امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم، بی اختیار یاد آهنگ بوی عیدی فرهاد افتادم و سریع اونو در میان فایل هام پیدا کردم و گوش دادم:
بوی عیدی بوی توت بوی کاغذرنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهء عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهء لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور
برق کفش جفتشده تو گنجهها
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
خاطرات عید، جزء اون دسته از خاطرات هستش که هیچ وقت فراموش آدم نمیشه، چون سالی یکبار مرورشون می کنی. بعضی ها میگن باید خاطرات بد و فراموش کرد ولی اگه بدی نباشه، خوبی چه جوری جلوه نمایی کنه؟، مثل بهار که بعد زمستون میاد. من که همش و نگه می دارم چون ذاتا آرشیو کردن رو دوست دارم.
راستی، امسال اولین سالی هستش که وقتی فرهاد میگه بوی عیدی، چشمام و می بندم و قشنگ احساسش می کنم. البته برام جای تعجب نداره چون بشر همیشه در حسرت زندگی میکنه. وقتی هست نمی بینیش ولی وقتی نیست دلت براش تنگ میشه.
من میگم هر آدمی در روز اول فروردین هر سال یک مقدمه بر بهار می نویسه که اون مقدمه می شه نوروز. اگه اون مقدمه رو ننویسیم اون سال بدون نوروز شروع میشه. هرکسی یک جوری این مقدمه رو می نویسه، یکی با نگاهش به طبیعت، دیگری با لبخندش به خانواده، یکی با خدا حرف میزنه و دعا می خونه و .... ولی همه در یک چیز مشترک هستن و اونم اینه که همه با قلم دلشون آخرشو امضاء میکنن و اگه این نباشه اعتبار نداره.
گذشته از حرفهای معمول که عید همتون مبارک و سال خوب و همراه با سلامتی داشته باشین .....
من آرزو می کنم که دلتون پر مهر و بی ریا باشه تا آخرشو با اخلاص، خوشدلی و صلابت امضا کنید و تا آخر عمر هم آرشیو کنید و هر بار که می خونید و مهر تایید آخرش و نگاه می کنید شاد و شادتر بشید.