خوشبختانه یک موضع عاقلانه در برابر راه اندازی شاخه بسیج در ستاد میرحسین موسوی از جانب احزاب حامی ایشان اتخاذ شد.
بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی:
«... ما معتقدیم رده هایی از بسیج که تحت امر فرماندهی نیرویی مسلح بوده و از اموال و امکانات دولتی استفاده می کنند، چنانچه بدنبال تبعیت از نظرات صریح امام، قوانین کشور و اجتناب از اثرات نامطلوب دخالت نیروهای مسلح در سیاست هستند، خواه نظامی باشند، خواه غیر نظامی، باید از دخالت در امور سیاسی خودداری کنند. ما فعالیت سیاسی اینگونه افراد را حتی اگر در ستاد انتخاباتی نامزد مورد حمایتمان نیز باشند، نادرست و غیر اصولی می دانیم. البته این امر به مفهوم اعتقاد به نقص آگاهي هاي سیاسی اینگونه افراد و عدم امکان مشارکت سیاسی فردیشان نیست و آنان می توانند مانند سایر آحاد مردم با حضور در پای صندوق های رأی، نظرات شخصی خود را اعمال کنند. ... »
کهنه لباس
کسی را می شناسم که روزگاران طولانی با هم سپری کردیم. با هم غم روزگار جوانی خوردیم و از زخم های کهنه دلهامان قصه ها گفتیم. عاشق خاطره ساختن در دنیای تنهاییمان بودیم و در اندیشه جدا بافتن تافته این همنوازی.
دور گردون بر مرادمان گذشت تا قضایش اندک مدت جدایی افکند ما را. زمان اندک سپری شد گرچه آن دو یار را فاصله بسیار افتاد که امروز دیگر از آن آشنایی بویی نیست. اخیرا به او گفتم شاید اگر امروز آشنا می شدیم به ساعتی از هم می گریختیم. و آنجا بود که فهمیدم دیگر بزرگ شده ایم. در آن روزگار جدا می بافتیم و هر دو گمان داشتیم امروز با افتخار تافته مان را به تن می کنیم ولی افسوس که دیگر جامه کودک آنروز برای این تن کوچک است. من این واقعیت زندگی را پذیرفتم و مانند مادرم که لباسهای کودکی مان را برای دل خود هنوز حفظ کرده، تا یادش بیاید آنروز را که کودکی داشت و در آغوش می کشید، کهنه لباس آن روزمان را بر تن عروسکی چوبی کرده ام تا خاطرمان زنده بماند.
دور گردون بر مرادمان گذشت تا قضایش اندک مدت جدایی افکند ما را. زمان اندک سپری شد گرچه آن دو یار را فاصله بسیار افتاد که امروز دیگر از آن آشنایی بویی نیست. اخیرا به او گفتم شاید اگر امروز آشنا می شدیم به ساعتی از هم می گریختیم. و آنجا بود که فهمیدم دیگر بزرگ شده ایم. در آن روزگار جدا می بافتیم و هر دو گمان داشتیم امروز با افتخار تافته مان را به تن می کنیم ولی افسوس که دیگر جامه کودک آنروز برای این تن کوچک است. من این واقعیت زندگی را پذیرفتم و مانند مادرم که لباسهای کودکی مان را برای دل خود هنوز حفظ کرده، تا یادش بیاید آنروز را که کودکی داشت و در آغوش می کشید، کهنه لباس آن روزمان را بر تن عروسکی چوبی کرده ام تا خاطرمان زنده بماند.
محسن مخبلباف و انتخابات
به نظرم حمایت محسن مخلباف از مهندس موسوی و ترقیب مردم به شرکت در انتخابات، شیواترین مطلبی است که در طول دوران فعالیت های انتخاباتی خوانده ام. فلسفه فیلم «اسب دو پا» ساخته سمیرا مخبلباف جالب بود. همچنین بند آخر که برای ساخت خانه باید مهندس پیدا کرد. نوشته پر مغزیست اینجا بخوانیدش.
چهار انگشت بالای زانو
آقای احمدی نژاد ۴ سال پیش در همین حال و هوا بود که گفت شمکل جوان های ما مو و لباسشان نیست، در حالیکه طی ریاست جمهوری ایشان کوچکترین اعتراضی، به گشت های ارشاد و برخوردهایی که با همان جوانان که مشکل لباس و مو مانتویشان نیست، صورت نگرفت. اینجا درد و دل یکی از همین جوانان را بخوانید.
چند هفته پیش بهمن قبادی نوشت: «دخترِ ایرانیمان که چشمهای ژاپنی دارد و شناسنامه آمریکایی، در زندان است. وای بر من. وای بر ما! »
آن دختر آزاد شد. ولی چه کسی برای جوانان ایرانی با شناسنامه و هویت تنها ایرانی و که چشمانی پر از اشک دارند فغان سر می دهد. چه کسی برای آزادی آنان با زندانبانشان لابی خواهد کرد. لابی ای بسیار کم هزینه نه برای چشمپوشی از نگهداری سند محرمانه که برای پوشیدن مانتوی چهار انگشت بالای زانو.
چند هفته پیش بهمن قبادی نوشت: «دخترِ ایرانیمان که چشمهای ژاپنی دارد و شناسنامه آمریکایی، در زندان است. وای بر من. وای بر ما! »
آن دختر آزاد شد. ولی چه کسی برای جوانان ایرانی با شناسنامه و هویت تنها ایرانی و که چشمانی پر از اشک دارند فغان سر می دهد. چه کسی برای آزادی آنان با زندانبانشان لابی خواهد کرد. لابی ای بسیار کم هزینه نه برای چشمپوشی از نگهداری سند محرمانه که برای پوشیدن مانتوی چهار انگشت بالای زانو.
شاخه بسیج در ستاد میرحسین
اخیرا ستاد میرحسین اعلام کرده که شاخه بسیج راه اندازی کرده است.
دو تحلیل می تواند در این میان مطرح باشد:
۱- ستاد میرحسین با این استراتژی می خواهد نشان دهد که بسیج طرفدار ماست و آقای عزیز جعفری شما بترسید از اینکه بسیجیان وارد صحنه شوند و عملا از ما دفاع کنند.
۲- ستاد میرحسین مانند آقای جعفری به فعالیت سیاسی بسیج اعتقاد دارد.
از آنجا که میرحسین را نمیشناسیم، در مورد گزینه دوم بحث نمی کنیم ولی گزینه اول را نمی توان یک استراتژی خوب دانست زیرا شروع بازی ایست که هیچ کنترلی بر آن وجود ندارد. یک بازی بی قاعده که قوانین آن کاملا یکطرفه وضع شده و بی شک به بازی گردان خواهی باخت.
دو تحلیل می تواند در این میان مطرح باشد:
۱- ستاد میرحسین با این استراتژی می خواهد نشان دهد که بسیج طرفدار ماست و آقای عزیز جعفری شما بترسید از اینکه بسیجیان وارد صحنه شوند و عملا از ما دفاع کنند.
۲- ستاد میرحسین مانند آقای جعفری به فعالیت سیاسی بسیج اعتقاد دارد.
از آنجا که میرحسین را نمیشناسیم، در مورد گزینه دوم بحث نمی کنیم ولی گزینه اول را نمی توان یک استراتژی خوب دانست زیرا شروع بازی ایست که هیچ کنترلی بر آن وجود ندارد. یک بازی بی قاعده که قوانین آن کاملا یکطرفه وضع شده و بی شک به بازی گردان خواهی باخت.
برای همه جای تعجب دارد!!!!
نیویورک تایمز یک مسابقه تصویری ترتیب داده که در آن عکس سه مرد، یک خانم و یک نوجوان در حال ثبت نام ریاست جمهوری در وزارت کشور ایران مشاهده می شود. البته سئوال این است که همه آنها برای یک منظور و در یک زمان و مکان مراجعه کرده اند و از خواننده خواسته تا حدس بزنند که مناسبت آنها در چیست؟ اگر انتخابات ایران را دنبال نکنی و این عکس ها را قبلا در بی بی سی فارسی ندیده باشی من فکر می کنم غیر ممکن هست که حدس درستی بزنی. البته وقتی جواب را بفهمی بیشتر به فکر فرو می روی!!!!
اصول اصلاحات
آیت الله موسوی خویینی صحبتهای جالبی در جمع دانشجویان دانشجویان حامی میر حسین موسوی داشته اند که در آن به تعریف اصلاحطلبی پرداخته اند. ایشان در تعریف اصلاحطلبی اصول زیر را به عنوان مبانی اصلی اصلاحات معرفی کرده اند:
۱- میزان رای ملت است.
۲- انتقاد آزاد از مسئولان اعم از وزیر و وکیل و رهبر.
۳- حاکمیت قانون.
۴- آزادی مخالفان در ابراز عقاید.
مشروح سخنرانی در اینجا قابل دسترسی است.
۱- میزان رای ملت است.
۲- انتقاد آزاد از مسئولان اعم از وزیر و وکیل و رهبر.
۳- حاکمیت قانون.
۴- آزادی مخالفان در ابراز عقاید.
مشروح سخنرانی در اینجا قابل دسترسی است.
شطرنج بازی کردن با گوریل
علوی تبار یک سخنرانی خوب در مشارکت داشته که اینجا مشروحش قابل مطالعه است. البته خطر نظامی شدن حکومت به قول دوستی وجود نداره چون قبلا غول از چراغ بیرون آمده و حالا همان کار سخت در پیش روست که غول را به درون چراغ برگردانیم.
تعبیر شطرنج بازی کردن با گوریل هم خیلی صریح و هوشمندانه بکار رفته است.
نکته دیگری که در سایت قلم به ان برخوردم تلاش مسئولین سایت برای نمایش نزدیکی میر حسین با آیت الله خامنه ای می باشد. در و دیوار این وب سایت با عکس های ایشان در حال خنده و روبوسی مزین شده است. پیامش چیه؟ و به کیه؟
تعبیر شطرنج بازی کردن با گوریل هم خیلی صریح و هوشمندانه بکار رفته است.
نکته دیگری که در سایت قلم به ان برخوردم تلاش مسئولین سایت برای نمایش نزدیکی میر حسین با آیت الله خامنه ای می باشد. در و دیوار این وب سایت با عکس های ایشان در حال خنده و روبوسی مزین شده است. پیامش چیه؟ و به کیه؟
به دنیای مسطح خوش آمدید
اینجا هیچ مانعی جلوی دیدنت را نمی گیرد. اینجا دنیای صاف و مسطح است که می توانی همه چیز و همه کس را ببینی و خود را در کنار همه محک بزنی. در ابتدا وحشتناک است، چون با واقعیت تلخی روبرو میشوی که تلخی آن می تواند تو را به بستن چشمهایت وا دارد. واقعیت این است که ضعیفی و یا بهتر اینکه آنقدر که در خیال می پروراندی قوی نیستی. مثل «The Shawshank Redemption» که Brooks پیرمردی که سالها در کتابخانه کار می کرد در نهایت بعد از سالها زندگی در زندان آزاد شد ولی نتوانست خود را با جامعه آزاد وفق دهد. در آنجا راوی فیلم گفت، نقل به مضمون: «او در اینجا جایگاه مشخصی داشت ولی آنطرف میله ها جایگاهی برای او وجود نداشت».
به قطع می توانم بگویم که سختترین رقابت زندگی است یا به عبارتی درست تر اولین رقابت واقعی زندگی.
به قطع می توانم بگویم که سختترین رقابت زندگی است یا به عبارتی درست تر اولین رقابت واقعی زندگی.
با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه/انی رایت دهرا من هجرک القیامه
می گفت بگو چه چیز عوض شده؟
-خوب، دیگه دنیا باینری نیست. این وسط ۱/۲ و ۱/۳ و ... کلی عدد جدید هستش.
گفتش عدد تو چنده؟
-من هنوز یک رو دارم. یک من به توان تمام خاطراتم رسیده و بازم یک. هر چیز دیگه ای بود صفر شده بود.
گفت بیا از این بازی ها بگذریم، اصل حالت چطوره؟
-شده تا حالا بشنوی بده، پس چرا می پرسی؟
گفت: از روی عادت.
-عادت نکن. هر روز عادت کن که یک چیز جدید بپرسی. البته بازم عادت نکن. هر کار دوست داری بکن ولی عادت نکن.
گفت: عادت کردن رو دوست دارم. آرامش بخش است.
-آرامش برای ما نیست. آرامش یعنی مرگ. زنگی یعنی تکاپو، یعنی گنگی، یعنی ندونی چی میشه. یعنی ترس از تمام اوهامی که پشت پرده فرداها به انتظار امروزمان نشسته اند. من میان مردن و زندگی کردن، زندگی را انتخاب می کنم یعنی یک.
-خوب، دیگه دنیا باینری نیست. این وسط ۱/۲ و ۱/۳ و ... کلی عدد جدید هستش.
گفتش عدد تو چنده؟
-من هنوز یک رو دارم. یک من به توان تمام خاطراتم رسیده و بازم یک. هر چیز دیگه ای بود صفر شده بود.
گفت بیا از این بازی ها بگذریم، اصل حالت چطوره؟
-شده تا حالا بشنوی بده، پس چرا می پرسی؟
گفت: از روی عادت.
-عادت نکن. هر روز عادت کن که یک چیز جدید بپرسی. البته بازم عادت نکن. هر کار دوست داری بکن ولی عادت نکن.
گفت: عادت کردن رو دوست دارم. آرامش بخش است.
-آرامش برای ما نیست. آرامش یعنی مرگ. زنگی یعنی تکاپو، یعنی گنگی، یعنی ندونی چی میشه. یعنی ترس از تمام اوهامی که پشت پرده فرداها به انتظار امروزمان نشسته اند. من میان مردن و زندگی کردن، زندگی را انتخاب می کنم یعنی یک.
قضاوت با شما
مسئول نظافت در حال عبور از راهرو با ما خوش و بشی کرد. دوستم گفت این شخص (مسئول نظافت) چند ماهی است که اینجا کار می کند و به موضوعی اشاره کرد که به دور از قضاوت درباره آن، می تواند درس آموز باشد و نشانه هایی از تفاوت های فرهنگی و اجتماعی در آن بوضوح به چشم می خورد. داستان از این قرار است که:
ساعات کار مسئول نظافت از ۷ شب تا یک بامداد می باشد و معمولا در ساختمان افراد اندکی در هنگام نظافت حضور دارند. دوستم که تا دیر وقت معمولا کار می کند از همان ابتدای کار مسئول جدید با او آشنا می شود و هر شب در هنگام نظافت اتاقش با هم گفتگوی گرمی دارند. شبی از قرار این دوست برای چند لحظه دفتر کار خود را ترک می کند و در راهرو از کنار مسئول نظافت عبور می کند و چاق سلامتی گرمی نیز می کنند و پس از مراجعت با درب بسته دفتر کار مواجه می شود. خوب متوجه می شود که مسئول نظافت در این بین به محل کار او رسیده و پس از نظافت درب را بسته است. خوشبختانه هنوز او در اتاق بقل مشغول به کار بود که دوست عزیز ما از او می خواهد دربی را که به اشتباه بسته باز کند تا او به کارش ادامه دهد. در کمال تعجب دوستم، مسئول نظافت اینکار را نمی کند و می گوید ما موظفیم هر دربی که باز است را ببندیم و حق نداریم هیچ دربی را برای کسی باز کنیم.
این در حالیست که مسئول نظافت هر شب در همان ساختمان با دوستم در همان دفتر گفتگو می کرده و مطمئن بوده که دفتر کار مورد نظر متعلق به همین شخص می باشد.
این داستان را اگر عمومیت بخشیم، ریشه اجتماعیست که حدودا دو سال است در آن زندگی می کنم. خشک است ولی دقیق است و تا جای ممکن بی خطا. کارها به آرامی ولی با دقت پیش میرود. انسان ها تا جای ممکن از پذیرفتن مسئولیت اضافه بر آنچه برای آن حقوق دریافت می کنند، فرار می کنند.
ساعات کار مسئول نظافت از ۷ شب تا یک بامداد می باشد و معمولا در ساختمان افراد اندکی در هنگام نظافت حضور دارند. دوستم که تا دیر وقت معمولا کار می کند از همان ابتدای کار مسئول جدید با او آشنا می شود و هر شب در هنگام نظافت اتاقش با هم گفتگوی گرمی دارند. شبی از قرار این دوست برای چند لحظه دفتر کار خود را ترک می کند و در راهرو از کنار مسئول نظافت عبور می کند و چاق سلامتی گرمی نیز می کنند و پس از مراجعت با درب بسته دفتر کار مواجه می شود. خوب متوجه می شود که مسئول نظافت در این بین به محل کار او رسیده و پس از نظافت درب را بسته است. خوشبختانه هنوز او در اتاق بقل مشغول به کار بود که دوست عزیز ما از او می خواهد دربی را که به اشتباه بسته باز کند تا او به کارش ادامه دهد. در کمال تعجب دوستم، مسئول نظافت اینکار را نمی کند و می گوید ما موظفیم هر دربی که باز است را ببندیم و حق نداریم هیچ دربی را برای کسی باز کنیم.
این در حالیست که مسئول نظافت هر شب در همان ساختمان با دوستم در همان دفتر گفتگو می کرده و مطمئن بوده که دفتر کار مورد نظر متعلق به همین شخص می باشد.
این داستان را اگر عمومیت بخشیم، ریشه اجتماعیست که حدودا دو سال است در آن زندگی می کنم. خشک است ولی دقیق است و تا جای ممکن بی خطا. کارها به آرامی ولی با دقت پیش میرود. انسان ها تا جای ممکن از پذیرفتن مسئولیت اضافه بر آنچه برای آن حقوق دریافت می کنند، فرار می کنند.
اشتراک در:
پستها (Atom)