این چند بیت آشنا را هم به یاد آخرین روز ماه رمضان سال 1383 برای دوستانم، اصغر وطن خواه، حنیف مزروعی، مهدی درایتی، آرش نادرپور، فرید ثانی، شهرام رفیع زاده، روزبه میرابراهیمی، امید معماریان، جواد غلام تمیمی، بابک غفوری آذر، امیرحسن کامروا، کیارش قدملی و مانی جوادی می نویسم:

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم زتو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده ام به سوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم به پای تو
که سر تا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
دو دست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد

مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید / که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

تقریبا سه هفته است که به عضویت کانون دانشجویان ضد جنگ در دانشگاه ویکتوریا در آمده ام. این گروه که بیشتر متشکل از دانشجویان علوم سیاسی و ادبیات سیاسی است با برگزاری مناظره و گردهمایی های متفاوت در دانشگاه و خارج از دانشگاه، مخالفت خود را با سیاست های جنگ طلبانه دولت کانادا، اعلان می کند. حوزه اصلی فعالیت های آن در مسئله افغانستان است و شعارهای خود را روی خروج هر چه سریعتر ارتش کانادا از افغانستان متمرکز کرده اند.
معمولا کمپانی های مختلف برای جذب نیروی متخصص، در دانشگاه کمپ هایی را برپا می کنند تا طی آن با معرفی خود و محصولاتشان به دانشجویان، از کسانی که علاقه مند به فعالیت های آنها هستند، دعوت به همکاری نمایند. معمولا این کمپ ها در محلی به نام ساختمان اتحادیه دانشجویی برپا می شوند. به همین صورت، در ماه آتی ارتش کانادا برای این منظور درخواست برپایی همچین کمپی را از مدیریت کرده است و با انعکاس این خبر، بالافاصله کانون دانشجویان ضد جنگ وارد عمل شده و مخالفت قوی خود را با عضوگیری ارتش در دانشگاه اعلام کرده است. در این میان عده ای نیز اعتقاد دارند که این فرصت، یک موقعیت شغلی برای عده ای از دانشجویان است و نباید اعتقادات ضد جنگ گروهی باعث فرصت سوزی عده ای دیگر شود. پس از کش و قوس های فراوان، قرار بر این شده که این تصمیم (صدور مجوز برای عضوگیری ارتش در دانشگاه) توسط خود دانشجویان و در طی یک رفراندوم در 25 اکتبر مشخص شود.
کانون دانشجویان ضد جنگ دانشگاه ویکتوریا برای روشن شدن اذهان دانشجویان و به تبع آن پیروزی در رفراندوم، قصد دارد تا در 18 اکتبر یک مناظره علنی برپا نماید تا طی آن موافق و مخالف به تبیین نقطه نظرات خود بپردازند. لذا کانون، ستادی را برای برنامه ریزی و هدایت این برنامه تشکیل داده است.
در آخرین جلسه این ستاد (چهارشنبه، 3 اکتبر)، یکی از مباحث، تصحیح بیانیه پایانی روز مناظره بود. هر یک از اعضا نظرات خود را در مورد پیش نویس اعلام می کردند و پس از توافق، برای تصحیح به نویسنده اعلام می شد. به محض اینکه متن پیش نویس را خواندم، عمیقا احساس کردم یک چیزی در آن کم است. در این متن ارتش و دولت کانادا به دلیل نقض قوانین کنوانسیون ژنو در مورد شکنجه اسرای جنگی در زندان گوانتانامو مورد توبیخ قرار گرفته بودند و بارها واژه شکنجه در آن تکرار شده بود، ولی حتی یکبار هم به افراد بی گناهی که هر روز در افغانستان کشته می شوند، هیچ اشاره ای نشده بود. این قضیه برای من خیلی عجیب بود، به همین منظور برای صحبت وقت گرفتم. وقتی نوبت به من رسید، پرسیدم که در تمام این جلسات و بالاخص این بیانیه برای من یک سوال بزرگ وجود دارد و آن این است که چرا حتی یکبار هم به مسئله افراد بی گناهی که هر روز خبر مرگ آنها در رسانه ها اعلام می شود، نمی پردازید؟ به خبر کشته شدن یک شهروند افغانی و زخمی شدن کودک همراه او توسط سربازان کانادایی که روز قبل در افغانستان اتفاق افتاده بود اشاره کردم و گفتم که باید به دانشجویان بگوییم که امنیت در افغانستان با دیپلماسی برقرار می شود نه با اسلحه.
همه این داستان را تعریف کردم تا توجه خواننده گان را به پاسخ جالبی که دریافت کردم، جلب نمایم:
همگان با اصل این قضیه که باید در بیانیه این مسئله اشاره شود، موافق بودند و قرار بر این شد که بندی در اینباره اضافه شود ولی به من گفتند: وقتی برای یک کانادایی بگویی یک کودک بی گناه امروز در افغانستان با گلوله تفنگدار هموطنت زخمی شد و دیگری کشته شد، چنانچه این ماجرا را خیلی خوب تعریف کنی، او چند قطره اشک می ریزد ولی برایش یک مسئله طبیعی است و خیلی راحت از کنارش می گذرد. حال آن که به او بگویی در فلان جا، تروریستی توسط ارتش کانادا شکنجه شده و این یک عمل غیر قانونی است، به مراتب بیشتر از ماجرای اول متاثر می شود و این امر او را بر آن می دارد تا در برابر یک عمل غیرقانونی بایستد و بر ضد ارتش کشورش که به صورت غیر قانونی تروریستی را شکنجه می کند، بپا خیزد.
وقتی پاسخ را شنیدم به ارزشمندی قانون در این دیار غبطه خوردم و به حال جنگ زدگان گریستم.

شبی پیش خدا بگریستم زار
مسلمانان چرا زارند و خوارند

ندا آمد نمی دانی که این قوم
دلی دارند و محبوبی ندارند


کودکان افغانی

به یاد هادی قابل

هادی قابل را یکبار ملاقات کرده ام، آن هم در سال 83 بود که با جمعی از دوستان وب لاگ نویس قمی که از آن ها تنها نام عباس کوشا را به یاد می آورم، همراه حنیف مزروعی و مصطفی تاج زاده با قالیباف که در آن زمان هنوز فرمانده نیروی انتظامی بود دیدار داشتیم.
به یاد دارم که در آن دیدار ایشان به شرح ماجرای دستگیری بچه ها در قم می پرداختند و با صراحت، مسئولین انتظامی قم را محکوم می کردند. آن روز بحث آن بود که آن جوانان را گرفته اند و با شکنجه سعی نموده اند تا اعتراف بگیرند که قابل ما را گمراه کرده و امروز خود ایشان گرفتار شده است.
در همان دیدار نکته ای که در شخصیت ایشان برای من جالب بود، آتشی بود که در هنگام سخن در گفتارشان موج می زد. امروز دوباره وقتی نامه احمد قابل (برادر) خطاب به رهبری را در سایت خبری پیک نت می خواندم ناخودآگاه یاد برادر در بند آقا هادی افتادم که مانند این نامه، پر آتش سخن می گفتند.
در روزگار ما، زندان، حکم گریزناپذیر زندگی سیاسی یک روشنفکر ایرانی است و اکنون هادی قابل در آن گرفتار آمده. از خدا می خواهیم که به این روحانی آزاداندیش توان مقاومت ارزانی دارد تا با شعله های کلام خود، آتشی بر دل کوردلان و زندانبانان خود بیافکند. که قابل ها را عاشقانی اینچنینی یافتم.

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتها ی پر آتش زهر سویی بر انگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فرو سوزد
دو صد دریا بشوراند زموج بحر نگریزد

چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید
به جز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

هادی قابل

شهر فرنگ

چند وقت پیش با دوست عزیزم میثم با استفاده از یاهو مسنجر (دام ضله) چت می کردیم. بحث رسید به آنجا که میثم از من پرسید چند تا از نکاتی را که در این خارجی ها دیدی و برایت تعجب بر انگیز بود بگو که در ادامه به آنها می پردازم ولی نکته جالب اینجاست که دقیقا در هنگام ورود او به فرنگ نیز دقیقا همین مسائل که مطرح می کنم برایش تعجب برانگیز بود.
اولین موضوعی که برای من تعجب برانگیز بود و است هنگام غذا خوردنشان است. طرف داره با تو می گه، می خنده ولی خیلی شیک میره میشینه سر غذاش، حتی اشاره ای هم به تو نمی کنه که بفرما. اولین بار گفتم بی ادب است ولی بعدا دیدم همشون همینجورین. وقتی این ماجرا را برای میثم تعریف کردم او هم گفت دقیقا اولین چیزی که توی ذوق من خورد همین بود و خاطره ای برایم تعریف کرد که شاید ذکر آن برای خوانندگان جالب باشد. گفت یک روز دو تا از دوستای خارجیش میان به اتاقش تا بازی فوتبال با هم ببینند، یکی از آنها با خودش ظرفی حاوی بستنی همراه می آورد و می خورد ولی بستنی تمام نمی شود و از میثم می خواهد باقیمانده آن را در یخچال قرار دهد و بعد از بازی هنگام خروج به او می گوید بستنی من را بده میخواهم بروم، یعنی حتی از باقیمانده بستنی خود نیز در جایی که مهمان بوده، نمی گذرد!!!!!!
دومین نکته ای که به میثم گفتم، این بود که چرا این ها اینقدر غیر خطی هستند؟ مثلا شخصی را که دیروز دیده ای و کلی با تو به گرمی برخورد کرده امروز طوری برخورد می کند که انگار اصلا تو را نمی شناسد و یه جورایی میگه برو مزاحمم نشو!!! که دومین چیزی که در زندگی غربی باعث تعجب دوستم شده بود دقیقا همین بود.
در هیچ یک از این موارد به حقوق من هیچگونه تجاوزی نشد ولی این رفتارها را اخلاقی نمی دانم. البته نمی توانم این جمله را به قطعیت بگویم زیرا مقوله اخلاق خود پیچیده تر از آن است که اینگونه قابل بررسی باشد ولی قاطغانه می گویم که در قاموس ایرانی نمی گنجد.
یادم می آید که در آخرین سخنرانی ای که از دکتر سروش با عنوان "وجدان شرمگین" گوش می دادم، این بزرگوار اشاره کردند به وقت ایراد سخنرانی در ایران، سعی می کنند، موضوعاتی را انتخاب کنند که طی آن، شنوندگان را به حقوق خود آگاه کنند زیرا در ایران حقوق انسان است که فراموش شده است و سالهاست که برای ایرانی از وظایف او به طرق مختلف سخن گفته اند، ولی در هنگام سخنرانی در مغرب زمین قصد دارد، بیشتر به وظایف بشر بپردازد زیرا در این خطه انسانها بیشتر از حقوق خود آگاهی یافته اند و در همه روابط به دنبال حقوق خود می گردند، حال اینکه وظایفشان را باید به عنوان بشر به آنها یادآوری کنیم.
من فکر می کنم، شاید وظیفه ما به عنوان یک ایرانی با فرهنگی کهن و وظیفه مدارانه این است که با رفتار و کردار خود، تا آنجا که در توان داریم، اخلاقیاتی اینچنینی را به اقلیتی که از این فرهنگ با آنها برخورد داریم، یادآور شویم. [به قول مرحوم دکتر شریعتی] بدینسان بشکنیم دائم سکوت مرگبارمان [غربت] را.
این مطلب را با یادی از علامه اقبال لاهوری به پایان می رسانم:

از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ
عقل تا بال گشودست گرفتارتر است

عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری
عجب این است که بیمار تو بیمارتر است

دانش اندوخته ای دل ز کف انداخته ای
ای از آن نقد گرانمایه که در باخته ای

شهر فرنگ

فرا رسیدن ماه رمضان بر تمامی مسلمین مبارک باد

یاد افطاری های دانشگاه علم و صنعت بخیر که با علی شهزادی سر و کله می زدم که نیم ساعت بعد از اذان بریم و اون می گفت قبل از اذان بریم. یاد آش های سازمان هم به خیر که هر سال کمتر می شد. یاد سحری های خونمون هم به خیر که فقط بیدار می شدیم و می خوردیم و غر هم می زدیم. یادم میاد که مادرم همیشه می گفت "بذار تنها زندگی کنی اون موقع می فهمی همه چیز حاضر و آماده باشه یعنی چی؟". یاد شب های احیا در کانون توحید به خیر که با مازیار نیکوکار می رفتیم و بعدشم می رفتیم سید مهدی و حلیم می خوردیم.
خدا یا، در این ماه به ما توفیق تقرب عطا فرما،
خدا یا، به تمام کسانی را که بخاطر عقیده و دگر اندیشی خود در زندان های ایران به ناحق به سر می برند و خانوادهایشان، صبر و مقاومت عطا فرما و موجبات آزادی آنها را فراهم فرما.

در سجودت کاش رو گردانیی
معنی سبحان ربی دانیی
کای سجودم چون وجودم ناسزا
مر بدی را تو نکویی ده جزا

رمضان 1386

طالقانی، ابوذر زمان

امروز سالروز درگذشت ابوذر زمان، آیت الله محمود طالقانی است. به همین مناسبت بر آن شدم تا سیری در دنیای اینترنت داشته باشم و مجموعه ای از سخنرانی ها یا مصاحبه های این بزرگوار را پیدا کنم و گوش کنم. ولی متاسفانه بعد از 2 ساعت جستجو حتی یک فایل صوتی یا تصویری در مورد ایشان یافت نکردم. فقط تنها موردی که یافت شد خبر خبرگزاری ایسکا نیوز بود که از قول نشر شاهد نوشته بود که قرار است به زودی زندگینامه، سخنرانی ها و دیگر آثار آن مجاهد نستوه را در قالب یک لوح فشرده عرضه نماید ولی اکثر دوستان می دانند که این به زودی ها خود بسیار دیر فرا می رسند یا اصلا فرا نمی رسند. از همه این ها گذشته، در دنیایی که تئوریسین های دیکتاتوری مثل مصباح یزدی، در آن سایت اختصاصی دارند و به ترویج افکار شیطانی خود می پردازند، مجاهدی که تمام عمر خود را در راه مبارزه برای آزادی و مردم سالاری صرف کرده و مدافع بزرگ دموکراتیک ترین زیر مجموعه نظام جمهوری اسلامی ایران، شوراها، می باشد، فاقد وب سایت اینترنتی اختصاصی می باشد.
از این واقعیت بسیار شرمگین هستم و خود و امثال خود را در این زمینه مسئول می دانم. لذا از تمامی دوستانم در ایران که این مطلب را می خوانند و به طریقی با خانواده آن مرحوم ارتباط دارند، می خواهم که با ایشان تماس گرفته و آمادگی بنده را برای راه اندازی یک وب سایت برای آیت الله طالقانی اعلام نمایند تا با همکاری ایشان بتوانیم به این مهم دست یابیم و با حفظ و عرضه چهرهای اصیل و آزاده انقلاب اسلامی ایران، اجازه ندهیم بیرق این انقلاب توسط مرتجعین و کوردلان افراشته شود.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

آیت الله طالقانی

ملک کیست؟ مالک کیست؟

محمود احمدی ‌نژاد در آخرین سخنرانی خود در جمع طلاب به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، حمله شدیدی را به مخالفان خود و احزاب سیاسی انجام داد. در این سخنان ایشان احزاب را به مالکین مردم تشبیه کرده اند و گفته اند که حتی یک ریال هم به آنها باج نخواهند داد.
در این راستا یادآوری چند نکته را ضروری می دانم:
- کسانی خود را مالک مردم می دانند که با قیمومیت به مردم و سرنوشت ایشان می نگرند، آنانی که حاضر نیستند صدای اعتراض اکثریت جامعه را به سیاست های داخلی و خارجی ایشان بشنوند و همانند کبک سر در اقلیت 5 میلیونی خود فرو برده اند و برای اکثریت تصمیم گیری می کنند.
- کسانی خود را مالک مردم می دانند که جلوی دسترسی آزاد رعیت خود را به اطلاعات می گیرند و مطبوعات را تعطیل می کنند یا هیچ اعتراضی در برابر این حرکت نامشروع نشان نمی دهند.
- مالکین این ملک بزرگ کسانی هستند که بی توجه به معیشت رعیت بیچاره که در این ملک می زیند در قمارخانه های بین المللی بر سر این ملک بازی می کنند.
- اربابان ملت آنانند که فرزندانشان را بی هیچ گناهی در بند می کنند و زیر شکنجه می خواهند اعراف کنند که بگویید "ماییم اربابان شما".
- ارباب است که برای نوکر خود نوع پوشش و لباس تعیین می کند و اگر باب میلش نپوشند و نگویند و حتی فکر نکنند، طرح ارتقای امنیت اجتماعی را به اجرا می گذارد.
- تنها والی و ولی ملت می تواند ملوان های انگلیسی و هاله اسفندیاری را با مالیخولیای جاسوسی دستگیر کند و پس از کوتاه مدتی و بدون هیچ گونه توضیحی به رعیت، آنها را آزاد کرده و با سلام و صلوات به دیار خود راهی کند و رعیت بیچاره حق ندارد بپرسد که چگونه عدالتی است که جاسوس و برانداز را بعد از چند ماه آزاد می کنید ولی دانشجویان آزاده را هنوز آزاد نکرده اید (شاید سبیل سناتور آمریکایی برای گرو گذاشتن نزد آقایان با ارزش تر از شفاعت نیروهای داخلی است!!!)
- تنها مالک این ملک می تواند، گاز این مملکت را که ارث پدریش است زیر قیمت محاسبه شده در سه دهه پیش به همسایگان بفروشد و تضمین بسته شدن قرارداد را خودش بدهد.
- و در نهایت ارباب است که وقتی از او می خواهند دربرابر قدرتی که در اختیار دارد، پاسخگو باشد، بر نمی تابد و پاچه احزاب را می گیرد.
آری محمود جان، دنبال مالکی با این مشخصات بگرد. احزاب بی چاره اگر مالک این ملک بودند که دنبال باج یک ریالی از شما نبودند. شما یارانه مصوب آنها را بدهید باج پیشکش.

ahmadinejad

خداحافظ لوچیانو

امروز لوچیانو پاواروتی، خواننده برجسته و نامدار اپرا در سن 71 سالگی بر اثر عارضه سرطان فوت کرد. اولین بار پاوارتی را در اجرایی که با سلین دیون داشت شناختم و بسیار شیفته صدای او شدم و آخرین کاری که از او به یاد می آورم در افتتاحیه المپیک زمستانی در سال 2006 است.
به نظر من، او روحی شاد و آرام خواهد داشت زیرا روح های زیادی را شاد و آرام کرد.
خدایش بیآمرزاد
Luciano Pavarotti

نوربخش دق بده، جایزه بگیر

يكشنبه شب كه خبر انتخاب طهماسب مظاهري به عنوان رييس بانك مركزي اعلام شد، در هنگام بازگشت به خانه از سازمان با تني چند از دوستان گفتم: اين انتخاب مهر تاييدي بر عزل ايشان در دوره آقاي خاتمي بود چون با اين انتخاب معلوم شد كه مظاهري از جنس دولت نهم است و مديري كه توانايي كار كردن در سيستم احمدي نژادي را دارد، بنده خدا نمي توانسته درتشكيلات اصلاحات خدمت كند. دقت كنيد، نمي توانسته نه اينكه نمي خواسته ....
البته استنتاج من در حد يك دو دو تا چهارتاي رياضي بود ولي در اين بين يكي از آگاهان مجلس ششم با تاييد صحبتهاي بنده به يادآوري كارشكني هاي ايشان در دوران دولت آقاي خاتمي در مورد قراردادهاي سرمايه گذاري هاي خارجي BOT (Build-Operate- Transfer) كه توسط مجلس ششم تصويب شده بود پرداخت – براي آگاهي خوانندگان عرض مي كنم كه در اين قراردادها شركت سرمايه گذار براي مثال اتوباني را راه اندازي مي كند و در نهايت با دريافت عوارض اتوبان براي مدت زماني محدود مثلا 10 سال سرمايه و سود خود را بازيافت مي نمايد، به اين ترتيب هم مردم به اتوبان خود مي رسيدند و هم شركت سرمايه گذار به سود خود و پروژهايي مثل اتوبان تهران، شمال كه سال ها معطل مانده نيز اجرايي و قابل بهره برداري مي شد- ايشان ذكر مي كردند كه آقاي مظاهري با تمام توان سعي كرد اين قراردادها شكل نگيرد و هر دفعه مشكلي را سد راه قرار مي دادند و با همه تلاش ما براي از سر راه برداشتن مشكلات ايشان دوباره مشكل تلاشي مي كردند و در نهايت نيز مانع اين مسئله شدند. از طرفی نیز به اختلافات ایشان با مرحوم نوربخش اشاره کردند و به قول ایشان مظاهری با برنامه هایی مشابه نوربخش را دق دادند و میپفتند که ما اکنون متوجه می شویم که آن برنامه ها همپی فرمایشی بوده و با دستور قصد کارشکنی داشته اند.
بعد از این مباحث اولین شعری که در ذهنم به یاد آوردم این بود:
وقتی ابر در فضا می خرامید
و باران
سر بر سنگ می کوفت
دانستم
که
میان آسمان و بی مایه گان
رابطه ییست.

كلك خيال انگيز

كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد

يك نكته از اين معني گفتيم و همين باشد

از لعل تو گر يابم انگشري زنهار

صد ملك سليمانم در زير نگين باشد

غمناك نبايد بود از طعن حسود اي دل

شايد كه چو وا بيني خير تو در اين باشد

هر كو نكند فهمي زين كلك خيال انگيز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باش

جام مي و خون دل هر يك به كسي دادند

در دايره قسمت اوضاع چنين باشد

در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود

كين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد

آن نيست كه حافظ را رندي بشد از خاطر

كين سابقه پيشين تا روز پسين باشد

حافظ