آن همه ناز و تنعم که خزان مي فرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد


در قطره شبنم که در چشم گلها حلقه زده است، تصویر شکوفه های بهار را دیدم که ملایم نسیمی بشارتشان می داد که بهار آمد، بها رآمد، بهار مشکبار آمد. می گوید تمام خستگی خود را از سیاهی زمستان، از ناجوانمردی روزگاران سرد که ابرویتان را خمیده کرده به سینه من بسپار. می گوید در درون من هر آنچه بخواهی، میابی، اگر به جستجوی عزیز از دست رفته ای، اگر در پی گمکرده ای، همه را در من بجوی که من به رسمی و گونه ای در سفر تاریخی خود که در ازل آغاز شد، مراد تو را لمس کرده ام. اگر سعادت، شادی، خوشی، سربلندی و حتی ایمان را جستجو می کنی در من بجو که من آن نسیم بهارم، رها ز هر چه شرارم، دلی پر از ایمانم. ایمان به هر آنچه در من بجویی، ایمان به آرزروهای تو، ایمان به امید به زندگی.
و زندگی، تو که مبهمی نه به اندازه من که به اندازه دنیا، دوباره تولدی دیگر، در بهاری دیگر، هر چند گنگی و سرگردانی من می فزونی ولی تولدت مبارک و تا باد چونین بادا.

نوروزتان پیروز

غرق دراوهام

دیشب لورنس روزن استاد انسانشناسی در دانشگاه پرینستون در مورد اندیشه های اسلامی در قضاوت سخنرانی کرد. سخنرانی بسیار جالب و جذابی بود و بیشتر از جنبه حقوقی، موارد فرهنگی در آن پررنگنتر می نمایید. او در دهه ۷۰ میلادی به قسمت هایی از آفریقای شمالی سفر کرده و در کنار تئوری، مثال هایی از تجربیات شخصی اش در این سفرها را نیز به عنوان شاهد می آورد.
چکیده کلامش را می توان در اینجا خلاصه کرد که در قضاوت اسلامی روابط منطقه ای - قبیله ای بسیار تاثیر گذار است. قاضی بجای اینکه مانند قضاوت در دنیای مدرن بر اساس اسناد و مدارک (واقعیت ها) قضاوت کند بر اساس شناخت شخصی خود از متهم یا متهمین (اینکه از کدام فرقه هستند، از کدام منطقه می آیند، روابط فرهنگی در آن منطقه چگونه است و ...). نکته ای که لورنس به ان اشاره کرد و خیلی برای من جالب بود این است که در این فرهنگ همه افراد داعیه آن دارند که در شناخت دیگران خبره هستند (همان جمله معروف من خوب آدما رو می شناسم.)
برای مثال می گفت در سفرهای خود بسیاری را ملاقات کرده که به او گفته اند، به ما در مورد محل تولد، روابط اجتماعی، دوستان، آشنایان شخصی که در زندگی مان ملاقات نکرده ایم اطلاعات بده تا ما برای تو بگوییم که او چگونه آدمیست و آیا در یک پرونده قضایی می تواند متهم باشد یا نه؟ قضاوت براساس اوهام و فسانه.
و چه جانها که برپایه این اوهام بی پایه از دست رفته چون این تفکر نه در ذهن قاضی بلکه در ذهن جامعه ای خانه نهاده. وقتی در روابط اجتماعی خود با این تفکر قضاوت کنیم، دیگر از قضاوت شدن به همین منوال تعجب نمی کنیم.

گفتم ای مسند جم جام جهان بينت کو / گفت افسوس که آن دولت بيدار بخفت

سالهاست که با سایت امروز زندگی می کنم. هر روز صبح بعد از ایمیل اولین خبرنامه ای است که می خونمش. در این دوران پرالتهاب فضای سیاسی ایران، مخصوصا در وسط هفته کاری، انتظار ارسال حجم زیادی از اخبار را از دست اندرکاران امروز داشتم ولی چند تایی بیشتر خبر ارسال نشد.
آره قابل درک هستش که وقتی سرتیتر باید خبر انصراف خاتمی باشه، هیچکس انگیزه ارسال هیچ خبری رو نداره. مثل زمانی بود که نتایج دور اول انتخابات ریاست جمهوری دور نهم اعلان شده بود و سرعت ارسال اخبار از شاید ۱۰ دقیقه ای یک خبر در شب قبل به ۵ ساعتی یک خبر رسیده بود.
خاتمی دلیل انصرافش را پایبندی به اخلاق سیاسی و جلوگیری از پراکندگی آراء اعلام کرد و با اعلام این همه درخواست باز هم کنار کشید و رفت. ببینیم آیا این تصمیم با تعاریف دموکراتیک انطباق پذیر است یا خیر؟
۱- اگر آقای خاتمی به دموکراسی و کار جمعی اعتقاد دارد، می بایست جمعی تصمیم گیری کند. مجمع روحانیون مبارز، حزب متبوع آقای خاتمی، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، احزاب پیشرو در حمایت از خاتمی، بارها و بارها تداوم حضور خاتمی را در رقابت سیاسی پیش رو خواستار شدند. پس تصمیم خاتمی برخلاف نظر حزب متبوع و تمامی اعضای کمپین حمایت از او می باشد. آیا این دموکراتیک است؟ آیا ما باید بپذیریم که رهبر اصلاحات دموکراتیک در ایران تنها به دلیل یک جمله سنجیده یا نسنجیده (یا من یا میرحسین) به تصمیم گیری شخصی برای اثبات پایمردی خود در رفتار سیاسی روی می آورد؟ اما خاتمی در گفتمان خودترسیم کرده که پایمردی و تعصب در امور خلاف منطق، خامی است.
۲- یکی از دو ینه ای که بر میرحسین موسوی عرضه شده است، همانا حضور هر دو چهره تا سررسید مهلت ثبت نام رسمی می باشد که در آن زمان هر یک از دو چهره که در نظرسنجی ها محبوبتر می نماید بماند و دیگری برود. طبق تحلیل های سیاسی صورت گرفته، این معقولترین و شاید پرمنفعت ترین گزینه برای اصلاحات بود (رجوع شود به مصاحبه بهزاد نبوی). از آنجا که خاتمی این گزینه را انتخاب نکرده معلوم می شود که میرحسین موسوی آن را نپذیرفته است. این جا را باید از موسوی پرسید که آیا این تصمیمی دموکراتیک است؟ و البته او نیز جواب خواهد داد خیر چون هیچ وقت هم ادعای دموکراسی نکرده.
۳- در ادامه گزینه دو، دوباره پیکان پرسشگری خود را رو به خاتمی می چرخانیم و می پرسیم: آقای خاتمی، آیا کنار کشیدن از رقابت های انتخاباتی، بعد از درخواست های مکرر (رجوع کنید به گزینه اول) از شما برای حضورتان و تداوم حضورتان، به نفع تفکری که عرفی ترین اصل در انتخابات نامزدی درون جناحی، محبوبیت در نظرسنجی علمی، را نمی پذیرند، یک تصمیم منطقی و دموکراتیک است؟

در نهایت باید بپذیریم که مشکل ما خاتمی یا میرحسین نیست، مشکل ما سیاست فردی است، سیاست چهره ایست، سیاست بی پایه گاه مستحکم اجتماعی است. احزاب اینقدر به حل بحران احمدی نژاد فکر میکنند که از یاد برده اند، برنامه ریزی بلند مدت خود را. چرا باید تمامی برنامه ریزی ها و تلاش های گروههای تحول خواه به تصمیم گیری فردی گره خورده باشد که ۱) در انتخابات دوم خرداد ۷۶ با تماس تلفنی نظام، زیر تمام قول وقرارهای خود با هوادارانش، در ارتباط با نامزدی در انتخابات مذکور، می زند و با متواری شدن از پاسخگویی فرار می کند و ۲) با تمامی نگرانی های موجود در سال ۱۳۸۴ و پیشبینی شرایط خطرناک حاکمیت یکدست، دوباره با همه درخواست های موجود برای نامزدی مخالفت می کند و از نامزدی در آنجا نیز سرباز می زند.
اینجا دیگر محدوده ای نیست که بگوییم حاکمیت است که احزاب را تضعیف می کند، اینجا دیگر حوزه تصمیم گیری و برنامه ریزی داخلی خود احزاب است. باید بر آنها فریاد زد که چرا روی دریا خانه می سازید؟ آیا حضور با اقتدار در انتخابات با نامزدی مثل دکتر معین که از اقبال عمومی کمتری برخوردار بود ولی به حرکت گروهی کاملا معتقد بود، در بلند مدت به تقویت فرهنگ دموکراسی منجر می شود یا حمایت از خاتمی ها و موسوی هایی؟ آیا این میانبرها ما را به مقصد می رساند یا اینکه با اتلاف وقت تنها گمراهمان می کند و پس از چندی دوباره خود را در خانه اول می یابیم؟

دعای کمیل (بخش اول)

این نوشته بخش اول از مجموعه ایست که قصد دارم در شرح برداشت هایم از دعای کمیل بنویسم.

سابقه تاریخی:
روایت است که این دعا توسط جبرییل بر خضر پیامبر نازل شده است که توسط امیر المومنین به کمیل بن زیاد نخعی خوانده شده است. کمیل از یاران نزدیک به حضرت علی (ع)، در زمره ده تن از مقربین به ایشان، بوده است که توسط حجاج بن یوسف در ۹۰ ساگی به شهادت می رسد. مشهور است که امیر المونین (ع) پیشاپیش کمیل را از سرنوشتش، شهادت در حب اهل البیت (ع)، آگاه ساخته بوده اند.
علامه مجلسی در کتاب «زاد المعاد» از زبان كميل نقل کرده اند که «روزى در شهر بصره خدمت مولايم على (عليه السلام) نشسته بودم که سخن از شب پانزدهم شعبان به ميان آمد . سپس حضرت فرمودند: هركه آن شب را به عبادت اِحيا بدارد و دعاى حضرت خضر را بخواند يقيناً دعايش مستجاب مى شود. وقتى حضرت به منزل بازگشت خدمتش مشرف شدم ، چون مرا ديد فرمود: براى چه كارى آمده اى؟ گفتم: به طلب دعاى خضر به حضورت آمده ام. فرمود: بنشين. پس مرا خطاب كردند: اى كميل! هنگامى كه اين دعا را حفظ كنى در هر شب جمعه يا ماهى يك بار ، يا سالى يك بار ، يا در طول عمر يك بار بخوان که خواندن اين دعا تو را از شرّ دشمنان كفايت كند و يارى شوى و روزيت افزون دهد و گناهانت آمرزيده مى شود.»
همچنین مرحوم کفعمی در کتاب «مصباح» آورده است که حضرت علی (ع) این دعا را در حال سجده قرائت می فرمودند.

دعای کمیل دارای مضامین عمیق عرفانی می باشد که به همین واسطه مورد توجه بسیاری از مفسرین قرار گرفته تا آن که آنرا به دلیل اشرف مخلوقات بودن انسان، «انسان الادعیه» نامیده اند. آنچه در ذیل مشاهده می کنید برداشت های شخصی ای است که در بررسی این دعا به آنها دست یافته ام. از آن که در صلاحیت بررسی علمی-فلسفی موضوع نمی باشم، بی شک با محک عالمانه نواقصی در آن پدیدار خواهد شد.

شروع دعا به رسم قرآنی با خشیت:
فرهنگ دعا، فرهنگ در خواست خاضعانه است. انسان ناتوان در خلوت خود از توانای متعال آنچه را که از آن محروم مانده یا آرزوی کسب آنرا به دل دارد با پروردگارش در میان می گذارد. در این حرکت دو نکته نهفته است. اول آنکه بنده بر بندگی خود اذعان کند. پس در عالم دعا جایی برای مغروران و گردنکشان نیست. سرکشی در برابر پروردگار هستی بخش با اجز و ناتوانی دربرابر او در تناقض است. دومین نکته مربوط به یکتاپرستی شخص است. نمی توان در برابر بیش از یک بندگی کرد و به یک درگاه دعا برد. آنکه به غیر از خداوند واحد معبودی دارد و در برابر کسی یا چیزی خضوع و فروتنی می کند، پس معتقد است دیگران نیز قادرند تا نیاز های او را برطرف سازند و این شرک نهان محسوب می شود هر چند مشهود نباشد. و غرض از یکتاپرستی در این تنها پرستش در ظاهر یا نماز خواندن یا به ظاهر متشرع بودن نیست بلکه در اعماق وجود و با تمام درک و جهانبینی خود از هستی باید اعتقاد داشت که «لا الله الا انت» و «من لی غیرک».
بنابراین دعا در صورتی معنی بخش است که شخص بر وحدانیت خداوندی که به درگاهش دعا می کند در نظر و در عمل معتقد باشد. که این همان اولین از اصول دینداریست یعنی «توحید».
نکته زیبای دیگری که در همین ابتدای دعا به آن برمی خوریم چگونگی ارتباط خداوندی قهار که دربرابرش خضوع می کنیم با خداوندی جواد که از درگاهش طلب می کنیم است. همانطور که اشاره شد شرط شروع دعا پذیرش بندگی و مقهور قهار بودن است. با درک این واقعیت طبیعتا باید از قهار ترسید چه رسد به اینکه به نزدش درخواست و لابه آورد. البته شاید بگوییم که به دنبال ترحم قهار هستیم که در این حال اگر با دیده بشری بنگریم قهار می تواند سنگدلتر از آن باشد که ترحم نماید. آنچه شاید به آن کمتر توجه شده و در نهان به آن ایمان داریم و آنچه حلقه پیوند قهر خداوند با جود اوست همان مهر و محبتی است که با بندگان خود دارد. اگر در برابر کوهی که همه خشم و قهر و تحکم است سر فرود آریم و این بر حقارت ما بیافزاید، ذات انسانیتمان برفنا خواهد رفت در اینصورت باید پرسید کجاست آن اشراف ما بر دیگر مخلوقات که ما را «اشرف مخلوقات» خواندی. ما دعا می کنیم چون از مهر و بخشندگی خداوند مطمئن هستیم. به نظر اینجانب، قهر خداوند در این جهان مقهور مهر خداوند است و اگر چنین نبود اصلا دعا بی معنی بود، اختیار بی معنی بود و در نهایت معاد بی معنی بود.
و اما اعتقاد به معاد و وجود زندگی پس از مرگ است که قهر خداوند را لازم می نماید. در آخرت است که مهر الهی مقهور قهر او خواهد بود. از آنجا که دعا را برای بخشودگی در آخرت و بخشایش در دنیا می خوانیم پس به گونه ای پوشیده در نزد بخشنده مهربان اظهار خضوع می کنیم زیرا می دانیم تنها و تنها اوست که فروتنی ما را مهربانی عطا می فرماید و می دانیم که:
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد / احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی / یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

پس همانطور که اشاره شد دعا با یادآوری قهر و جبروت الهی و گستردگی قدرت خداوند و احاطه او بر تمام هستی شروع می شود:
اَللّـهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء ، وَ بِقُوَّتِكَ الَّتي قَهَرْتَ بِها كُلَّ شَيْء ، وَ خَضَعَ لَها كُلُّ شَيء ، وَ ذَلَّ لَها كُلُّ شَيء ، وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتي غَلَبْتَ بِها كُلَّ شَيء ، وَ بِعِزَّتِكَ الَّتي لا يَقُومُ لَها شَيءٌ ، وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتي مَلأَتْ كُلَّ شَيء ، وَ بِسُلْطانِكَ الَّذي عَلا كُلَّ شَيء ،
و در اوج خود ما را به وادی آخرت، آنجا که قهر الاهی محاط بر مهر اوست می برد:
بِوَجْهِكَ الْباقي بَعْدَ فَناءِ كُلِّ شَيء ،
وسپس دعا با یادآوری، تجلی هستی بخش او به عنوان آفریننده بشر، علمش که بر تمامی مخلوقات احاطه دارد، نورش که تمامی عالم را روشن کرده، ودر یک کلام نعمت هستی نمودن به نیست که نیست را عاشق خود نموده، با توسل به مهربانی خداوند به بیان درخواست های خود از خداوند بخشنده مهربان می پردازیم.