مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید / که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

تقریبا سه هفته است که به عضویت کانون دانشجویان ضد جنگ در دانشگاه ویکتوریا در آمده ام. این گروه که بیشتر متشکل از دانشجویان علوم سیاسی و ادبیات سیاسی است با برگزاری مناظره و گردهمایی های متفاوت در دانشگاه و خارج از دانشگاه، مخالفت خود را با سیاست های جنگ طلبانه دولت کانادا، اعلان می کند. حوزه اصلی فعالیت های آن در مسئله افغانستان است و شعارهای خود را روی خروج هر چه سریعتر ارتش کانادا از افغانستان متمرکز کرده اند.
معمولا کمپانی های مختلف برای جذب نیروی متخصص، در دانشگاه کمپ هایی را برپا می کنند تا طی آن با معرفی خود و محصولاتشان به دانشجویان، از کسانی که علاقه مند به فعالیت های آنها هستند، دعوت به همکاری نمایند. معمولا این کمپ ها در محلی به نام ساختمان اتحادیه دانشجویی برپا می شوند. به همین صورت، در ماه آتی ارتش کانادا برای این منظور درخواست برپایی همچین کمپی را از مدیریت کرده است و با انعکاس این خبر، بالافاصله کانون دانشجویان ضد جنگ وارد عمل شده و مخالفت قوی خود را با عضوگیری ارتش در دانشگاه اعلام کرده است. در این میان عده ای نیز اعتقاد دارند که این فرصت، یک موقعیت شغلی برای عده ای از دانشجویان است و نباید اعتقادات ضد جنگ گروهی باعث فرصت سوزی عده ای دیگر شود. پس از کش و قوس های فراوان، قرار بر این شده که این تصمیم (صدور مجوز برای عضوگیری ارتش در دانشگاه) توسط خود دانشجویان و در طی یک رفراندوم در 25 اکتبر مشخص شود.
کانون دانشجویان ضد جنگ دانشگاه ویکتوریا برای روشن شدن اذهان دانشجویان و به تبع آن پیروزی در رفراندوم، قصد دارد تا در 18 اکتبر یک مناظره علنی برپا نماید تا طی آن موافق و مخالف به تبیین نقطه نظرات خود بپردازند. لذا کانون، ستادی را برای برنامه ریزی و هدایت این برنامه تشکیل داده است.
در آخرین جلسه این ستاد (چهارشنبه، 3 اکتبر)، یکی از مباحث، تصحیح بیانیه پایانی روز مناظره بود. هر یک از اعضا نظرات خود را در مورد پیش نویس اعلام می کردند و پس از توافق، برای تصحیح به نویسنده اعلام می شد. به محض اینکه متن پیش نویس را خواندم، عمیقا احساس کردم یک چیزی در آن کم است. در این متن ارتش و دولت کانادا به دلیل نقض قوانین کنوانسیون ژنو در مورد شکنجه اسرای جنگی در زندان گوانتانامو مورد توبیخ قرار گرفته بودند و بارها واژه شکنجه در آن تکرار شده بود، ولی حتی یکبار هم به افراد بی گناهی که هر روز در افغانستان کشته می شوند، هیچ اشاره ای نشده بود. این قضیه برای من خیلی عجیب بود، به همین منظور برای صحبت وقت گرفتم. وقتی نوبت به من رسید، پرسیدم که در تمام این جلسات و بالاخص این بیانیه برای من یک سوال بزرگ وجود دارد و آن این است که چرا حتی یکبار هم به مسئله افراد بی گناهی که هر روز خبر مرگ آنها در رسانه ها اعلام می شود، نمی پردازید؟ به خبر کشته شدن یک شهروند افغانی و زخمی شدن کودک همراه او توسط سربازان کانادایی که روز قبل در افغانستان اتفاق افتاده بود اشاره کردم و گفتم که باید به دانشجویان بگوییم که امنیت در افغانستان با دیپلماسی برقرار می شود نه با اسلحه.
همه این داستان را تعریف کردم تا توجه خواننده گان را به پاسخ جالبی که دریافت کردم، جلب نمایم:
همگان با اصل این قضیه که باید در بیانیه این مسئله اشاره شود، موافق بودند و قرار بر این شد که بندی در اینباره اضافه شود ولی به من گفتند: وقتی برای یک کانادایی بگویی یک کودک بی گناه امروز در افغانستان با گلوله تفنگدار هموطنت زخمی شد و دیگری کشته شد، چنانچه این ماجرا را خیلی خوب تعریف کنی، او چند قطره اشک می ریزد ولی برایش یک مسئله طبیعی است و خیلی راحت از کنارش می گذرد. حال آن که به او بگویی در فلان جا، تروریستی توسط ارتش کانادا شکنجه شده و این یک عمل غیر قانونی است، به مراتب بیشتر از ماجرای اول متاثر می شود و این امر او را بر آن می دارد تا در برابر یک عمل غیرقانونی بایستد و بر ضد ارتش کشورش که به صورت غیر قانونی تروریستی را شکنجه می کند، بپا خیزد.
وقتی پاسخ را شنیدم به ارزشمندی قانون در این دیار غبطه خوردم و به حال جنگ زدگان گریستم.

شبی پیش خدا بگریستم زار
مسلمانان چرا زارند و خوارند

ندا آمد نمی دانی که این قوم
دلی دارند و محبوبی ندارند


کودکان افغانی

0 نظرات: