مرامنامه مصطفی تاج زاده
در این مقال قصد آن است که با سیری در گفتار و نوشتار مصطفی تاجزاده، خطی مشی سیاسی-اجتماعی این عزیز در بند استخراج شود. تاجزاده که در دوران ۸ ساله دولت اصلاحات، مسئولیت های متفاوتی از جمله معاونت سیاسی وزارت کشور و مشاورت رییس جمهور را بر عهده داشته، در بی دادگاههای اخیر به طور ضمنی متهم به برنامه ریزی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شده است. این توهمات که ریشه ای جز کینه های شخصی کودتاچیان از آگاه سازی جامعه توسط اصلاحطلبان در دوران اصلاحات ندارد، برگ ننگینی در دفتر بی دادگاههای تاریخ بشریت می باشد. بی دادگاهی که در آن متفکران غربی معاصر از هابرمارس گرفته تا جان کین متهم می شوند. همه دنیا متهم به برنامه ریزی برای براندازی جمهوری اسلامی می شوند الا براندازان اصلی آن!
جرج بوش بعد از اتفاقات ۱۱ سپتامبر در سخنرانی خودسوالی را مطرح کرد که بسیار بجاست امروز حکمرانان ایران مشابه آنرا از خود بپرسند. او پرسید چرا اینها (طالبان و القاعده و حامیان آنها در حملات) از ما متنفرند؟ هر چند او به این سوال پاسخ نداد و با سیاست های غلط دنیا را متنفرتر کرد. امروز حاکمین ایران نیز باید متشابها از خود بپرسد، چرا ما این همه مخالف داریم؟ و جواب آنرا باید در رفتارهای ۳۰ سال گذشته خود جستجو کنند نه در شکستن آینه انتقاد در محکمه ای که قضا را به سخره سیاسی کاری گرفته است.
در اینجا قصد داریم که برای تنویر افکار عمومی و رسوایی هرچه بیشتر کودتاچیان و دادگاههای نمایشی ایشان، مصطفی تاجزاده را از زبان خود او و به تایید نوشته هایش، نه به اقرار به زور از عده ای انسان بی گناه، به خوانندگان بیشتر بشاناسانیم. باشد که سیه روی شود هر که در او غش باشد.
۱- اعتقاد به اصلاحات از درون و تعیین سرنوشت جامعه از طریق انتخابات:
تاجزاده از آن دسته از نیروهای اصلاحطلب ثابت قدم است که به کرات در نوشته های خود صریحا بر اصلاحات از درون نظام موجود تاکید کرده و هر گونه شیوه ای را که منجر به نا امنی کشور و تهدید تمامیت ارضی آن شود، رد می کند. او انتخابات را تنها راه جامعه در تعیین سرنوشت خود می داند. به عنوان نمونه می توان به یادداشت او به عنوان « عبور از خاتمي يا عبور از ملت؟» در نشریه آیین مورخ مهر ماه ۱۳۸۵ اشاره کرد. آنجا که با نقد طرفداران شعار عبور از خاتمی می گوید: «معناي دقيق "عبور از خاتمي" روشن شد: استقرار دموكراسي در ايران با حمايتهاي معنوي و عملي نومحافظهكاران مستقر در كاخ سفيد، آن هم پس از مشاهدة وضعيت عراق و افغانستان! {...} بارها گفته شد در جوامعي كه حكومت در تمام زمينهها مسئوليت دارد و از امكانات مالي مستقل از ماليات شهروندان (درآمدهاي منفي) بهرهمند است و اكثريت مردم به دهان و دست دولت چشم دوختهاند و نهادهاي مدني (احزاب، اتحاديههاي صنفي، مطبوعات آزاد، NGO ها و ...) ضعيفاند، انتخابات بزرگترين و گاهي تنها مجراي اعمال حاكميت مردم بر سرنوشتشان است و نافرماني مدني يا هر نوع راهبرد ديگري نميتواند جايگزين آن شود.»
در همان یادداشت در مخالفت با براندازی، انقلاب های اجتماعی کلاسیک یا مخملی و تاکید دوباره بر استفاده از انتخابات برای استقرار دموکراسی در کشور، در پاسخ به طرفداران تحریم انتخابات می گوید: « چنانچه نتوانيم با مناسبات و واقعيات موجود، دموكراسي كامل را در ايران محقق كنيم، آيا عاقلانه آن است كه در پي براندازي و آغاز كردن راه از نقطة صفر باشيم يا بهتر آن است كه با تثبيت پيروزيها و دستاوردها، از فضا استفاده كنيم و براي گسترش و عمق بخشيدن به مؤلفههاي مردمسالاري، پيشرفت علمي، فني و اقتصادي بكوشيم و به تقويت نهادها بپردازيم؟ آيا از نظر آنان {طرفداران تحریم انتخابات}، انفعال و بيعملي شهروندان به اميد بروز انقلاب اجتماعي كلاسيك يا مخملي و يا دخالت خارجي راه نجات و استقرار دموكراسي است؟»
۲- سیاست ورزی شرط لازم در پاسخگو کردن ارکان قدرت:
بسیاری بالخصوص نسل جوان، مصطفی تاجزاده را یکی از مروجین سیاست ورزی در ایران می شمارند. او در بسیاری از یادداشت ها و سخنرانی های خود سیاست ورزی و نقد قدرت در چارچوب قانون اساسی را تنها راه حل عملی برای میل به دموکراسی و پاسخگو کردن قدرت در برابر جامعه می داند. در همین زمینه می توان به همان شماره مجله آیین اشاره کرد. در جاییکه تاجزاده کلام خود را با این عبارات نتیجه گیری می کند: « تداوم سياستورزي اصلاحي شرط لازم پاسخگو و كارآمد شدن اركان حكومت، تقويت نهادهاي مدني و جامعة مدني، تأمين حقوق مدني، سياسي، اجتماعي و فرهنگي شهروندان، افزايش اعتبار جهاني ايران، بهبود وضعيت معيشتي مردم، حرفهاي شدن سياستورزان و ورود گروه جديدي از نيروها و گرايشها به درون حكومت است.»
۳- ترویج و نهادینه کردن هنجارهای دینی و فرهنگی با رشد آزادی های اجتماعی:
تاجزاده بارها به صراحت اعلام کرده است که هنجارهای دینی و فرهنگی را نمی توان به زور در جامعه ترویج کرد. در بسیاری از مقاطع با محکوم کردن روش های سرکوب اجتماعی و برخوردهایی که با قشر جوان در حوزه امور اجتماعی صورت می گرفت، هشدار می داد که این روش ها تنها باعث فراری شدن قشر جوان از فرهنگ دینی می باشد. او با تجربه ای که در حوزه فرهنگ در دوران وزارت سید محمد خاتمی در ارشاد کسب کرده بود، اعتقاد داشت که برای رشد فرهنگ اسلامی باید جامعه بالخصوص قشر جوان آن با آرامش خاطر با فرهنگ غنی اسلامی آشنا شوند و از آنجا که این فرهنگ با سرشت و ذات انسانی ما آشناست، بی شک نهادهای پاک در مواجهه با آن، جذب این فرهنگ انسان ساز خواهند شده ولی اگر همین دین با زور بخواهد همه انسانها را هدایت کند، چه بسا توسط همان نهادهای پاک متهم به بی عدالتی و ستمگری شود که این امر سبب کوچ فوج قوج از دین می شود. او تحقق عملی این ایده را در جامعه ترکیه امروز می دانست و در یادداشتی با عنوان «حجاب اسلامی در ترکیه» می نویسد: « {اصلاحطلبان} ضمن تأكيد بر حجاب اسلامي به عنوان يك حكم ديني و ضرورت ترويج آن، همگي با اين تغيير {(آزادی زنان برای استفاده از حجاب در دانشگاهها)} موافقند. البته گروهي از آنان آزادي را در مجموع به سود گسترش حجاب و تقويت هنجارهاي اسلامي ارزيابي مي كنند ،كما اينكه در تركيه و ديگر كشورهاي جهان ، با وجود آزادي شاهد رشد حجاب و هنجارهاي اسلامي هستيم . به باور آنها هنجارهای دینی و فرهنگی را نمی توان با زور احیا،ترویح ونهادینه کرد.»
۴- تاکید بر آزادی سیاسی به عنوان یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب اسلامی ایران:
این اسیر سرفراز اصلاحات بارها در سخنرای های خود اعلام کرده است که مردم قبل از انقلاب آزادی اجتماعی داشتند و آنچه جامعه را به انقلاب و سرنگونی شاه واداشت، جو بسته و خالی از نقدی بود که شاه بر جامعه حاکم کرده بود. او با اشاره به جو پلیسی و اطلاعاتی قبل از انقلاب به حاکمان کنونی یاد آوری می کرد که یکی از شعارهای اصلی انقلاب ۵۷ درخواست جامعه ای آزاد بود: «در این چهار سال گفتهاند اگر زنان چكمه بپوشند بد است ولی اگر سیاسیون چكمه بپوشند بد نیست و متاسفانه فضای امنیتی و پلیسی بسیار بدی در دانشگاهها ایجاد كردند و اگر قرار بود در كشور فضای امنیتی باشد كه دیگر به انقلاب نیازی نداشتیم و متاسفانه كار به جایی رسیده است كه لفظ آزادی از دهن دوستان افتاده است».
۵- یکی از موارد اتهامی اصلاحطلبان، همکاری با رسانه هایی نظیر «بی بی سی» و «وی او ای» برای هدایت اجتماعات مردمی است. نکته قابل توجه این است که مصطفی تاجزاده در طول دوران فعالیت سیاسی اش حتی یک مصاحبه با هیچ نشریه یا رسانه خارج از ایران انجام نداده است. حتی وقتی بسیاری از همفکران ایشان مشغول به مصاحبه با شبکه تلویزیونی هما (مجری داریوش سجادی) شدند او به بهانه های مختلف به مصاحبه تن در نداد تا در چنین روزی حتی با بی انصافی هم نتوان او را متهم به ارتباط با خارج از کشور کرد.
۶- ترقیب نسل جوان به مشارکت در ساخت آینده کشور: تاجزاده از جمله اصلاحطلبانی بود که رابطه خوبی با جوانان و دانشجویان برقرار می کرد و تمامی تلاش خود را برای انتقال تجربیاتش به این نیروها انجام میداد. یکی از دلایل ناموفق بودن دولت موقت مرحوم مهدی بازرگان را همین عدم اهمیت به جوانان و دانشجویان در مقطع ابتدایی انقلاب می دانست. در جمع های دانشجویی همیشه تاکید می کرد که با بالا بردن روحیه انتقاد و کار جمعی مستمر، جوانان می توانند آینده روشنی را یرای ایران تامین کنند. دیدگاه جوانان را بسیار با دقت گوش می داد و با پشتکار سعی در واقع بین کردن جوانان ایده آلگرا داشت. تاجزاده تنها اصلاحطلبی بود که برای پاسخگویی به ایراداتی که جبهه دانشجویی به جریان اصلاحات وارد می دانست، علارغم بسیاری مخالفتهای هم حزبی هایش، با علی افشاری پای میز مناظره نشست.
۷- اعتقاد به سازگاری دین اسلام و دموکراسی و حقوق بشر: تاجزاده معتقد بود که اسلام ناب که انقلاب اسلامی بر پایه آن شکل گرفته است منافاتی با دموکراسی و حقوق بشر ندارد و این قرائت های طالبانی از آن است که چهره اسلام را خشن و آزادی ستیز می سازد. او در آخرین یادداشت خود قبل از بازداشت در تشریح رفتارهای حسین شریعتمداری می گوید: «هيچ كس به اندازه پيامبران ابراهيمي منادي آزادي و عدالت و حرمت و كرامت و حقوق انسانها نبودهاند. اسلام سرآمد اديان توحيدي است و در آن انسان به ماهو انسان مورد تكريم واقع شده است. بنابراين بايد به نام اسلام و انقلاب اسلامي پاسدار حرمت، كرامت و حقوق شهروندان باشيم و تقسيم ايرانيان به شهروندان درجه يك و دو، خودي و غيرخودي كردن آنان و نقض حقوق اكثريت ملت به نام مبارزه با آمريكا و اسرائيل با ماهيت اسلام و انقلاب اسلامي و وعدههاي امام ناسازگار است.»
۸- سلامت اخلاقی و اقتصادی: به عنوان یک مسلمان معتقد و عمیق، مصطفی تاجزاده بر سلامت اخلاقی و پاکدستی اقتصادی تاکید داشت. کسانی که او را از نزدیک می شناسند همگی به ساده زیستی او صحت می گذارند و می دانند که آنقدر پاکدست بود که حوزه خصوصی زندگی اش از حیات خلوت بسیاری کوچکتر است.
۹- وسواس ویژه در رابطه با حق الناس: همانطور که در شکایتش از جنتی در مورد ابطال ۷۰۰ هزار رای شهروندان تهرانی در انتخابات مجلس ششم، اعلام کرده، تاجزاده در پرداخت حق الناس بسیار دقیق بود. در روابط خصوصی خود نیز هر از گاهی از دوستانش طلب حلالیت می کرد و این مطلب را در مصاحبه نیمه رسمی خود که حدودا دو سال پیش با یک نشریه دانشجویی انجام داد، تکرار می کند: «از مردم حلاليت مي طلبم. چون فكر مي كنم خدا همه چيز را مي بخشد جز حق الناس». بارها به احمد جنتی هم نوشت و گفت که این حق الناس را باید بپردازد و راه گریزی از آن نیست.
۱۰- صداقت در گفتار و عمل: اصلاحطلب واقعی را آن می دانست که نان به نرخ روز نمی خورد و حاضر است که با شجاعت در عمل بصیرت نظری خود را ثابت نماید.
امروز اینها را برای مصطفی تاجزاده می نویسیم که بماند، و کودتاچی بداند، که تا ایران مصطفی ها دارد، با ظلم و ارعاب، حکمرانی، هرگز نتواند، نتواند.
صبر و استقامتش در این مبارزه روزافزون باد.
از همه محروم تر خفاش بود
امروز دوستی خبر داد که بلاگت فیلتر شده. اولش باورش برام سخت بود (دلیلش را پایینتر عرض می کنم) تا اینکه زنگ زدم یکی از دوستان دیگر و خواستم که بررسی کند و ایشان هم تایید کرد که فیلتر است. گفت پست هفته قبل را گرفته و معلوم می شود که پست آخر که در رابطه با بهزاد نبوی بود به مذاق کودتاچیان خوش نیامده.
در همین رابطه قصد دارم چند نکته را به کودتاچیان یادآوری کنم. حدس زدن اینکه چه کسی پشت این فیلترینگ قرار دارد کار سختی نیست چون این پروژه تحت نظر دادستان سابق و با خوش خدمتی یکی از توابین کیهان نشین کلید خورد. از آنجا که در دامان جهل پرورش نیروی متخصص نا ممکن است، هر از گاهی با تحت فشار گذاشتن انسانهای بی گناه که در «گرداب» آقایان گرفتار آمده اند، در حوزه اینترنت دخل و تصرف انجام می دهند. نزدیک انتخابات حملات نرم افزاری روی سایت های اطلاع رسانی رقبای سیاسی پیاده می کنند ولی شغل اصلی ایشان تشخیص و گزارش صفحاتی است که باید از معرض افکار عمومی دور نگاه داشته شود. بعضی وقتها که دستشان به صاحب نشریه می رسد مثل ابطحی او را در زندان می برند و وقتی هم نمی رسد فیلتر می کنند. برای تنویر افکار ایشان نا امیدانه به نکات زیر اشاره می کنم:
۱- در پست آخر که از بهزاد نبوی نوشتم، هیچ تحلیل شخصی ای ارائه نشد و شخصا تجربه ای ندارم که بخواهد تحلیل تاثیر گذاری از آن برخیزد. همینطور که در حال حاضر نیز ملاحظه می کنید، قلم شورانگیزی ندارم که بتواند گرد و خاک برپا سازد. نتیجه ساده است، شما از نقل قول از بهزاد نبوی حتی وقتی که در چنگالتان اسیر است هراس دارید.
۲- برای اینکه بدانید با فیلترینگ بلاگ اینجانب چقدر کار بیهوده ای کرده اید، آمار تعداد افرادی که در یک ماه گذشته از ایران به صفحه اینجانب رجوع کرده اند در زیر منتشر شده است. البته این آمار توسط آقای احمدی نژاد تهیه نشده خیالتان راحت، مستند است. همانطور که می توانید مشاهده کنید این صفحه کمتر از ۸ تا بیننده ایرانی در روز داشته است. اگر شخصا قصد داشته باشم مطالبم را از سد فیلترینگ عبور دهم و در دسترس خوانندگان بگذارم به راحتی می توانم آنرا حداقل برای ۵۰ نفر از طریق پست الکترونیکی بفرستم. همین واقعیت کم خواننده بودن مطالبم بود که در ابتدا باور فیلترینگ را برایم مشکل می کرد.
۳- برای اینکه به بیهوده بودن کارهایی که می کنید پی ببرید، بیایید بدترین حالت را مرور کنیم تا بفهمید که این روشها در نهایت به کجا ختم می شود. اول یاد بگیرید که شبکه اجتماعی ای که در شرف شکل گیریست، در حوزه انتقال فیزیکی اطلاعات با ترکیبی از زیر ساخت های مختلف که هوشمندانه عمل می کند به برقراری ارتباط می پردازد. آنجا که فیلترینگ اینترنتی وجود دارد، اطلاعت با پست الکترونیکی ارسال می شود. اگر روزی (که خیلی هم دور نیست) سرویس پست الکترونیکی را هم مسدود کنید با استفاده از زیر ساخت شبکه تلفنی و اس ام اس ارتباطات خود را برقرار می کند. اگر این دو را نیز مسدود کنید همان می شود که قبل از انقلاب بدون وجود اینترنت و دیگر سرویس های مخابراتی رخ داد. نسخه های چاپی از اطلاعات با مردم جابجا می شود و در معرض دید دوستانشان قرار می گیرد. اینجاست که باید برای مختل کردن ارتباطات، انسانها را به زندان بیفکنید و همان راهی را بروید که شاه سابق رفت. نتیجه آن شد که دیگر وقتی نصیری و هویدا و ... را هم به زندان افکند (قابل توجه بعضی ها) دیگر کارساز نبود و مردم گفتند شاه باید برود. البته سن و سال من هم مثل خیلی از شماها آنقدر نیست که اینها را به چشم دیده باشم ولی بروید الان که فرصت دارید از بهزاد نبوی بپرسید. او خودش وقتی من و شما نبودیم داشت با رژیم پهلوی مبارزه می کرد.
در نهایت آرزو داریم سلاح جهل را زمین گذاشته و امروز که هنوز دیر نیست پنجره ها را بر نور آگاهی اجتماعی بگشایید.
از همه محروم تر خفاش بود
کو عدو آفتاب فاش بود
در همین رابطه قصد دارم چند نکته را به کودتاچیان یادآوری کنم. حدس زدن اینکه چه کسی پشت این فیلترینگ قرار دارد کار سختی نیست چون این پروژه تحت نظر دادستان سابق و با خوش خدمتی یکی از توابین کیهان نشین کلید خورد. از آنجا که در دامان جهل پرورش نیروی متخصص نا ممکن است، هر از گاهی با تحت فشار گذاشتن انسانهای بی گناه که در «گرداب» آقایان گرفتار آمده اند، در حوزه اینترنت دخل و تصرف انجام می دهند. نزدیک انتخابات حملات نرم افزاری روی سایت های اطلاع رسانی رقبای سیاسی پیاده می کنند ولی شغل اصلی ایشان تشخیص و گزارش صفحاتی است که باید از معرض افکار عمومی دور نگاه داشته شود. بعضی وقتها که دستشان به صاحب نشریه می رسد مثل ابطحی او را در زندان می برند و وقتی هم نمی رسد فیلتر می کنند. برای تنویر افکار ایشان نا امیدانه به نکات زیر اشاره می کنم:
۱- در پست آخر که از بهزاد نبوی نوشتم، هیچ تحلیل شخصی ای ارائه نشد و شخصا تجربه ای ندارم که بخواهد تحلیل تاثیر گذاری از آن برخیزد. همینطور که در حال حاضر نیز ملاحظه می کنید، قلم شورانگیزی ندارم که بتواند گرد و خاک برپا سازد. نتیجه ساده است، شما از نقل قول از بهزاد نبوی حتی وقتی که در چنگالتان اسیر است هراس دارید.
۲- برای اینکه بدانید با فیلترینگ بلاگ اینجانب چقدر کار بیهوده ای کرده اید، آمار تعداد افرادی که در یک ماه گذشته از ایران به صفحه اینجانب رجوع کرده اند در زیر منتشر شده است. البته این آمار توسط آقای احمدی نژاد تهیه نشده خیالتان راحت، مستند است. همانطور که می توانید مشاهده کنید این صفحه کمتر از ۸ تا بیننده ایرانی در روز داشته است. اگر شخصا قصد داشته باشم مطالبم را از سد فیلترینگ عبور دهم و در دسترس خوانندگان بگذارم به راحتی می توانم آنرا حداقل برای ۵۰ نفر از طریق پست الکترونیکی بفرستم. همین واقعیت کم خواننده بودن مطالبم بود که در ابتدا باور فیلترینگ را برایم مشکل می کرد.
۳- برای اینکه به بیهوده بودن کارهایی که می کنید پی ببرید، بیایید بدترین حالت را مرور کنیم تا بفهمید که این روشها در نهایت به کجا ختم می شود. اول یاد بگیرید که شبکه اجتماعی ای که در شرف شکل گیریست، در حوزه انتقال فیزیکی اطلاعات با ترکیبی از زیر ساخت های مختلف که هوشمندانه عمل می کند به برقراری ارتباط می پردازد. آنجا که فیلترینگ اینترنتی وجود دارد، اطلاعت با پست الکترونیکی ارسال می شود. اگر روزی (که خیلی هم دور نیست) سرویس پست الکترونیکی را هم مسدود کنید با استفاده از زیر ساخت شبکه تلفنی و اس ام اس ارتباطات خود را برقرار می کند. اگر این دو را نیز مسدود کنید همان می شود که قبل از انقلاب بدون وجود اینترنت و دیگر سرویس های مخابراتی رخ داد. نسخه های چاپی از اطلاعات با مردم جابجا می شود و در معرض دید دوستانشان قرار می گیرد. اینجاست که باید برای مختل کردن ارتباطات، انسانها را به زندان بیفکنید و همان راهی را بروید که شاه سابق رفت. نتیجه آن شد که دیگر وقتی نصیری و هویدا و ... را هم به زندان افکند (قابل توجه بعضی ها) دیگر کارساز نبود و مردم گفتند شاه باید برود. البته سن و سال من هم مثل خیلی از شماها آنقدر نیست که اینها را به چشم دیده باشم ولی بروید الان که فرصت دارید از بهزاد نبوی بپرسید. او خودش وقتی من و شما نبودیم داشت با رژیم پهلوی مبارزه می کرد.
در نهایت آرزو داریم سلاح جهل را زمین گذاشته و امروز که هنوز دیر نیست پنجره ها را بر نور آگاهی اجتماعی بگشایید.
از همه محروم تر خفاش بود
کو عدو آفتاب فاش بود
بیمار ممنوع الملاقات
نگران بود، نگران بود که عده ای بی ریشه، در مسئولیت های کلیدی منصوب شده اند. نگران بود که بی ریشگان تیشه به ریشه آرمانهای انقلابی می زنند که امثال او تمام عمرشان را به پایش ریخته اند. نگران بود که اصول گرایی تغییر چهره می دهد و مداحی جای آنرا پر می کند. نگران بود که دلسوزان انقلاب را گردن کلفت می نامند و آنان که انتظار پدریشان می رود، فرزندان خلف انقلاب را فلک می کنند تا متنبه شوند و دیگر به بی عدالتی اعتراض نکنند. اینها گوشه ای از نگرانی های بهزاد نبوی بود وقتی در سال ۱۳۸۳ روی تخت بیمارستان بعد از عمل قلب باز ملاقتش کردیم. امروز وقتی خواندم که دوباره برای انجام عملی دیگر در بیمارستان بستری شده همه اینها در ذهنم زنده شد.
و حال از خود می پرسم که اگر امروز به ملاقاتش می رفتیم (البته با پیش فرض ممنوع الملاقات نبودن) چه می گفت؟ آیا هنوز هم نگران است؟
امروز دیگر نگران نیست. متاسف است که همه آن نگرانی ها به حقیقت پیوست. متاسف است که اتهامش «خیانت نکردن به نخست وزیری است که در سختترین دوران حیات جمهوری اسلامی، کشور را اداره کرده است». متاسف است که دادستانی که سنش کمتر از طول دوران مبارزات سیاسی بهزاد است و تا سال ۱۳۷۶ ستاد انتخاباتی رقیب را آتش می زده، امروز او را متهم به قانونشکنی می کند. متاسف است که برخورد امنیتی با کسانی صورت می گیرد که معتقد به اصلاحات در چارچوب قانون اساسی هستند. متاسف است همانند سال ۷۶ و ۸۰ که رای مردم به تغییرات در جامعه را انکار کردند، امروز نیز رای مردم به سبز اندیشی را نه تنها انکار کرده که ابظال می کنند. و هزاران تاسف دیگر که فقط باید بهزاد باشی و در زندان باشی تا درکشان کنی.
برای سلامتیش دعا می کنیم زیرا شیر آزاده اصلاحات همیشه آزاد است حتی اگر در زندان باشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)