دیروز مراسم محکوم کردن سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل بود که روزهاست عده ای از دانشجویان ایرانی با تلاشهای فراوان آنرا برنامه ریزی کرده و در نهایت دیشب به اجرا درآوردند.
آنچه انگیزه نگارش این سطور شد، عدم حضور عده ای از دوستان مدعی وطن دوستی و هم نوع دوستیست. کسانی که در حوزه نظر داعیه مبارزه و صاحبنظری دارند (که بنده نیز به خوش فکریشان معتقدم) ولی در جای عمل میدان را خالی گذاشته و حضور خود را از جمع دریغ می دارند. دیروز در میان اجرای این برنامه با تلفن همراه با دو تن از ایشان که سابقه آشنایی و رفاقت عمیقتری داریم تماس گرفتم و فقط گفتم «تماس گرفتم تا تشکر کنم از این همه همراهی با مردمی که برای فریاد خواسته من و شما جان برکف در خیابان های ایران به مواجه با مرگ می روند.» دستانم در تایپ این واژگان عرق کرده، نمی دانم پیشانی شما نیز؟!!
روی سخنم با تمامی کسانی ایست که این روزگاران به بهانه های مختلفی چون «سیاسی نبودن»، «گرفتار بودن»، «آمادگی روحی نداشتن»، «موثر نبودن»، «ترس از شناسایی» و ... اعتراض نظری خود را جامه عمل نمی پوشانند. رویم با آنانی است که هیچ حرکتی برای التیام درد مشترکمان، استبداد زدگی، انجام نمی دهند:
۱- برادران و خواهران ایرانی و ایمانی، بگذارید پیش از هر چیز بدهکاریمان را به بیت المال یادآوری کنم تا شاید انگیزه ای باشد تا وجدانهای بیدار، به خروش آیند.
۲- در لحظاتی که سیاسی نبودن را بهانه می کنید بگذارید انسان بودنمان را یادآوری کنم تا بگویم که لازم نیست حتما سیاسی بود و به پایمال شدن حقوق هم نوع اعتراض کرد.
۳- برای آندسته که گرفتاری را بهانه می کنند، یادآوری می کنم که لحظه ای به محمد قوچانی، احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی و ... دهها تن اسیران سبز و خانواده هایشان بیاندیشیم تا شاید از گرفتاری خود شرمنده شویم.
۴- از آندسته که «شرایط نامناسب روحی» خود را بهانه می کنند، فقط می خواهم لحظه ای به مادر سهراب و دیگر شهیدان سبز بیاندیشند. از خود بپرسید که پایمال شدن این خونها روحتان را بیشتر آزار می دهد یا ...
۵- برای آندسته ای که حضور خود را موثر نمی دانند باید تا می توانیم از جنبش سبز بگوییم. بگوییم که این جنبش وقتی شکل گرفت که هر ایرانی متعهد حضور خود را موثر دانست. اصلا این درخت سبز، ریشه در خاک امید ایران زمین دارد. پس با من از نا امیدی در اوج خروش جنبش سبز نگویید که در قاموس این جنبش نا امیدی بی معنی است.
۶- برای آن دسته از همراهان که ترس شناسایی شدن توسط عناصر رژیم را دارند، تنها یک جواب داریم. همان که مردم ایران در سختترین مبارزات خود با سفاکان روزگار برای اتحاد زمزمه می کنند: «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»
یادداشتی می خواندم از علی بهزادنیا. نوشته بود در دهه ۷۰ میلادی، «گلدا میر» نخست وزیر وقت اسراییل در مواجه با سوال یک خبرنگار درباره نگرانی از مبارزات فلسطینیان، در پاسخ گفته بود که من وقتی نگران می شوم که ببینم تعداد شرکت کنندگان در مراسم نماز صبح در مسجد الاقصا به اندازه تعداد شرکت کنندگان در نماز ظهر باشد. امروز نیز کودتاچیانی که ما با آنها سر و کار داریم در صورتی احساس نگرانی می کند که ببینند تعداد شرکت کنندگان در اعتراضات نه تنها نسبت به روز اول کاهش نداشته بلکه روز به روز با آگاه سازی و انسجام بیشتر فوج فوج به حامیان جنبش سبز افزوده می شود. پس با حضور خود و با اهداء ۲ ساعت یا کمتر از وقت خود در طول چند ماه می توانید و می توانیم خواب را بر چشم کودتاچیانی که با زور و زر و تزویر بر مسند قدرت تکیه زده و حکمرانیشان باعث شرمساری تاریخ بشر است، حرام کنیم.
«ان ارید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت والیه انیب»
من جز اصلاح تا آن جا که توانایی دارم، نمیخواهم و توفیق من جز به خدا نیست. بر او توکل کردم و به سوی او باز میگردم.
1 نظرات:
مسعود باهات در مورد داعیه زدن کاملا موافقم...
نمی خوام عذر یا بهانه بیارم، شاید نیومدنم اشتباه بود، ولی اگه پست آخر وبلاگم رو بخونی شب همین قضیه بود، شبی بود که با خودم خیلی درگیر بودم...
من ترس از شناخته شدن، سیاسی بودن، کار داشتن و این حرفها ندارم، و همیشه سعی کردم به خصوص در اینگونه مراسم ها باشم، ولی دیروز خودم نبودم، نیاز داشتم که با خودم باشم...
حضور من یه حضور فیزیکی هم شاید به حساب نمیومد دیروز اگر میومدم..
به هر حال، باز هم معذرت می خواهم از نیومدنم که شاید باید میومدم
ارسال یک نظر