99
تقریبا یک هفته پیش یک مطلب جالب در واشنگتن پست دیدم که می خوام اینجا هم بیارمش.
این مطلب درباره یک روانپزشک کویتی هست که اخیرا یک کتاب جنجالی برای کودکان تالیف کرده. این مرد ۳۷ ساله نایف المطوع نام داره. کتاب درباره اسما جلاله خداوند هست و به همین مناسبت اسم این کتاب را ۹۹ گذاشته. این کتاب ۹۹ تا شخصیت داستانی داره که در دنیای مدرن زندگی می کنند و دارای روحیه معنوی هستند و در طول داستان بدون هدف از شرق به غرب سفر می کنند. اسم این شخصیت ها همراه با کاراکتر داستانیشون یادآور یکی از اسما خداوند هستش.
طبق معمول این کتاب با انتقاد بنیادگرا ها روبرو شده و از اینکه صفات الهی را در موجودات زمینی جمع کرده متهم به بی حرمتی شده است.
البته این یکسوی سکه است و این کتاب با استقبال زیادی هم مواجه شده به گونه ای که در حال حاضر بسیاری از کمپانی های بزرگ به دنبال تبلیغات محصولات خود با آرم کتاب می باشند.
این روانشناس نویسنده که دارای مدرک MBA از دانشگاه کلمبیا نیز می باشد در حال حاضر دعوت به تدریس در دانشگاه آمریکایی بیروت شده است و در آنجا درباره قهرمانهای اسطوره ای دنیای عرب سخنرانی می کند.
این همه را گفتم تا به اظهار دیدگاه این نویسنده در پاسخ به سوال دانشجویش بپردازم. دختر جوان محجبه از استاد می پرسد: من وقتی کتاب را می خواندم از صحنه ای که نورا (نام یکی از قهرمانهای داستان) قصد عبادت خدا را می کند در حالیکه موهای او پوشیده نیستُ بسیار تعجب کردم.
استاد در پاسخ می گوید: چرا؟ مگر فکر می کنی فقط کسانی که حجاب دارند از خدا درخواست کمک می کنند. برای مسلمان بودن تنها یک را وجود ندارد بلکه حداقل ۹۹ تا راه وجود دارد.
به محض خواندن این متن فیلم مارمولک جلوی چشمم مجسم شدُ اونجا که رضا مارمولک در لباس آخوندی به جوان عاشق می گفت: برای رسیدن به خدا به تعداد همه آدم های دنیا راه وجود داره.
سینمای ایران
چند شب پیش یکی از شبکه های تلویزیون کانادا یک برنامه مستند در مورد سینمای ایران پخش می کرد. خیلی برنامه جالبی بود. با چند تا کارگردان مثل بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، حسین پناهی، تهمینه میلانی و مجید مجیدی هم مصاحبه کرده بود که هر کدام دغدغه های خود را مطرح می کردند.
برنامه در ابتدا به سینمای ایران قبل از انقلاب می پردازد و محدودیت هایی را که برای این سینما بعد از انقلاب بوجود آمد مطرح می کند. تمامی دست اندرکاران معتقد بودند که بدلیل محدودیت های قانونی، فیلم ایرانی نمی تواند از دو عنصر سکس و صحنه های مهیج استفاده کند و به همین دلیل برای بالا بردن جذابیت فیلم، می باید خلاقیت بالاتری در فیلم نامه بکار برده شود.
نکته بعدی که تمامی مسئولان سینمایی در آن وحدت کلام داشتند، استفاده تیزبینانه از سینمای کودکان بود. آنها معتقدند که ممیزی ظرفیت پذیرش حرفهای بزرگسالان را در ایران ندارد به همین دلیل دستندرکاران فیلم و سینما سعی می کنند با آوردن موضوع در حوزه کودکان، حرف های بزرگسالان را در آنجا مطرح کنند که البته دریافت پیام این آثار نیاز به تیزهوشی بیننده نیز دارد.
در قسمتی از برنامه داریوش مهرجویی با یادآوری این که بعد از انقلاب به دلیل گرایشات رادیکال فیلم سازی تعطیل شده بود، به چگونگی احیای فیلم سازی در ایران پرداخت. او فیلم "گاو" را راهگشای این سد می دانست که روزی آقای خمینی این فیلم را می بیند و از آن خوشش می آید و می گوید که ما با فیلم سازی به این سبک مخالف نیستیم و با فیلم هایی که در آن اشاعه فحشا باشد مخالفیم.
مجید مجیدی را خیلی دوست دارم، هر چند بعد از انتقاد غیر منصفانش از دکتر سروش در ماجرایی وحی نبی ازش خیلی دلخور بودم. اصلا برام باور کردنی نبود، مجیدی که رنگ خدا، باران، بچه های آسمان و ... ساخته، همچین موضعگیری احساسی تندی در برابر موضوعی که در سطح فلسفی و علمی بحث می شود، داشته باشه. در هر صورت یکی از قسمت های این برنامه مصاحبه با مجیدی بود که در آن به یک نقطه فرهنگی اشاره کرد که یادآوریش بد نیست. او دوربین را به محله های قدیمی تهران، جایی که "بچه های آسمان" فیلم برداری شده بود برد و رو به دوربین گفت: "می بینید این کوچه ها رو چقدر تنگ و باریک می ساختند." و بعد تحلیل خود را در مرد دلیل فرهنگی این موضوع توضیح داد که: "معتقد بودند که این کوچه ها به دلیل همین باریکیش خیلی ها رو با هم آشتی داده، کسانی که با هم قهر بودن اینجا مجبور می شدن شانه به شانه هم از این کوچه ها رد بشن و بالاخره با هم آشتی می کردن ولی الان همه چیز از هم باز شده اتوبان می سازن و اصطحکاک فیزیکی مردم روز به روز کمتر میشه". تحلیلش برای من خیلی دلنشین بود.
یک قسمت دیگه از این برنامه در مورد یک مستند ساز ایرانی بود که درباره دلایل علاقه شدید خانم های ایرانی به جراحی های زیبایی فیلم می ساخت. در یک قسمت از این برنامه از یک دختر جوان ایرانی می پرسید که "ایران بالاترین آمار جراحی بینی در میان خانها را در دنیا دارد به نظر شما دلیل این چیست؟". دختر جوان باسخ داد که "خوب بعد از انقلاب خانم ها تنها قسمتی از بدنشون رو که می توانستن بیرون بگذارند صورتشون بوده و خانم های ایرانی هم معروف هستن که کلا چشم و ابروی قشنگی دارن پس تنها عیبشون هم که همین بینیشون می تونه باشه رو برطرف می کنن تا زیباییشون کامل بشه". من اولش که این رو دیدم فکرکردم کمدی هستش ولی بعدا فهمیدم نه بابا جدی هشتش. باز هم خودشیفتگی ایرانی. یکی از دوستانم در اینجا به نکته خوبی اشاره کرد که ما ایرانی ها فکر می کنیم از همه با هوشتر هستیم و به خودمون می گیم باهوش ترین ملت دنیا و ... ولی این به خاطر محصور بودن جامعه ای هستش که توش زندگی می کنیم و نمی تونیم خودمون رو با بقیه دنیا مقایسه کنیم، غافل از اینکه اصلا همچین خبری نیستش و توزیع هوش در جهان یکنواخت هستش. دقیقا همین سو تفاهم برای زیبایی در مقوله این مصاحبه اتفاق افتاده.